امام مهدی علیه السّلام دوازدهمین خلیفه ی پیامبر اسلام صلّی الله علیه و اله در روایات اهل سنّت


این نوشتار برپایۀ احادیثی که همه در صحاح و مسانید اهل سنت ذیل آیه 12 سورۀ مائده آمده نوشته شده است و این حقیقت را بیان می کند که بعد از پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله همانند نقبای بنی اسرائیل دوازده تن نقیب و سرپرست خواهد آمد که آخرین آنان حضرت مهدی(عجل الله فرجه) است.آنچه در این پژوهش بیشتر جلب توجّه می کند این است که دانشمندانی مشهور از آنان خواسته اند شمار 12 تن خلیفه را با خلفای حاکمان اموی یا عباسی تطبیق دهند ولی موفق نشده اند. تأمّل و حقیقت جویی، صحت باور شیعه را در این زمینه معلوم می کند

به حکم عقل و تجربه هر صاحب مکتب و مصلح اجتماعی در اندیشۀ جانشین بعد از خودش می باشد، تا برنامه ای که برای اصلاحات آورده بعد از خودش نیز دنبال شود، و به دست حوادث نامعلوم آینده نیفتد.

عمل به این حکم عقلی در مورد رسولان الهی خاصّه خاتَم آنان حضرت محمّد(ص) تأکید و الزام بیشتری دارد، زیرا دین اسلام که مأمور ابلاغ و تبلیغش بوده باید تا قیامت متکفّل ادارۀ جوامع باشد، و کتاب آسمانی اش- کلام اللّه – که هدایتگر و راهبر مسلمانان است توسط عالم ترین و عامل ترین صحابه اش تفسیر و تبیین گردد. اکنون این سؤال پیش می آید که آیا خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله به این حکم عقلی واضح عمل کرده یا نه؟

برای یافتن پاسخ راهی جز رجوع به کتاب خدا و سنت رسول اکرم(ص) که مورد قبول همۀ مسلمین جهان است نداریم، زیرا موضوع طرح شده مسئله ای تاریخی است و رویدادی که در گذشته اتفاق افتاده، و طبق روش علمی در پژوهش های تاریخی باید بر قدیم ترین اسناد اتکا شود که عبارت از قرآن مجید و احادیث نبوی است که در صحاح و مسانید معتبر نزد اهل سنت آمده است. با وجود اعتبار فراوانی که کتب حدیث شیعه – خاصّه آنچه در سدۀ چهارم و پنجم تألیف شده – دارد، برای پیشگیری از هرگونه جانب داری از مذهبی خاص، به نقل احادیث از صِحاح و مسانید کهن اهل سنت بسنده می کنیم.

چون در مقالات علمی، انتظار خواننده این است که با مطلبی نسبتاً تازه رویاروی شود و دور از تعصّب حقیقتی را بیابد، با آنکه آیاتی متعدد در قرآن اقامۀ حکومت عدل را در آخرالزمان نوید می دهد، در این مقال تنها آیتی از کلام اللّه را نقل کرده، احادیث ذیل آن را می آوریم تا مبرهن شود خلفای بر حق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوازده تن از عترت وی هستند، که به هیچ وجه با شمار حاکمان اموی یا عباسی و غیر آنان قابل انطباق نیست، و اینک آیۀ مورد نظر: (وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسرَائِیلَ وَبعَثْنَا منْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیبًا وَقَالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَکمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلوةَ وَآتَیتُمُ الزَّ کواةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِی…) (مائده / 12).

و خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت، و از میان آنان دوازده نقیب (امیر و سرپرست) برانگیختیم. و خداوند (به آنان) گفت: من با شما هستم اگر نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید و به رسولان من ایمان بیاورید.[1]

1- احمد بن حنبل (164- 241ق) در مُسند خود (ج 1، ص 389 و 406) به دو طریق از مسروق نقل می کند که از عبداللّه بن مسعود تعداد حاکمان بر این امّت را که خلیفۀ پیامبر اکرم(ص) باشند پرسیدم. ابن مسعود گفت: «لَقد سأَلْنا رَسولَ اللّه(ص) فقال: اثنی عَشَرَ کعِدّةِ نُقَباءِ بَنی إسرائیل»؛ از رسول خدا(ص) (شمار نقیبان امت اسلام را) پرسیدیم. آن حضرت گفت: دوازده تن همانند مهتران بنی اسرائیل.

2- نُعیم بن حمّاد مروزی (م 228 ق) در کتاب خطی الفتَن والملاحِم (ص 41) چنین می نویسد: حدّثَنا عیسی بنُ یونسَ، حدَّثنا مُجالِدُ بنُ سَعیدٍ عنِ الشَّعبی، عن مَسروق »؛ عن عبدالله بن مسعودٍ(ره) قال: قال رسول الله(ص): «یکونُ بعدی من الخلفاءِ عِدَّة نُقَباءِ موسی» جانشینان پس از من شمارۀ نقیبان حضرت موسی می باشند.

در همان مأخذ، روایات فراوانی از جابر بن سَمُرة بن جُناده سوائی و ابوجُحَیفه از پیامبر (ص) نقل می کند که: «لا یزالُ هذَا الأَمرُ عَزیزاً إلی اثنی عَشَرَ خلیفةً کلُّهم من قُرَیش»؛ امر دین همیشه ارجمند و والا می باشد تا دوازده تن که همه شان از قریش هستند خلیفه ام باشند.

3- مؤلف کتاب کنزُ العُمّال این حدیث نبوی را نقل می کند که رسول خدا(ص) گفت: «إنَّ عِدَّةَ الخُلَفاءِ بعدی عدَّةُ نُقَباءِ مُوسی»؛ حتماً شمار جانشینان بعد از من مانند تعداد نقیبان حضرت موسی می باشند [یعنی داوزده تن]. (ج 6، ص 89، حدیث 14971)

4- در صحیح بخاری (194- 256 ق) اواخر کتاب الأحکام، بابُ الاستخلاف شماره 7222 و 7223 از جابر بن سَمُره نقل می کند: سمعتُ النبی(ص) یقول: «یکونُ اثنا عشَر أمیراً. » بعد پیامبر کلمه ای را گفت که من نشیندم، ولی پدرم گفت که او فرمود: «کلُّهم من قرَیش». بنابر این سخن رسول خدا این بوده که: «[پس از من] دوازده تن امیر خواهند بود و همه شان از قریش هستند.

5- در صحیح مسلم (206 – 261) به شرح نووی، در کتاب الاماره شماره 1821 آمده که جابر بن سَمُرة گفت: سمِعتُ النبی(ص) یقول: «لایزالُ أمرُ النّاسِ ماضِیاً ما وَلِیهُمْ اثْنا عشَرَ رَجلاً». آن گاه کلمه ای گفت که برایم پنهان بود [نشنیدم]، سپس از پدرم پرسیدم که رسول خدا(ص) چه گفت. پدرم گفت: «کلُّهم من قریش ».

6 – در همان مأخذ از طریق دیگر از جابر بن سمُرة نقل می کند که رسول اللّه(ص) می گفت: «لا یزالُ الإسلامُ عزیزاً الی اثنی عشر خلیفة » ثم قال کلمةً لَم أفهمها. فقلتُ لِأبی ما قال؟ فقال: «کلُّهم من قریش».

7- در همان مأخذ از روایاتی دیگر از جابر بن سمره، سخن پیامبر اکرم(ص) به این عبارت نقل شده: «لا یزال هذا الدینُ عزیزاً مَنیعاً اِلی اثنی عشرَ خلیفةً»، کلمه ای را که نشنیدم و پدرم گفت این بود: «کلُّهُم مِن قریش». در صحیح مسلم این مضمون از احادیث تا هفت طریق نقل شده است.[2]

8 – در سُنَن ابی داود (202 – 275 ق) آمده: «لا یزالُ هذَا الدینُ قائماً حتّی یکونَ علیکمُ اثْنا عشَر خلیفةً کلُّهم مِن قریشٍ» (شماره 4279 شماره 4280 مانند آن با تفاوت «عزیزاً» به جای «قائماً».

9 – در سُنن تِرمذی (209 – 279 ق) بابُ ماجاء فی الخلفاء به شماره 2223 آن حدیث به این عبارت ذکر شده: «یکونُ مِن بَعدی اثنا عَشَر أمیراً کلُّهم مِن قریشٍ».

10- این کثیر (700- 744 ق) که شاگرد ابن تیمیه و مفسّر، محدّث، فقیه، اصولی و صاحب جامع المسانید است در تفسیر آیۀ یادشده، پس از توجّه دادن به حدیثی که در صحیح بخاری و مُسلم آمده و نقل آن از صحیح مسلم، می نویسد: «و معنی هذا الحدیث، البشارة بوجودِ اثنی عشَرَ خلیفةً صالحاً، یقیمُ الحقَّ و یعدِلُ فِیهم». سپس می افزاید: «والظّاهِرُ أنَّ مِنهُمُ المَهدِی المُبَشَّرُ بهِ فی الأحادیثِ الواردة بذِکرِه»: یعنی این حدیث بشارت به وجود دوازده خلیفۀ صالح (بعد از پیامبر) است، که حق را بر پا دارند، و در بین آنان به عدالت رفتار کنند، و آشکار است که از جملۀ آنان مهدی است، که در احادیث رسیده درباره او به وجودش بشارت داده شده است.

بنابر احادیث نقل شده از منابع دست اوّل که مقبول نظر اهل سنت و جماعت می باشد و مضمونش یکدیگر را تأیید می کند نتایج زیر به دست می آید:

1. انحصار خلفای رسول اکرم اسلام(ص) در دوازده تن که در تمام احادیث مذکور تصریح شده است.

2. قِوام و پایداری دین تا قیامت منوط به خلافت آنان است.

3. عزّت اسلام تا قیام قیامت به خلافت آنان بستگی دارد.

4. سامان یافتن زندگی مسلمین به خلافت و ولایت آنان است.

5. همۀ آنان از قریش هستند.

6. تشبیه و همانند کردن آنان به شمارۀ نقبای بنی اسرائیل که خلافت و امارتشان انتصاب خداوند بود نه انتخاب مردم، این پیام آشکار را دارد که خلفای پیامبرخاتم اسلام(ص) هم انتصابی است نه به انتخاب مردم؛ زیرا مردم آن واقع بینی را ندارند که افرادی عالم و عادل و بلکه معصوم را برگزینند که بتوانند مانند رسول خدا(ص) هادی و رهبر جامعه رو به رُشد مسلمین باشند ولی متأسفانه حکام اموی و عباسی جنایت هایی کردند که ذکرش شرم آور است و شرح آن را در کتب معتبر تاریخی اهل سنت می بینیم.

شایان ذکر است که تعداد دوازده خلیفۀ رسول خدا(ص) که در احادیث آمده، نه با شمار خلفای اربعه منطبق است نه با چهارده حاکمان اُموی – از معاویه (م 41) تا مروان بن محمّد بن مروان بن حکم (م 132) و نه با 37 تن حاکمان عباسی – از ابوالعباس سفّاح تا عبداللّه مستعصِم (م 655).

خلافت یا سلطنت واقعیتی که تاریخ اسلام به روشنی نشان می دهد این است که امویان و عباسیان موضوع خلافت پیامبر اسلام را که منصبی الهی و معنوی است، حکومت و سلطنت تلقّی کردند، همان گونه که در کتاب تاریخ الخلفاء تألیف جلال الدین سیوطی می خوانیم: «الخِلافةُ ثلاثونَ عاماً یکونُ بعَدْ ذلک المُلک »[3] (سیوطی، بی تا: 16). حتی در برخی از کتب درسی آموزشِ عالی الأزهر آمده: «وأصدق تعبیر عن هؤلاءِ الأُمویین أنَّهم کانوا مُلوکاً دُنیویّین»[4]، و دربارۀ معاویه تصریح می کند: «فهو أوّلُ من جَعل هذا مُلکاً».[5] (عبدالقادر، بی تا: 3/107 و 116).

نتیجۀ این گونه برخورد و تلقّی با مسئله مهم خلافت این شد که برای به دست آوردنش از هیچ گونه ظلم و حیله و خیانت خودداری نمی کردند؛ چنان که ابن حجَر عَسقَلانی دربارۀ ظلم و تعدّی حجّاج بن یوسف ثقفی از کارگزاران مشهور عبدالملک مروان می نویسد: «حتّی قال عمرُ بن عبد العزیز: لَو جائت کلُّ اُمّةٍ بخَبیثهِا و جِئنا بالحَجّاجِ لَغَلبناهم».[6] (ابن حجر، 1415: 2/187؛ ش 1193؛ ابن اثیر، 1403: 4/586) و در سنن ترمِذی به شماره 2220 آمده است: «أحصَوا ما قتَل الحجّاجُ صَبراً[7] فَبلغَ مِائَة ألفٍ و عشرینَ ألف قتیل ».[8] (الکامل، ج 4، ص 587).

ضرورت وجود خلیفه و حجت خدا در باب اهمیت و ضرورت بودن حجت حق تعالی در زمین، شیخ ابوجعفر صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة تعبیری لطیف دارد به این عبارت: الخلیفةُ قبلَ الخَلیقة یعنی آفریدگار پیش از خلقت آدم، از قرار دادن خلیفۀ خود در زمین به ملائکه خبر می دهد (بنگرید به: بقره/ 30). ابن اِخبار اهمیت موضوع خلافت و تقدم آن را بر خلقت می فهماند، زیرا خدای حکیم در کلام خود آنچه را اَهم است بر آنچه مهم است مقدم داشته تا تَنبُّهی برای ما باشد، و این تصدیق گفتار امام جعفر(ع) است که می فرماید: حجّت خدا پیش از خَلق و همراه خَلق و پس از خلق است (صدوق، 1380: 7). چون اگر خلیفۀ الهی که حجت اوست و مصالح واقعی آدمیان را می داند و ابلاغ می کند در زمین نباشد آنان در معرض گمراهی قرار می گیرند در حالی که حجت برایشان تمام نیست.

افزون بر آنچه گفته شد، ملائکه از سبب آفرینش موجودی زمینی که به فساد و خون ریزی می پردازد سؤال می کنند، و آفریدگار متعال بی آنکه چنان خصوصیاتی را از آدمیزاده نفی کند، در آیه 31 از تعلیم اسماء به او و استعداد علم آموزی و معرفتش به حقایق یاد می کند، و اینکه همین ویژگی او را لایق خلافت الهی کرده است (طباطبایی، بی تا: 1/116 – 117) بدیهی است که جامعۀ انسانی در زمین هیچ گاه از وجود چنان خلیفۀ عالم و عادلی که حجت بر خلق است نباید خالی باشد، خواه حجت ظاهر باشد و خواه غایب، که در زمان غیبت وظایفش را در ابلاغ احکام فردی و اجتماعی، علمای ربّانی انجام می دهند.

کوشش تکلّف آمیز قاضی عیاض: با آنکه تعداد دوازده تن خلیفۀ پیاکبر اکرم(ص) که در روایات آمده بر هیچ کدام از حاکمان مدّعی صدق نمی کند و این واقعیتی آشکار است، برخی علمای اهل سنت کوشش بیهوده برای انطباق با آنان کرده اند، و به مصداق «رنج خود می بری و زحمت ما می داری» خویشتن را به تکلّف و تَعسُّف افکنده اند؛ مانند قاضی عیاض[9] که ابن حجَر عَسقَلانی در فتح الباری نظرش را بهترین احتمال دانسته است، و سیوطی در تاریخ الخلفاء ذیل عنوان «فصل فی مدّة الخلافة فی الاسلام (ص 17) آن را چنین ذکر کرده: ابوبکر، عُمَر، عثمان، علی، معاویه، یزید، عبدالملک بن مروان و چهار فرزندش ولید، سلیمان، یزید، هشام و الثانی عشر هو الولید بن یزید بن عبدالملک، که حاکمی جنایتکار و ظالم و فردی خمّار و فاسق بود. (مسعودی، 1384: 3/225 و 228؛ یعقوبی، 1356: 2/308).

امّا جلال الدین سیوطی می گوید: بنابر این (که توالی خلفای پیامبر مشروط نباشد) از جمله خلفای رسول خدا(ص) خلفای اربعه هستند و حسن و معاویه و ابن الزُّبیر و عمر بن عبدالعزیز در میان امویان [عادل] می باشد، و همچنین «ظاهر» که از عدالت برخوردار بود. ولی تا دوازده خلیفه دو تن باقی می ماند، که یکی از آنان «مَهدی » است که از آل بیت حضرت محمّد(ص) می باشد. (سیوطی، بی تا: 18).

خوانندگان ملاحظه می فرمایند که دانشمندی معروف، صاحب کتاب های متعدد در علوم قرآنی و حدیث، چگونه با تکلّف می خواهد دوازده تن خلیفه پیامبر اکرم اسلام را درست کند، ولی باز هم یک تن کسر دارد.

مقایسۀ عقیدۀ شیعه و اهل سُنّت دربارۀ دوازده خلیفۀ پیامبر اسلام(ص)

از میان دانشمندان اهل سنت که در هندوستان رئیس جامعۀ مظاهر العلوم بوده، شیخ احمد سهانفوری (م 1346ق) است. وی در شرح سُنن ابی داود به نام بذل المجهود فی حلّ سُنن ابی داود[10]، در ابتدای کتاب المَلاحم، بعد از نقل حدیث، شرحی دارد که خلاصه اش ترجمه و نقل می شود: مردم در تعیین این ائمه اختلاف پیدا کردند. اثناعشریه از روافض گفتند آن ائمه از طرف خداوند سبحان، معصوم و منصوص هستند. پس از رسول خدا(ص) نخستین آنها علی بن ابی طالب(ع) است، بعد فرزندش حسن(ع)، بعد برادرش حسین(ع)، بعد فرزندش علی بن الحسین(ع)، سپس یک به یک امامان شیعه را نام می برد تا امام دوازدهم: «محمّد بن الحسن المَهدی المنتظَر»، و دربارۀ غیبت آن حضرت می گوید: شیعیان گمان کردند که او در سردابی که در غار سُرَّمَن را (سامرّا) هست پنهان شده. علت پنهان شدنش را جز خداوند – سبحانه و تعالی – نمی داند، یا به سبب ترس از دشمنانش می باشد و پیش از قیامت ظاهر می شود تا زمین را بعد از آنکه از جُور و ظلم پُر و انباشته شده، از قسط (دادن حقّ هر کس) و عدل پُر کند.

ناگفته نماند آنچه دربارۀ اختفای حضرت در غار و سرداب سامرّا – که مسکن آنان بوده – می گوید از عقاید اصیل شیعه نیست، و اگر ابتدای پنهان شدن از آنجا بوده، ادامه غیبت در سرداب یقیناً صحیح نیست و جزء عقاید شیعه نمی باشد.

شیخ احمد چنین ادامۀ سخن می دهد: «و این خیالات و یاوه گویی های آنان است که گمان می کنند ابتدای پنهان شدنش غیبت صُغری بوده و بعضی از سفیران ملاقاتش می کردند، سپس غیبت کبری شروع شد که ممکن نیست کسی او را ببیند.

ولی اهل سنت و جماعت، بعضی از آنان گفته اند: مراد از این دوازده خلیفه ای است که پیاپی بیایند خواه عادل باشند یا ظالم، امّا شوکت و قدرت اسلام در زمان آنان افزایش می یابد (پس حکومتشان پذیرفتنی است). ولی بعضی از اهل سنت توالی و پی در پی بودن خلفای پیامبر را شرط ندانسته می گویند: مراد از خلفای دوازده گانه کسانی هستند که بر سیرت و روش خلفای راشدین عمل کنند، و آخر آنان امام مهدی(عج) است، و در نظر من این حق است. تفصیل این مطلب را سیوطی در تاریخ الخلفاء (ص 16 – 18) بیان کرده است».

در پایان این سؤال به ذهن می رسد که آیا عقیدۀ شیعۀ اثنی عشریه که دوازده امام معصوم و منصوص و نام برده شده توسط پیامبر اکرم(ص) را خلفای بر حق آن حضرت می داند، از نظر عقل و وجدان درست تر و پسندیده تر است، یا دوازده تن که علمای اهل سنت با زحمت و تعسُّف می خواهند آنان را درست کنند و مجبور می شوند حاکمانی ظالم و جائر را نیز نام ببرند؟ داوری را به وجدان های بی تعصّب واگذاشته، از حق تعالی روحیۀ حق طلبی و حقیقت پذیری را برای همه مسئلت می نماییم که این کلام خداست: (فَذَلِکمُ اللَّهُ رَبُّکمُ الْحقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ) (یونس / 32).

منابع

1. قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی. 1387 ش.

2. ابن ابی داود، سلیمان بن اشعث سِجْستانی (202 – 275ق)، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1426 ق.

3. ابن اثیر جَزَری شافعی، ابوالحسن علی بن محمّد (555 – 630 یا 638 ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1403ق.

4. ابن بابویه، محمّد بن علی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه منصور پهلوان، دار الحدیث، 1380ش.

5. ابن حَجَر عسقلانی، احمد بن علی (773 – 852 ق)، تهذیب التهذیب (دورۀ ده جلدی)، دار الفکر، 1415ق.

6. ابن کثیر قرشی، دمشقی حافظ، عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر (701 – 774ق)، تفسیر القرآن العظیم، دارالقرآن، بیروت، بی تا.

7. ابن منظور، لسانُ العرب، نسقه و علَّق علیه علی شیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408ق.

8. احمد بن حنبل شیبانی (164 – 241ق)، المُسْنَد (دوره 6 جلدی)، المکتب الاسلامی، دار صادر.

9. بخاری، ابوعبداللّه محمّد بن اسماعیل (164 – 256ق)، صحیح البخاری، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1425ق.

10. ترمذی، ابوعیسی محمّد بن عیسی بن سورة (209- 279 ق)، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1424 ق.

11. سهانفوری، شیخ احمد، (م 1346 ق)، بذْل المجهود فی حلّ سُنَن ابی داود، تعلیق محمّد زکریا بن یحیی الکاندهلوی، دارالکتب العلمیة، بیروت، بی تا.

12. سیوطی، حافظ جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر (849 – 911 ق)، تاریخ الخلفاء، تعلیق محمود ریاض الحلبی، دارالمعرفة، بیروت، بی تا.

13. طباطبایی، سیدمحمّدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، بی تا.

14. علی حسن عبدالقادر، نظرة عامة فی تاریخ الإسلامی، دارالکتب الحدیثة، چاپ سوم، بی تا.

15. مُتّقی هندی، علاءالدین، علی متّقی بن حِسام الدین (م 975ق)، کنز العُمّال فی سُنَن الأقوال و الأفعال، مؤسّسة الرسالة، بیروت، 1409ق.

16. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین بن علی (287 – 346 ق)، مُروج الذَّهَب و معادن الجوهر، تحقیق محمّد مُحیی الدین عبدالحمید، چاپ مصر، 1384ق/ 1964م.

17. مسلم نیشابوری، ابوالحسین مُسلم بن حَجّاج (206 – 261 ق)، صحیح مُسلم، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1427ق.

18. نُعَیم بن حمّاد مَروَزِی، ابوعبداللّه (م 228 ق)، الفتن و الملاحم، (خطّی).

19. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی – م 284ق.) تاریخ یعقوبی، ترجمه محمّد ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1356ش.

پی نوشت ها:

[1] ترجمۀ آیة اللّه مکارم شیرازی است.

[2] بنگرید به: عبداللّهی، عبدالکریم، طبقات راویان احادیث مهدویت از طریق اهل سنت، ص 449 – 450.

[3] خلافت [حدود] سی ساله بود (سال رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت علی(ع) در رمضان سال 40)، سپس پادشاهی شد.

[4] راست ترین تعبیر از حکومت امویان این است که بی شک آنان شاهانی برای دنیای مردم بودند.

[5] او نخستین کسی است که خلافت را به صورت پادشاهی درآورد.

[6] یعنی اگر هر امتی فرد خبیث و بدسیرت خود را بیاورد و ما حجّاج را بیاوریم، بی شک بر آنان در میزان خباثت برتری خواهیم داشت.

[7] اصل الصبر: الحبس، و کلّ مَن حبس شیئاً فقد صبره، و فی الحدیث: نهی عن صبر ذی روح، لسان العرب، مادۀ صبر.

[8] اگر آنچه حجّاج به صورت حبس و زجرکش کردن به قتل رسانده شماره کنند به صدو بیست هزار کشته می رسد.

[9] قاضی عیاض بن موسی بن عیاض، مالکی مذهب، دارای منصب قضاوت در مغرب، م: 544 ق. در مراکش.

[10] بذل المجهود فی حلّ سُنن ابی داود، تعلیق محمّد زکریا بن یحیی الکاندهلوی، دارالکتب العلمیه، بیروت، ص17، ص 188.


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

تاثیر رهبری امام خمینی (ره) بر سرمایه اجتماعی در جریان انقلاب اسلامی ایران

تاثیر رهبری امام خمینی (ره) بر سرمایه اجتماعی در جریان انقلاب اسلامی ایران منبع