از دیدگاه علامه مصباح یزدی، با توجه به تعریف دین و نقش بی بدیل آن در تبیین سعادت و شقاوت انسان، ارتباط تنگاتنگ آن با رفتار اختیاری انسان، نقش علوم انسانی در تفکر و سبک زندگی و درنهایت سعادت و شقاوت انسان ها، علوم انسانی اسلامی اهمیت ویژه ای مییابد. علوم انسانی براساس مبانی تفکر و اندیشه های بنیادین استوارشده و زیربنای تمدن های بشری را به وجود میآورد. شناخت این اندیشه ها و نحوه تأثیر آن در علوم انسانی، نقاط دقیق تقابل تمدن اسلامی و فرهنگ غرب را نمایان میکند. در نگاه ایشان اکتفا به روش تجربی برای مطالعه روابط و پدیده های انسانی صحیح نیست، بلکه عقل و تجربه در بسیاری موارد، ارتباط افعال انسان و نتایج اخروی آن ها را درنمییابد. ازطرفی با اثبات روح مجرد برای انسان، مفهوم سعادت و گستره آن فراتر از چارچوب جهان مادی خواهد بود؛ بنابراین نیازمند مراجعه به وحی الهی به عنوان یک روش و منبع معتبر معرفت بخش برای دست یابی به انسان شناسی صحیح خواهیم بود. در این مقاله سعی کرده ایم مبانی انسان شناسی اسلامی را از دیدگاه فیلسوف متفکر، علامه مصباح یزدی بررسی کرده و به نقش آن در علوم انسانی اسلامی بپردازیم.
مقدمه
علوم انسانی به طور مستقیم انسان و کنش های او را مطالعه میکند؛ بنابراین تعریف انسان و مبانی انسان شناختی هر مکتبی در تعیین پیش فرض ها، اصول موضوعه و توصیه های علمی تأثیرگذار خواهد بود و لازم است پیش از ورود به مباحث علوم انسانی، تعریفی روشن از موضوع مسئله انسان داشته باشیم. ازآنجاکه نوع نگرش به انسان و ساحت های وجودی او، هدف از هستی و روش تکاملش را تعیین میکند، باید بدانیم انسان کیست، چه ویژگیهایی دارد و براساس این ویژگیها چه نظامی در دنیا و آخرت برای او پیش بینی میشود؟
حضرت علامه مصباح یزدی، با ارائه تعریفی نظام مند از قلمرو علم و دین، علم دینی را در حوزه علوم انسانی اسلامی تعریف میکنند. از دیدگاه ایشان، شناخت و بیان تأثیر پدیده ها در سعادت و شقاوت انسان، از امور ضروری دین است. این امر در بسیاری موارد با عمل اختیاری انسان در ارتباط بوده و با توجه به بررسی کنش های ارادی و آگاهانه انسانی و احکام، آثار و پیامدهای آن در علوم انسانی، علوم انسانی اسلامی اهمیتی ویژه خواهد داشت.
علوم انسانی
علامه مصباح معتقدند: «علم مجموعه مسائلی تشکیل شده از موضوع و محمول اند که موضوعات آن ها زیرمجموعه یک موضوع واحدند و پاسخی برای نفی یا اثبات میطلبند. هر تلاشی در این راه، تلاشی از سنخ آن علم به شمار میرود و منبع یا روش در آن نقشی ندارد» (مصباح یزدی، ١٣٩٢، ص ٨٠).
ازمنظر ایشان تعاریف علوم طبیعی و انسانی و…، قراردادی است و بحث عقلی و فلسفی در رابطه با ملاک علوم انسانی و غیرانسانی ارزش علمی ندارد (دبیرخانه همایش، ١٣٨٩، ص ٩٠).
ایشان علوم انسانی را براساس قرارداد، به علومی تعریف میکنند که «با فکر و اندیشه انسان سرو کار دارد؛ یعنی متعلق این علوم با فکر و اندیشه انسان ارتباط دارد». به اعتقاد ایشان، تعریف علوم انسانی به موضوعاتی مانند بررسی رفتارهای معنادار نیز مشکل را حل نمیکند، چراکه رفتار معنادار، اختصاص به انسان ندارد (دبیرخانه همایش، ١٣٨٩،ص ٩٥). ایشان در رابطه با دلیل افزوده شدن قید انسانی به این دسته از علوم آورده است :
«اگر بخواهیم علوم را به دو دسته انسانی و غیرانسانی تقسیم کنیم، اقتضای لفظ این است که به نحوی انسان در موضوع آن دخالت داشته باشد. روح، بدن و ارزش های انسانی نه تنها در فهم (که همه علوم در فهم به انسان نیازمندند)، بلکه در موضوع شان مرتبط با مسائل انسانیاند و در مقابل، آن دسته از علوم که روح انسانی نه در فهم آن ها دخیل است و نه در موضوعات آن ها، علوم غیر انسانیاند». (دبیرخانه همایش، ١٣٨٩، الف، ص ٩٣ و ٩٥).
علوم انسانی اسلامی
علم مجموعه مسائلی با محوریت موضوع واحد است، بنابراین عهده دار شناخت پدیده ها و روابط میان آن هاست؛ مانند بررسی عناصر و خواص فیزیکی و شیمیایی مواد در علوم طبیعی.
ازطرف دیگر بیان نوع ارتباط انسان با پدیده ها برای رسیدن به سعادت حقیقی، خارج از محدوده و هدف علم است و این مهم را دین به عهده میگیرد (همان، ص ٢٠٤- ٢٠٥). دین رابطه بین پدیده ها و کمال روح انسانی و مصالح او را تبیین کرده و با ارزش گذاری نحوه تعامل انسان با پدیده های مادی و غیرمادی، تکلیف او را در برخورد با آن ها تعیین مینماید (همو، ١٣٨٦، ج ١، ص ٦٠ -٥٩).
ازنظر علامه مصباح، علم کشف واقع است و دین الهی حق، منحصراً دین اسلام است که راه سعادت و شقاوت انسان ها را در حوزه باورها و ارزش ها مشخص میکند. از دیدگاه ایشان، دین حق، عقاید مطابق با واقع داشته و به رفتارهایی صحیح و معتبر رهنمون است (مصباح یزدی، ١٣٨٥، ص ١١). دین اسلام، تمام شئون انسان را دربرمیگیرد و به آن صبغه الهی میدهد. با توجه به مسئولیت دین در ارائه مسیر سعادت حقیقی، بخش محوری دین، تعالیمی است که با سعادت ابدی و کمال نهایی انسان ارتباط دارد. سایر مطالبی که در کتاب و سنت آمده، مقدمات این هدف یا بیان گر مسئولیت های دیگر اولیای دین است و دین، تعهدی نسبت به بیان حقایق خارجی ندارد (همو، ١٣٩٢، ص ١٠٥). علم دینی، علمی است که در حوزه های مرتبط با سعادت و شقاوت انسان و باورها و ارزش ها از منابع خاص دینی استفاده میکند و آنچه به دست میآورد، علم است؛ یعنی کشف یقینی است، نه صرف ظن یا احتمال یا یک نظر. زمانی میتوانیم بگوییم گزاره به دست آمده، علم دینی است که از منابع صحیح دینی و با استفاده از متدولوژی صحیح روش فقاهتی بدان رسیده باشیم و نتیجه نیز یقینی باشد (همو، ١٣٨٩، ص ١٣-١٤). از آنجاکه شأن دین را هدایت گری و نشان دادن راه کمال قرب به خدا ازطریق بیان حکم افعال اختیاری انسان میدانند، علم دینی باید هم سو با این شأن دین تعریف شود. با توجه به ارتباط مستقیم علوم انسانی با طرز تفکر و انتخاب سبک زندگی و درنهایت، سعادت یا شقاوت انسان ها، حضرت استاد، علم دینی را در گستره علوم انسانی اسلامی تعریف میکنند.
البته همه علوم را نمیتوان به این معنا به دینی و غیر دینی تقسیم کرد. علومی که موضوع، مسائل و اهداف شان با دین ارتباطی ندارد، به دینی و غیردینی متصف نمیشوند؛ ولی علومی که در مبانی، ارزش ها یا روش با یکی از مؤلفه های دین (باورها، ارزش ها و احکام) مرز مشترک داشته باشند، میتوانند دینی یا غیردینی باشند (همو، ١٣٩٢، ص ٢٠٨-٢٠٧). علوم انسانی تا جایی که به تبیین و تشریح ماهیت پدیده های انسانی و اجتماعی و رابطه آن ها با دیگر پدیده ها را بیان میکند، علم صرف است و تفاوتی میان دین دار و بیدین و مسلمان و غیرمسلمان نیست. ولی با ورود به حیطه ارزش گذاری، هنجاریابی و توصیه دستورالعمل های حقوقی، اقتصادی، تربیتی و مانند آن ها، در مرزهای مشترک با دین قرار خواهد داشت (مصباح، ١٣٩٢، ص ٢٠٥).
از آنجاکه پذیرش یا عدم پذیرش هر یک از مؤلفه های دین، مبتنیبر وجود اراده و اختیار انسان است، وجود چنین مرزهای مشترکی با علوم، در علومی محقق خواهد شد که ارتباط مستقیم با اراده فاعل شناسا و تأثیرات آن در افعال و نظام های علمی و اجتماعی داشته باشد. بنابراین علم دینی بیش ترین بررسیها را در حوزه علوم انسانی اسلامی خواهد داشت. برخی از رشته های علوم انسانی ارتباطی عمیق موضوعی با آموزه های دین اسلام در بخش احکام و اخلاق دارد (همو، ١٣٧٨، ص ٨٢)، درحالیکه پدیده های علوم طبیعی این ویژگی را دارند که حتی بدون وجود فاعل شناسا و شناخت او نیز وجود داشته باشند؛ بنابراین در ارتباط با اراده آدمی نخواهند بود تا مرز مشترکی با مؤلفه های دینی داشته باشد.
گفتنی است که خارج کردن برخی معارف عقلی و تجربی از دایره دین، محدودکردن دین در امور اخروی نیست. دین، همه عرصه های زندگی را دربرمیگیرد؛ ولی در این شمول به بررسی روابط صرفاً مادی پدیده ها و نتایج این جهانی آن ها نمیپردازد تا با عنوان دین در باب آن ها داوری کند، بلکه تأثیر هر یک را در هدایت و سعادت انسان مدنظر قرار میدهد. این نگاه به دین کاملاً برخلاف دیدگاه سکولاریسم است. دیدگاه سکولار، دین را فقط در عرصه ارتباط شخصی با خدا (درصورت وجود) میپذیرد و تمام عرصه های زندگی را خارج از این رابطه میداند، درحالیکه در دیدگاه موردنظر ما، دین در تمام عرصه های حیات فردی و اجتماعی حضور دارد؛ البته دین هرگز به جای علم، فلسفه و هنر نمینشیند و ما را بینیاز از پژوهش در علوم نمیکند، بلکه وجه ارزش آن ها را بیان میکند. دین، نیامده است تا به شرح امور طبیعی یا روابط اجتماعی پرداخته یا شیوه درمان بیماریها را بیان کند؛ حضور دین در این عرصه ها در ارتباط با سعادت بشر است. برای مثال خرید و فروش باید عادلانه باشد و منجر به ربا نشود یا در رانندگی نباید جان افراد را به خطر انداخت. اما این ها به معنای آن نیست که انتظار داشته باشیم دین تمام مسائل علوم را حل کند (همو، ١٣٩٢، ص ٢١٢ -٢١٤).
به اعتقاد علامه مصباح تنها آن دسته از رشته های علوم انسانی با اسلام ارتباط پیدا میکنند که در آن ها مفاهیمی به کاررفته که در زبان وحی و مفسرین وحی هم آمده است (همو، ١٣٧٨، ص ٧٧). محور چنین دانش هایی، وجود انسان و کمال نهایی او و راه رسیدن به آن است.
علوم دستوری یا هنجاری رفتار اختیاری انسان را بررسی و جهت میدهند تا هدف مطلوب صاحبان مکاتب محقق شود. علوم انسانی اسلامی ازطریق تأثیر ارزش های دینی در نظریه های کاربردی و روش های علمی وارد میشود.
شناخت اهداف صحیح و راه رسیدن به آن ها، اصول موضوعه ای هستند که پیش از ورود به علم باید روشن باشند. دین اسلام، نظام ارزشی عمیق، گسترده و منسجمی دارد که هنجارها، دستورالعمل ها و توصیه های مطرح در علوم کاربردی را تحت تأثیر قرار میدهد. بزرگ ترین نقش دین در علوم دستوری، ازطریق تأثیر احکام عملی اسلام در روش های عملی علوم هنجاری و تأثیر تعریف دین از هدف زندگی انسان و جهت دهی به حرکت علوم است (همو، ١٣٩٢، ص ٢١٤-٢١٥). اصول چنین دانش هایی از جهت تأثیر در سعادت انسان، در منابع اختصاصی دین به دست میآیند. بدین ترتیب علوم انسانی اسلامی با بهره گیری از مبانی ارزشی دینی، رفتارهای انسان را در مسیر قرب الهی تنظیم میکند (همو، ١٣٨٩، ص ١٣٢-١٢٩).
انسان شناسی
در تمامی رشته های علوم انسانی، «انسان» به عنوان یکی از موضوعات تحقیق، مورد مطالعه و بحث قرار میگیرد و آنچه بین تمامی علوم انسانی مشترک است و ستون فقرات این علوم را تشکیل میدهد، انسان و ابعاد وجودی انسان است. هر کدام از این علوم به نحوی درباره یکی از ابعاد یا عوارض انسان بحث و گفت وگو میکند، زیرا در همه علوم انسانی پیوسته این سؤال مطرح میشود که خود «انسان» چیست. وقتی که موضوع این علوم روشن تر شود، بحث از ابعاد و تجّلیات وجودی موضوع «انسان» بهتر و دلنشین تر خواهد شد، بلکه منطقیتر همین است که در همه رشته های علوم انسانی، بخشی به نام «انسان شناسی» وجود داشته باشد؛ زیرا در تمامی این رشته ها شناخت انسان یک نیاز است، اما نیاز بعضی از آن ها به شناخت «انسان» دو چندان است (همو، ١٣٩٤، ص ١٥).
ازطرفی انسان شناسی پشتوانه و مبنای همه نظام های اجتماعی و اخلاقی است و باید بتوانند مسائل اساسی انسان شناختی را به درستی و روشنی حل کنند چراکه دلیل وجودی نظام ها و نهادهای اجتماعی، برآوردن نیازهای اساسی انسان است و درصورتی که نیازهای اصیل انسانی از نیازهای کاذب وی بازشناسی نشود و نظام های اجتماعی و اخلاقی براساس نیازهای واقعی و اصیل انسان و متناسب با هدف نهایی او پایه ریزی نگردد، این نظام ها پشتوانه منطقی و معقول نخواهند داشت (همو، ١٣٩٩، ص ٢٥).
برای مثال احکام اجتماعی اسلام ازقبیل حقوق، اقتصاد، سیاست و…، با شناخت انسان ارتباط دارد؛ زیرا تا انسان درست شناخته نشود، نیازها و روابط او مشخص نمیشود و احکامی که باید برای چنین موجودی وضع گردد تا با عمل بدان ها، به کمال و سعادت دست یابد معّین نمیگردد (همو، ١٣٩١، ج ٣، ص ٣١٩).
معنای اسلامیبودن علوم انسانی از دیدگاه علامه مصباح این است که ریشه ها و مبانی آن علوم، اسلامی و مطابق با واقع بوده و در مرحله ارزش گذاری، هنجاریابی و توصیه های عملی با باورها و ارزش های اسلامی سازگار باشد. به همین دلیل انسان شناسی اهمیت بسیار دارد و بدون تبیین صحیح مبانی انسان شناختی نمیتوان از علوم انسانی اسلامی سخن گفت ازاین رو، به کارگیری برخی آیات و روایات در مباحث علوم انسانی و عبور سطحی از این مباحث عمیق نیز، راه درستی برای ارائه علوم انسانی اسلامی نخواهد بود (همو، ١٣٨٨، ص ١٦٩/ همو، ١٣٩٢، ص ٢٠٦-٢٠٧).
مبانی انسان شناختی علوم انسانی اسلامی از دیدگاه علامه مصباح یزدی
در این بخش برخی از مهم ترین مبانی انسان شناختی مؤثر در علوم انسانی اسلامی را از دیدگاه این اندیشمند بزرگ بررسی میکنیم:
١- اختیار
هدف از خلقت بشر، رسیدن به کمال حقیقی از راه رفتار اختیاری است، بنابراین میبایست زمینه انتخاب و گزینش میان راه های مختلف برایش فراهم باشد تا براساس گزینش خود به کمال برسد (همو، ١٣٨٨ ب، ص ١٢٧-١٢٩) و به همین جهت است که خداوند متعال کتب آسمانی و انبیای معصوم را برای آموزش و هدایت بشر مبعوث کرده است.
از دیدگاه علامه مصباح بهترین دلیل برای مختاربودن انسان وجدان اوست، زیرا هر انسانی با اندک توجهی درمییابد که میتواند کاری را انجام دهد یا همان کار را ترک کند. سراسر قرآن کریم بر مختاربودن انسان دلالت دارد؛ زیرا پیام های قرآن در صورتی مؤثر خواهند بود که انسان قدرت اختیار و انتخاب داشته باشد و با عمل به آموزه های قرآنی به سعادت برسد (همو، ١٣٨٨، ج ٢، ص ١٨٩).
«و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر….» (کهف؛ ٢٩) و «إنا هدیناه السبیل إما شاکرا و إما کفورا» (انسان؛ ٣).
به اعتقاد علامه مصباح، اصل اختیار بشر، امری مسلم است. این آزادی تکوینی با نظام ارزشی و احکام اسلام منافات ندارد؛ زیرا در این گونه موارد نیز با اختیار و آزادی خود به الزامات عقل عملی و نیروی وجدان یا دستورات الهی پاسخ میدهیم.
«اختیار» در محاورات عرفی و تخصصی چهار کاربرد دارد: ١) در مقابل اضطرار؛ ٢) در مقابل اکراه؛ ٣) در برابر جبر و ٤) به معنای گزینش و انتخاب. ملاک مسئولیت و تکلیف، اختیار به معنای گزینش و انتخاب آزاد است (همو، ١٣٩٩، ص ١١٧).
قرآن مسئولّیت کار انسان را به عهده خود او میگذارد و فاعلّیت حقیقی و تأثیر استقلالی را منحصر در خداوند میداند؛ ولی هیچ گاه این سخن به معنای سلب تأثیر از فاعل ها و علل قریبه نیست. در بینش اسلامی عواملی مانند وراثت، محیط، خوراک و… در عین تأثیرگذاری بر رفتار انسان، او را در رفتارهایش مجبور نمیکنند؛ زیرا این عوامل علت تامه نیستند. آنچه کار را تعین میبخشد و به انجام میرساند، اراده انسان است و انسان میتواند در موارد تزاحم انگیزه ها، یکی را انتخاب کند. (همو، ١٣٩٨، ج ١، ص ٢٧). و قرآن انسان را موجودی مختار میداند. از نشانه ها و آیات قرآنی که براختیار آدمی دلالت دارند، آیات مربوط به آزمایش و ابتلا، وعد و وعید و عهد و میثاق هستند.
آیات قرآن به صراحت بر مختاربودن انسان دلالت دارند. برخی آیات که ظاهر آن ها هم نوعی جبر است، برای تذکر و رفع غفلت از کسانی است که میپندارند چه خدا باشد چه نباشد، چه بخواهد یا نخواهد، هر کاری را میتوانند انجام دهند (همو، ١٣٩٩، ص ١٠٤ -١٠٧ و ١١٧).
اثبات این اصل مهم، راه گشای بسیاری از مسائل در علوم انسانی خواهد بود. تحلیل کنش های فردی و اجتماعی انسان ها و نوع ارزش گذاری رفتارها با پذیرش اراده و حدود آن، علاوه بر بعد توصیفی، در توصیه ها و تجویزهای علمی نیز با علوم انسانی موجود متفاوت خواهد بود.
بامعنابودن زندگی انسان، به تصویری که از او داریم، بستگی تام دارد. برای مثال اگر انسان هدف معقول و متناسبی نباشد که به سوی آن در حرکت باشد، یا اگر انسان را موجودی بدانیم که محکوم جبر زیستی، اجتماعی، تاریخی و الهی است و نتواند سرنوشت خویش را رقم زند؛ در این صورت، زندگی انسان بی معنا و سراسر پوچ و بیهوده خواهد بود؛ ولی اگر انسان را موجودی هدف دار (هدفی معقول و متناسب) و مختار تصویر کردیم که می تواند با تلاش به آن هدف برتر دست یابد، زندگی وی معقول و بامعنا می شود. (همو، ١٣٩٩، ص ٢٤).
٢- ترکیب انسان از روح و بدن : جاودانگی
نگاه حس گرای صرف به هستی و وجود انسانی، گستره زندگی را محدود به جهان مادی میداند و فرجام و آینده ای خارج از قواعد مادی برای او قائل نیست. درنتیجه در هدف گذاری و ارائه روش زندگی نیز متأثر از همین نگاه حسی و تجربه گرای حسی خواهد بود، بنابراین هدف و معنای زندگی نیز در گستره حس گرایی و عالم محسوس تعریف میشود. از آنجا که ماده استعداد غایت بودن ندارد، این قرائت از علم، ارمغانی جز پوچ گرایی برای بشر نخواهد داشت.
انسان شناسی اسلامی با اثبات وجود روح مجرد که شاکله اصلی شخصیت انسان را تشکیل میدهد، اهداف، انگیزه ها و نیازهای انسان را در گستره ای فراتر از غایات مادی قرار میدهد و بدین ترتیب، ارزش ها و برترین کمالات وجودی نیز در ساحت روح انسانی خواهد بود.
علوم انسانی اسلامی، ادعای وجود دو گونه انسان ندارد (انسان اسلامی و انسان غیراسلامی).
ازنظر علامه مصباح یزدی، انسان شناسی غربی با تعریفی ناقص و «به شرط لا» از حقیقت مجرد انسان بنا شده و با انسان شناسی اسلامی برمبنای موجودی دوبعدی تفاوت بسیار دارد. اگر انسان شناسی مادیگرا نسبت به بعد مجرد انسان ساکت و «لا بشرط» بود، ممکن بود انسان شناسی اسلامی را مکمل آن درنظرگرفت. ولی نفی بعد مجرد انسان، این دو رویکرد را در تقابل با هم قرار داده است. ضمیمه شدن بررسیهای بعد مجرد انسانی و یافته های آن به این علم، وصف دینی بدان میدهد. البته این تقابل به معنای رد یافته های علم سکولار در بعد مادی یا رد روش تجربی در بررسی بدن انسان نیست (همو، ١٣٩٢، ص ٢٢٠-٢٢١).
از دیگر ویژگیهای روح انسانی این است که دارای مراتب طولی است؛ نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس ناطقه انسانی. توجه به این ویژگی نفس انسانی و تفاوت مراتب طولی انسانی، مطالعه کنش های انسانی و تحلیل علل آن را دقیق تر میکند (شریفی، ١٣٩٤، ص ٣٢١-٣٢٣). علامه مصباح درباره اهمیت این مسئله در مطالعات علوم انسانی میفرمایند:
«موضوع علوم انسانی «انسان» است و علوم انسانی دستوری مانند اخلاق، سیاست، اقتصاد عملی و… عمدتاً صبغه ارزشی دارند و قضاوت قطعی درباره این احکام ارزشی مبتنیبر شناخت انسان با تمام ابعاد وجودی اوست. این درحالی است که علم تجربی (science) نمی تواند بیش از بعد مادی انسان را بررسی و اثبات کند و به همین دلیل حتی ادعا می شود که انسان چیزی غیر از بدن نیست و روح وجود ندارد، چراکه در قلمرو علم تجربی و محدوده تجربه بشری واقعیتی فرامادی قابل درک و تجربه نیست. این درحالی است که اگر حقیقت انسان فقط همین جسم مادی پنداشته شود که عمر کوتاهی دارد، ارزش های اخلاقی و حقوقی او در همین محدوده زندگی دنیوی تعریف و تعیین میشوند و نمیتوان ارزش های کلی و مطلق اخلاقی را برای او اثبات کرد. این درحالی است که اگر ثابت شود انسان غیر از این بدن مادی، عنصر شریف تری به نام روح دارد که احکامی مخصوص به خود دارد، حیات جاودان داشته، با بدن تعامل دارد به گونه ای که هم روح در بدن اثر میگذارد و هم بدن در روح اثر میگذارد، نتیجه کاملاً متفاوت میشود. اثبات قطعی هرگونه حکم ارزشی درباره چنین موجودی که بعد غیرمادی دارد متوقف بر درک رابطه دو بعد بدن و روح، و نیز تشخیص نوع تأثیر رفتارها در زندگی بینهایت انسان است. پذیرش این مبانی برای علوم تجربی مدرن که اساس روش ها و پیش فرض های خود را بر انکار یا نادیده گرفتن چنین جهانی استوار ساخته اند ممکن نیست» (مصباح یزدی، ١٣٩٢، ص ٣٨).
مباحث انسان شناختی در موجودیت و اعتبار علوم انسانی بسیار مؤثر است. برای مثال، اگر در انسان شناسی، روح مجردِ انسان را یکسره منکر شویم یا پایان زندگانی این جهانی هر انسان را به معنای پایان یافتن و نیست شدن وی بدانیم، در بررسی پدیده های انسانی و تحقیقات اجتماعی، کلیه موضوعات معنوی، ماورایی و امور مربوط با جهان پس از مرگِ انسان و تأثیر و تأثر آن با زندگی این جهانی او نادیده گرفته می شود؛ همه پدیده های انسانی، تحلیل و تبیینِ صرفاً مادی می یابند و تحقیقات انسانی به سوی ابعاد مادی انسان سوگیری می کنند؛ اما اگر روح به منزله عنصر اصلی سازنده هویت انسان مطرح باشد، جهت تحقیقات به سوی ابعاد غیرمادی و عناصر ماورایی مؤثر در زندگی انسان و تأثیر و تأثر روح و بدن بوده و هم نوعی تبیین غیرمادی یا آمیخته ای از مادی و غیرمادی در علوم انسانی مطرح خواهد شد (همو، ١٣٩٩، ص ٢٦).
٣- فطرت الهی
براساس اندیشه اسلامی همه انسان ها علیرغم تفاوت های جسمی، زبانی و فرهنگی، سرشتی مشترک و فطرت الهی دارند. اتفاق نظر همه انسان ها در احکام قطعی عقلی و ارزش های اخلاقی مانند خوبی عدل و بدی ظلم و پاره ای از تمایلات متعالی نظیر حقیقت جویی و کمال طلبی را میتوان از نشانه های وجود این فطرت الهی مشترک دانست. قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«فأقم وجهک للدین حنیفاْ فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون» (روم؛ ٣٠).
با توجه به چنین اشتراکات بنیادین در انسان ها، میتوان برخی از ابعاد و قواعد علوم انسانی را فرازمانی، فرامکانی و فراقومیتی دانست.
علوم انسانی تبیینی، به بررسی و تبیین پدیده های انسانی میپردازد و از حد وقایع نگاری و توصیف صِرف فراتر رفته، درصدد کشف سازوکار و قوانین حاکم بر پدیده های انسانی است.
موجودیت و اعتبار این علوم، در گرو حل برخی مسائل انسان شناختی است. برای مثال، اگر در مسئله طبیعت و سرشت مشترک انسان ها به پاسخی مثبت نرسیم و به کلی منکر مشترکات فراحیوانی انسان ها شویم، علوم انسانی به علوم حیوانی و زیستی فروکاسته خواهند شد. در این صورت، علوم انسانی به مفهوم واقعی آن وجود نخواهند داشت ؛ زیرا در این تصویر، انسان ها یا حیوانی پیچیده ترند که با توسعه همان علوم حیوانی و زیستی میتوان به شناخت قوانین حاکم بر آن ها و رفتارها و روابط شان نائل آمد، یا هر انسانی، دنیایی جداگانه و منحصربه فرد است که نمیتوان با بررسی نمونه یا نمونه هایی از آن و کشف سازوکار و قوانین حاکم بر آن نمونه ها، به قانونی فراگیر درباره دیگر انسان ها دست یافت ؛ اما پذیرش سرشت مشترک انسان ها (مشترکات فراحیوانی ثابت بین انسان ها)، زمینه کشف و ارائه این نوع قوانین و تشکیل منظومه های معرفتی گوناگون و حوزه های مختلف انسانی (پایه ریزی علوم انسانی) را فراهم میکند. (همو، ١٣٩٩، ص 26-25).
٤- کمال جویی انسان
انسان موجودی هدفمند است و معناداربودن زندگیاش در گروی این است که هدف اصلی زندگی را بشناسد و تمام ارتباطات و امور خود را در راستای آن قرار دهد. این هدف باید درخور وجود انسان و متناسب با گستره زندگی ابدی او باشد.
در اندیشه اسلامی، ارزش کنش های انسانی اهمیتی ابزاری دارد؛ یعنی با توجه به شکل گیری کمال و نقص انسان در سایه کنش های اختیاری او، کنش های انسانی نقش ابزار را برای وصول به کمال نهایی یا دوری از آن خواهد داشت (شریفی، ١٣٩٤، ص ٣٢٧).
برای شناخت مصداق کمال حقیقی و راه دست یابی به آن، ابزارهای ادراکی انسان کافی نیست و نیازمند هدایت های وحیانی و آسمانی است. انسان به تنهایی نمیتواند رابطه تک تک کنش های خود را با سعادت ابدیاش بسنجد (همان، ص ٣٣١).
روابط انسانی بسیار پیچیده و تنگاتنگ است. هزاران فعل و انفعال دوجانبه یا چندجانبه در حال انجام است. مرد و زن در خانه نسبت به یکدیگر، آن دو نسبت به فرزندان، روابط اهالی یک محل، یک شهر، یک کشور، روابط بین کشورها، هم دینان، هم نژادان و.. وجود دارد که عقل انسان از احاطه نسبت به همه این روابط و درک همه سود و زیان ها، کمال ها و نقص ها عاجز است. یکی از دلایل احتیاج به وحی، نبوت و دین، همین مسأله اساسی است که مقایسه همه مصلحت ها و مفسده ها در زندگی اجتماعی بسیار دشوار است و عقل انسانی نمیتواند بر همه آن ها احاطه داشته باشد. به علاوه، آنچه بیان شد، مربوط به مصالح و مفاسد زندگی دنیوی بود. حال چنان چه مصالح اخروی بدان ضمیمه گردد، دامنه مجهولات بسیار وسیع تر میگردد. اعمال و رفتار ما چه اندازه در روح خود و روح دیگران تأثیر دارد؟ چه اندازه در مصالح و سعادت اخروی اثر دارد؟ از چه راهی میتوان رابطه بین دنیا و آخرت را کشف کرد؟ ما تجربه ای نسبت به آخرت نداریم تا بدانیم رفتارمان در طول زندگی، چه تأثیری در زندگی پس از مرگ دارد و هیچ راه تجربی برای کشف این رابطه و حل این معادله وجود ندارد و این امر، فراتر از علم و تجربه بشری است بنابراین، ما به وحی و دین نیاز داریم و باید از علم الهی استفاده کنیم (همو، ١٣٩١، ج ١، ص ٢٢٨ / همو، ١٣٩٣، ج ٣، ص ١٧٠).
قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«رسلا مبشرین و منذرین لئلایکون للناس علی الله حجه بعد الرسل وکان الله عزیزا حکیما» (نساء؛ ١٦٥).
امام رضا(علیه السلام) نیز در این زمینه میفرمایند: «لما لم یکن فی خلقهم و قواهم ما یکملوا
[یکملون ] لمصالحهم و کان الصانع متعالیا عن ان یری… لم یکن بدّ من رسول بینه و بینهم معصوم یودی الیهم امره و نهیه» (مجلسی، ١٤٠٣، ج ١١، ص ٤٠).بنابراین برای تحلیل کنش های فردی و اجتماعی انسان ها و ارتباط آن ها با سعادت ابدی نیازمند مراجعه به منبع وحی هستیم.
وحی الهی در هدف گذاری علوم انسانی و سیر کلی زندگی بشری نیز نقش والایی دارد. وحی علاوه بر ارائه اهداف تعالیدهنده برای نظام های مختلف حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و…، با تعیین هدف کلی «قرب الهی» برای انسان، اهداف نظام های رفتاری را تحت این هدف کلی قرار میدهد (دبیرخانه همایش، ١٣٨٩، ص ١٣٢-١٣٠).
از دیدگاه علامه مصباح، «تقرب الی الّله» مفهوم محوری معارف توحیدی است و مصداق سعادت و کمال نهایی، قرب الهی است؛ زیرا خداوند متعال کمال مطلق است و انسان با کمالات محدود خود بالفطره در پی کمال نامحدود است و برطرف شدن این ضعف وجودی، صرفاً با ارتباط با این کمال مطلق است که از آن به قرب الهی تعبیر میشود (مصباح یزدی، ١٣٩١، ص 75-74).
براساس نظر علامه مصباح، ارزش ها نوعی واقعیت نفس الامری دارند؛ یعنی واقعیت نفس الامری آن ها رابطه عّلی و معلولی بین کارهای ارزشی و نتایجی است که بر آن ها مترتب میشود بنابراین، کمال یک مفهوم عقلی واقعی است نه تابع خواست، میل و سلیقه ما و در مورد انسان، عالیترین نقطه کمال او قرب به خدا است که یک امر واقعی است (همو، ١٣٩١، ج ٣، ص174-172).
بدین ترتیب میتوان از مقایسه رفتارهای انسان با کمال او «خیر» یا «شر» بودن رفتار انسانی را نیز استنباط کرد. هر رفتاری که در جهت کمال و تعالی انسان باشد «خیر» و هر رفتاری که در جهت نقص و انحراف او باشد «شر» است؛ مثلاً اگر انسان با تحصیل علم به کمال و رشد برسد، در این صورت تحصیل علم «خیر» به حساب میآید و اگر رفتاری را انجام دهد که موجب انحراف در مسیر حرکت او شود، آن رفتار بد است و منشأ نقص در وجود او میشود، پس اگر کاری موجب نقص او شود، میگوییم بد است و اگر عملی موجب کمال شود خوب است (همو، ١٣٨٨، ص 104).
ایشان وجود سه عامل اختیار، تلاش و شناخت را در رسیدن به کمال نهایی و قرب خدا بسیار مهم می دانند. با اثبات و پذیرش بعد مجرد وجود انسان در علوم انسانی اسلامی، این کمال به ساحت معنوی و روحانی وجود انسان مربوط میگردد و همه استعدادها و قابلّیت های ذاتی، معنوی و انسانی با سیر و حرکت اختیاری به فعلّیت تام میرسند.
به اعتقاد علامه مصباح سیر تکاملی انسان اختیاری و تدریجی است و انسان در پرتو اختیار و تلاش خود به کمال میرسد. تکامل حقیقی انسان عبارت است از سیر علمی که روح در درون ذات خود به سوی خدا دارد تا به مقامی برسد که خود را عین تعلق و ارتباط به او بیابد و برای خود و هیچ موجود دیگری استقلالی در ذات و صفات و افعال نبیند و هیچ پیشامدی او را از این مشاهده باز ندارد. علوم و مشاهداتی که در این مسیر برای انسان حاصل میشود، بر مرتبه وجودیاش میافزاید و تدریجاً جوهر ذاتش را کامل تر میسازد؛ اما هر قدر انسان کمتر نیاز خود را به خدا احساس کند و در تدبیر امور، خود را مستقل تر بداند و برای اشیای دیگر تأثیر استقلالی بیشتری قائل باشد، نادان تر و ناقص تر و از خدا دورتر است. در مقابل، هر قدر خود را به خدا نیازمندتر ببیند، داناتر و کامل تر و به خدا نزدیک تر میشود؛ تا جایی که نه تنها در افعال و تأثیرات موحّد میگردد، بلکه برای صفات و ذوات هم استقلالی نمیبیند. این مقامی است که بندگان شایسته و مخلص خدا به آن نائل میشوند و بین ایشان و معبودشان حجابی باقی نمیماند. پس قرب حقیقی به خدا این است که انسان بیابد که با خدا همه چیز دارد و بی خدا هیچ (همو، ١٣٨٤، ص ٢٥٣- 261).
«رَبِّ اْبنِ لِی عِندَکَ بَیتًا فِی اْلجَنَّةِ»[1] (تحریم؛ ١١)
بنابه مبانی اعتقادی ما، این قرب (عند) جسمانی نیست و به معنای هم جواری معنوی و روحانی است.
نتیجه گیری
علوم انسانی به بررسی رفتارها و کنش های اختیاری انسان میپردازد و تأثیرپذیری مستقیمی از مبانی انسان شناختی دارد. از جدیترین پیش نیازهای شناخت کنش های انسان، شناخت خود انسان و ویژگیهای اوست. انسان شناسی محققان علوم انسانی، علاوه بر روش تحقیق، در محتوا و نتایج علوم انسانی نیز مؤثر است. تلقی تک ساحتی از انسان در روش تحقیق، تحلیل کنش ها و نتایج مطالعه، سوگیری و نگاه تجربی خواهد داشت درحالی که باپذیرش روح الهی و بعد مجرد برای انسان، تحلیل کنش های انسانی و درنهایت ابعاد توصیه های علمی، محدود به نگاه تجربی نخواهد بود.
ازمنظر حضرت علامه مصباح، علم به معنای کشف واقع است و دین الهی حق، منحصراً دین اسلام است که راه سعادت و شقاوت انسان ها را، در حوزه باورها و ارزش ها مشخص میکند بنابراین، متعرض اموری میشود که مربوط به سعادت انسان است.
ایشان معتقدند با توجه به ارتباط مستقیم علوم انسانی با طرز تفکر و انتخاب سبک زندگی و درنهایت، سعادت یا شقاوت انسان ها، علوم انسانی بیشترین مرز مشترک را با ابعاد مختلف دین دارد و علوم انسانی اسلامی نامیده میشود.
انسان شناسی نقطه کانونی در تقابل علوم انسانی اسلامی و مدرن است. هر تعریفی از انسان در این دو نگاه به عالم هستی، منجر به تولید علوم انسانی و به تبع آن ساخت تمدنی متناسب با آن خواهد بود.
حضرت استاد مصباح عامل اختیار و اراده آزاد انسانی، وجود روح مجرد و اثبات جاودانگی روح، فطرت یا سرشت الهی مشترک میان تمام انسان ها و کمال طلبی و ترسیم کمال حقیقی انسانی از ویژگیهای مهم انسان شناسی اسلامی است که تأثیر بسزایی در نتایج و توصیه های علوم دستوری دارد.
با اثبات روح مجرد، اهداف، انگیزه ها و نیازهای انسان در گستره ای فراتر از ماده تعریف میشود و انسان با ازبین رفتن بدن مادی، محکوم به فنا نخواهد بود. ارزش های انسانی در ساحت والاتر وجود و با قدم اختیار قابل دست یابی خواهند بود. پذیرش فطرت الهی و سرشت مشترک همه انسان ها، امکان تحلیل های فرامادی براساس دیدگاهی خداباور، وارد محیط مطالعات و بررسیهای علوم انسانی میکند و با تعیین قرب الهی به عنوان هدف و کمال نهایی برای انتخاب ها و رفتارها، زندگی انسان معنا و غایتی بلند پیدا میکند.
فهرست منابع
قرآن کریم
دبیرخانه همایش (١٣٨٩)، جستارهایی در فلسفه علوم انسانی از دیدگاه علامه مصباح یزدی، چ ١، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
دبیرخانه همایش (١٣٨٩)، گفت وگو با علامه آیت الله مصباح یزدی در مبانی فلسفی علوم انسانی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
شریفی، احمدحسین (١٣٩٤)، مبانی علوم انسانی اسلامی، چاپ دوم، تهران: نشر آفتاب توسعه (ناشر آثار مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا).
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ١١، ١٤٠٣، الثالثه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٩٢)، رابطه علم و دین، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٧٨)، رابطه ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی با علوم انسانی، در «مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامیکردن علوم انسانی».
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٨٨)، پیش نیازهای مدیریت اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٨٦)، نظریه سیاسی اسلام، ج ١، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی ١٣٨٨)، نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام، تدوین و نگارش عبدالحکیم سلیمی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٨٨)، نظریه سیاسی اسلام (مشکات)، ج ٢، تحقیق و نگارش کریم سبحانی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٩٨)، اخلاق در قرآن، ج ١، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، قم : مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٩٩)، انسان شناسی در قرآن، چاپ هفتم، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٩١)، چکیده ای از اندیشه های بنیادین اسلامی، ترجمه حسین علی عربی و تدوین محمدمهدی نادری قمی، قم : انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٩٣)، معارف قرآن، ج ٣ (انسان شناسی)، چ ٧، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
پی نوشت:
[1] پروردگارا خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز.
منبع