غلامحسین افشردی (مشهور به حسن باقری) در ۲۵ اسفند ۱۳۳۴ در تهران به دنیا آمد. هیچکس امیدی به زنده ماندن کودک نارس خانواده نداشت. هفتماهه به دنیا آمد و یک کیلو و هشتصد گرم وزن داشت. مادر او را در سرمای زمستان، در پارچهای پیچید و گذاشت زیر کرسی. تا یک ماه با قاشق، شیر در دهان او ریختند تا توانست جان بگیرد.
در سال ۱۳۵۴ دیپلم ریاضیش را گرفت و پس از قبولی در کنکور، رشتهی دامپروری دانشگاه رضاییه (ارومیه) را انتخاب کرد. رشتهی دامپروری مورد علاقهاش نبود و با روح پرتلاطم وی سازگاری نداشت. سه ترم خواند و از تحصیل در این رشته چشم پوشید. مجدداً در کنکور سال ۱۳۵۸ با رتبهی ۱۰۴ در رشتهی حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول شد. با انقلاب فرهنگی، دانشگاهها تعطیل شد. اینبار فعالیت خود را در روزنامهی «جمهوری اسلامی» ادامه داد. در همین زمان، گروه کوچکی در سپاه پاسداران، واحدی به نام اطلاعات راهاندازی کرده بودند که عمدهی فعالیت آن، جمعآوری اخبار و اطلاعات از گروههای سیاسی بود. او با نام مستعار «حسن باقری»، به واحد اطلاعات سپاه پیوست.
زندگی حسن باقری تا قبل از این دوره، دورههای متفاوتی را طی کرده است. حتی گاه راهی را رفته و از نیمهراه بازگشته است، از جمله تحصیل در رشتهی دامپروری دانشگاه ارومیه. اما نکتهی مهم این است که برای فرود آمدن در آشیانهی مقصود، پرواز بر فراز کوههای متفاوتی را تجربه کرد که هریک از آن تجربیات، بعدها توانست مورد استفادهاش قرار گیرد.
شهید حسن باقری در جبهه های جنگ
-
راه اندازی اتاق جنگ
به هنگام هجوم ناگهانی دشمن در سال ۱۳۵۹، از گوشهوکنار کشور، عدهی بسیاری راهی جبههها شدند. حسن باقری در جنوب همه را بهتزده یافت. مسئولین سردرگم بودند و مردم، وحشتزده از بمبارانهای متوالی، در فکر راه چاره برای پنهان شدن یا فرار از شهر بودند. حتی نیروهای ارتش نیز واحدهای محدودی را در مرزها قرار داده بودند و ارتش عراق با در هم شکستن مقاومت آنها، با دوازده لشکر در حال پیشروی بود.
در اهواز شایعات مختلفی پخش شده بود. هیچکس از مقامات مسئول از میزان پیشروی دشمن خبر دقیقی نداشتند. گاه بعضی از شهرها و نقاط مهم مرزی ازدسترفته قلمداد میشد و بعد خبر جدیدی میآمد که آن منطقه در دست نیروهای خودی است و چند نفری در حال مقاومت هستند. اخبار متناقض، مسئولین نظامی و شهری را سردرگم کرده بود.
در میان، او راهی دیگر برگزید و این مسیر متفاوت و استثنایی، آغاز راهی بود که دربارهی آن بسیار گفته شده است. بهترین کار را در شناسایی دشمن دانست و در این راه، تجربیات کوتاهمدت در واحد اطلاعات سپاه پاسداران، روزنامهنگاری و… به کمکش آمدند. گویی دست تقدیر، غلامحسین افشردی را به راههایی کشانده بود که در جنگ، حسن باقری را بسازد!
حسن باقری یک اتاق را بهعنوان اطلاعات نظامی انتخاب کرد. نقشههای منطقه را دورتادور دیوار چسباند و آخرین اخبار نبرد را روی نقشه پیاده کرد. ابتدا خودش و چند نفری که به او ملحق شدند، با موتور، ماشین و هر وسیلهای که داشتند، به محورهای ورودی دشمن میرفتند و به جمعآوری اطلاعات میپرداختند. بلافاصله ارتباط با مراکز مختلف در استان خوزستان و تهران برقرار شد تا اطلاعات ردوبدل شود. هنوز یک هفته از شروع جنگ نگذشته بود که این اتاق، مهمترین منبع اطلاعاتی بهشمار میرفت. آنها میتوانستند بفهمند دشمن در کجاست، چه تعداد نیرو دارد، هدفش چیست، برای چه آمده است، تا کجا میخواهد برود و… همان چیزهایی که او در دورهی کوتاه روزنامهنگاری آموخته بود! گویی تمام تجربیات گذشته (که در ظاهر، پراکنده و نامربوط به نظر میآمدند) برای چنین روزهایی اندوخته شده بود.
محمدجعفر اسدی، از فرماندهان زبدهی دفاع مقدس، آن روزها را چنین روایت کرده است: «آمدیم گلف (ستاد عملیات جنوب). روزهای اول جنگ بود. دیدم نوجوانی یک چهارپایه گذاشته زیر پایش و روی دیوار نقشه میچسباند. پیش خودم گفتم دلشان خوش است آمدهاند جنگ. جنگ تیر و تفنگ میخواهد! تا آن موقع، پشتش به ما بود. وقتی برگشت، دیدم جوانی است که حتی محاسنش کامل نشده. با او صحبت کردم و او گفت هر روز یک گزارش به من بدهید و ما باید در جریان ریز کارهای جبههی فارسیات باشیم. در همین حین، چشمش به نوشتهای افتاد: ۲۰ درصد اطلاعات + ۸۰ درصد عملیات = ۱۰۰ درصد پیروزی. کاغذ را از روی شیشه کَند و گفت: این فرمول غلط است. اطلاعات و عملیات مقولهی جداگانهای هستند و من میگویم اطلاعات ۱۰۰ درصد است. با دلایلی که آورد، دیدم عجب آدم فهمیدهای است. بعد همهی اطلاعاتی را که ما میدادیم، میآورد روی نقشه و دست ما را گذاشت توی دست بچههای ستاد خراسان. آنها جلوی کارخانهی نورد جبهه داشتند و ما در فارسیات بودیم و هرکدام فکر میکردیم دیگری عراقی است! بعد فهمیدیم که حسن باقری در همان اتاق همهچیز را میبیند، درحالیکه ما در صحنهی نبرد و روی زمین نمیدیدیم.»
تنها پس از گذشت سه ماه از جنگ، در تمام محورهای جنوب، از آبادان تا دزفول، نیروهای اطلاعات-عملیات مستقر شدند که کوچکترین تحرک دشمن را گزارش میکردند؛ بهطوریکه گلف اطلاعات کاملی از دشمن در دست داشت و تمام راههای تدارکاتی، مقرهای فرماندهی و خطوط دشمن بهطور کامل مشخص شد. با این کار، او چشم جبههها شد و یکی از ضعفهای بزرگ (یعنی نداشتن اطلاعات دقیق از وضعیت دشمن) را برطرف کرد.
در همان چهارماهه اول جنگ، حسن باقری دشمن را کاملاً شناختهشده بود. او میدانست دشمن چند لشکر دارد. فرماندهان لشکرها چه کسانی هستند، چه روحیاتی دارند، با چه استعدادی در کجا مستقر هستند. شهید باقری همهی اطلاعات را داشت، دشمن را خوب میشناخت و به توان جبههی خودی هم آگاه بود.
-
گوش به فرمان امام
تازه چهار ماه از جنگ گذشته بود. عراق در عمق قرار گرفته و آبادان را محاصره کرده بود. خرمشهر و بستان را اشغال کرده و در دروازهی سوسنگرد بود. شهر اهواز زیر آتش قرار داشت و دشمن در دروازههای دزفول بود. یا باید با آنها جنگید یا باید راه دیگری پیدا کرد.
بعد از عملیات هویزه، صدام در یک سخنرانی میگوید: ما تا این زمان نسبت به ایران ملاحظه کردیم و ایران را در عملیات هویزه شکست دادیم. اگر ایران اروندرود و جزایر سهگانه را واگذار نکند، جنگ را ادامه میدهیم. بعد از شکست هویزه، بنیصدر بسیار ناامید و مأیوس شد و حتی با روزنامهی «انقلاب اسلامی» مصاحبه کرد که ما باید فعلاً از سرزمینمان دفاع کنیم. حسن باقری طی نامهای بهشدت به او اعتراض میکند که چرا این حرف را در مصاحبه گفته است؛ دشمن میفهمد که استراتژی ما در دفاع است و حمله نخواهیم کرد و از این به بعد با خیال راحت حمله میکند.
بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور و فرماندهی کل قوا، به امام نامه مینویسد که ما یک ماه بیشتر مهمات نداریم. مسئلهی دیگری که او عنوان میکند این است که گروگانهای آمریکایی را آزاد کنیم تا راهی به بازار اسلحهی دنیا پیدا کنیم. اگر جنگ طولانی را بخواهیم بپذیریم، باید ارتباط برقرار کنیم. این نامه را بنیصدر هجدهم دیماه مینویسد. امام در بیستم دیماه، با فرهنگیان تهران دیدار داشتند. در آنجا میفرمایند که یأس و ناامیدی از جمله مکرهای ابلیس است. شیطانها انسانها را به ناامیدی وادار میکنند. میخواهند ما وابسته باشیم. نمیخواهند روی پای خود بایستیم. آنها وادار میکنند که وابستگی ادامه پیدا کند. این در اصل، در جواب نامهی بنیصدر بود، ولی مردم نمیدانستند امام چرا این حرفها را میزنند. افرادی مثل حسن باقری میفهمیدند که امام نظرش این است که جنگ ادامه پیدا کند، متکی به خودمان باشیم و مهمات تولید کنیم. در گلف آقای حسن باقری متوجه این موضوع میشود که نظر امام ادامهی جنگ است.
-
تغییر استراتژی جنگ
روی فرمان حضرت امام فوقالعاده حساس بود. سخنرانیهای حضرت امام را بهمثابهی فرمان اجرایی میدانست. بهشدت ولایتمدار بود. اصلاً اینکه مسئلهی تغییر استراتژی جنگ را مطرح کرد، براساس فرمان امام بود. آقای باقری این مطالب را تدوین و تبدیل به برنامه کرد. ایراد گرفتن خیلی راحت است، اما او اشکالات را میدید و برایشان راهحل پیدا میکرد.
روز بیستوسوم دی، سه روز بعد از پیام امام، مقام معظم رهبری به گلف دعوت شدند. شورای عالی دفاع هم بودند: آقایان رضایی، رفیقدوست، حاج عبدالله محمودزاده و ابراهیم سنجقی. آن جلسهی گلف، برای جنگ بسیار سرنوشتساز بود. حسن باقری در آن جلسه، گزارشی براساس نقشه به مقام معظم رهبری و فرماندهان ارائه میدهند و میگویند درست است که دشمن قوی است، ولی ما هم میتوانیم مقابله کنیم. ما هم راهکار داریم و راهکار ما این است که از تفکر تجهیزاتمحوری که نظر بنیصدر است، به ایمانمحوری روی بیاوریم؛ چراکه ما مسلمانیم و خداوند در آیهی ۱۴۹ سورهی بقره به ما وعدهی پیروزی داده است. در آنجا به ما قول داده است که یک نفر با ایمان مساوی با ده دشمن است. در آنجاست که حسن باقری تغییر استراتژی جنگ را مطرح میکند که ما با رویکردی ایمانی و فرهنگ عاشورایی و حضور مردمی در جنگ، میتوانیم جنگ را ادامه بدهیم. جلسه صبح تا ظهر طول کشید. شهید باقری تمام تلاشش این بود که سخن امام تحقق پیدا کند و جسارت بیان این حرفها را داشت. کسی میتواند به نقاط ضعف دشمن حمله کند که دشمن را خوب بشناسد. بعد از آن شروع کرد به طراحی و برنامهریزی برای چند عملیات محدود.
آن جلسهی گلف نتیجهی مطلوبی داشت، و راه برای حل بحران باز شد. کسی حتی فکرش هم نمیکرد که بتوانیم بر این بحران چیره شویم. عراقیها میگفتند در جبههی ایران، پدیدهای به وجود آمده که برای ما ناشناخته است. همهی عملیاتهای ما را دادند دانشگاه البکر بغداد بررسی کند. یادم هست حسن باقری از آنها میپرسید فکر میکنید عملیات ما را چه کسی طراحی میکند؟ میگفتند شما از کره، سوریه، پاکستان، هندوستان و… مشاوره میگیرید. بعداً خودشان اعتراف کردند که عملیاتهای ایران با هیچ نظامی همخوانی ندارد. چون نظامی بودند، میفهمیدند که این نوع حمله بههیچعنوان با قوارهی نظامی تطبیق ندارد و حاصل یک تفکر جدید است. تفکر حسن باقری در جبههها جواب داد. واقعاً فکر طراحی داشت. طراحی نیازمند شناخت دقیق دشمن، زمین، نیروی خودی، توازن قوا و… است. توازن قوا خیلی مهم است و شهید باقری در این کار تبحر داشت.
حسن باقری در دست نوشته ای به این موضوع میپردازد: «این جنگ فرصتهای طلایی بسیاری برای رشد استعدادها به ما داده است. نیروهای ما با توجه به بُعد انقلابی که دارند و چشموگوشبسته تابع قانونهای از خارج آمده نیستند، میتوانند از قالبهای پیشساخته خارج شوند و با فکر سازندهی خویش روشهایی ابداع کنند که دشمن نخواهد توانست بهسادگی با این نیروها به دفاع برخیزد.»
-
تلاش برای کشته نشدن عراقی ها
حسن باقری مسئلهای در نظریهاش مطرح کرده که بسیار مهم است و در هیچ ارتشی مطرح نیست. او میگوید: ما هدفمان از عملیات، کشتار و انهدام دشمن نیست. باید تلاش کنیم از دو طرف کشته نشوند؛ چراکه نیروهای عراقی برای آیندهی انقلاب اسلامی عراق مفیدند. این روزها که حوادث منطقه و عراق را میبینیم، تازه متوجه نگاه آیندهنگر باقری میشویم.
شهید باقری تلاش میکرد نیروهای پناهنده یا اسیر دشمن را در جبههی خودمان فعال کند. ما فقط در زرهی دویست نفر عراقی داشتیم که یا پناهنده بودند یا اسیر. در تعمیرگاه و پشتیبانی به ما کمک میکردند و حتی در عملیات حضور داشتند. شما اگر مکالمات شهید باقری را گوش کنید، میبینید مرتب در بیسیم میگوید مواظب باشید اسرا اذیت نشوند. چرا این حرف را میزند؟ برای اینکه هدف او در جنگ، انسانسازی و انجام تکلیف بود. هدفش کشتار نبود. قبل از عملیات به ما یک لیست از تجهیزات دشمن میداد و میگفت مواظب باشید در این منطقه، این تجهیزات و امکانات منهدم نشود.
شهید حسن باقری از زبان دیگران
-
امام خمینی
امام خمینی (ره) پس از شهادت حسن باقری بهروی عکس وی نوشتند: خداوند شهید شبزندهدار ما را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید. اگرچه نمیتوان با اندک اطلاعات بهروی کاغذ، معرف شخصیت حسن باقری بهعنوان یک نخبه، میراث معنوی و سرمایهی ملی بود.
- امام خامنه ای:
«دفاع مقدّس وسیلهای شد برای اینکه استعدادهای مکنون در انسانها، به شکل عجیبی بُروز کند. مثلاً در سپاه، شما ملاحظه میکنید یک جوانی وارد میدان جنگ میشود و در حالی که از مسائل نظامی هیچ اطّلاعی ندارد و وارد نیست، در ظرف یک سال، یک سال و نیم، دو سال تبدیل میشود به یک استراتژیست نظامی؛ این خیلی مهم است. خب، شما الان در حالات شهدا و سرداران بزرگ و مانند اینها که نگاه میکنید، مثلاً فرض کنید شهید حسن باقری منباب مثال، بلاشک یک طرّاح جنگی است. هرکس منکر این معنا باشد، اطّلاع ندارد؛ والّا کسی اطّلاع داشته باشد، خواهد دید که واقعاً این جوان بیست و چند ساله یک طرّاح جنگ است. کِی؟ در سال ۱۳۶۱؛ کِی وارد جنگ شده است؟ در سال ۱۳۵۹. این مسیرِ حرکت از یک سرباز صفر به یک استراتژیست نظامی، یک حرکت بیست ساله، بیست و پنج ساله است؛ این جوان در ظرف دو سال این حرکت را کرده است!»
ایشان در سخنرانی دیگری درباره این شهید میفرمایند: «من شرح حال شهید افشردی (باقری) را میخواندم – به نظرم شرح حال ایشان یا یکی دیگر از همین شهدا بود – در آنجا ذکر شده بود که ایشان هر روز خطاهای خود را مینوشته؛ همین که در توصیهی علمای اخلاق و در توصیههای بعضی از احادیث و اینها هم هست که خطاهای خودتان را بنویسید، هر شب خودتان را محاسبه کنید. او این چیزها را روی کاغذ مینوشته. ماها رومان نمیشود خودمان بنویسیم، روی کاغذ بیاوریم، علنی کنیم؛ ولو بین خودمان و کاغذ. او در یادداشتهای خود نوشته بود که مثلاً من شب دیدم امروز این چند تا گناه را انجام دادم.»
-
شهید سلیمانی
حاج قاسم سلیمانی دربارهی وی چنین گفته است: «حسن واقعاً یک رهبر بود. تعبیرم این است که او بهشتیِ جنگ بود؛ یعنی همان نقشی که مرحوم بهشتی برای انقلاب و امام داشت، حسن باقری همان نقش را برای جنگ و جبهه داشت. قطعاً همهی فرماندهان قدیمی جنگ نظرشان این است که اگر حسن زنده میماند، در وضعیت جنگ قطعاً تأثیر داشت. او پرورشدهندهی همهی ما بود.»
-
شهید مهدی زینالدین
از جهت قدرت فکری، قدرتی داشت که میتوانست همهی مسائل را تجزیهوتحلیل و برای آنها برنامهریزی کند که در توان کسی نبود. این ذهن خلاق و روشن او بود که خیلی از طرحهای جدیدی را که به فکر دیگران نمیرسید، مطرح میکرد.
-
سردار کارگر (رییس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس)
حسن باقری عنصر راهبردی جنگ بود. هم شناخت از اوضاع داشت و هم راهبرد را میدانست. میتوان گفت حسن باقری مطهری دفاع مقدس بود. یعنی همان نقشی که شهید مطهری در انقلاب اسلامی داشت، شهید حسن باقری در دفاع مقدس داشت. شهید باقری هم آینده پژوهی، آیندهنگری و هم آیندهنگاری داشت. حسن باقری یک استراتژیست آرمانگرا و در عین حال واقعگرا بود و به واقعیتها توجه داشت.
ایشان میگفت ما در این جنگ حتما پیروز خواهیم شد. سازماندهی میکنیم، مردم به جبههها میآیند و ارتش عراق را شکست میدهیم. در صورتی که ما آن زمان هنوز عملیات بزرگی انجام نداده بودیم و در همان سال عملیات طریقالقدس و بعد هم عملیات ثامنالائمه (ع) را انجام دادیم. صحبتهای او دوراندیشانه بود. او همیشه آینده را میدید. سالها که گذشت و عملیاتهای بزرگ انجام دادیم و تیپ و لشکرها تشکیل شدند تازه فهمیدیم که او آن وقت چه میگفت.
-
احمد دهقان (نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس)
حسن باقری کم در جنگ هشتساله حضور داشت، اما خوب زیست. فرزند زمانهی خود بود و گویی همهی آرمانهای انقلاب دستبهدست هم داده بودند تا چنین نمونههایی به نمایش درآیند. پس از تفحص در گفتارها، مشاهده میشود فرماندهانی که با وی در ارتباط بودهاند، از سه منظر سلوک فردی، فرماندهی بر نیروها و قدرت تفکر نظامی، او را ستایش کردهاند:
– او فرماندهی در میدان جنگ را با تعهد و اعتقاد دینی در هم آمیخت و توانست یکی از فرماندهان صاحبسبک در نبردها باشد. او خودسازی انقلابی را از سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز کرد. این خودسازی و تربیت درونی، موجب شد تا بتواند از تزکیهی روح در ارائهی شیوههای الهی در فرماندهی بهره جوید. او براساس آمیزههای دینی که انقلاب اسلامی ایران آن را متبلور ساخت، فرماندهی کرد. این نوع فرماندهی موجب شد که حرکات و راهوروش خود را با مبانی دینی هماهنگ کند.
– قدرت تفکر و طراحی و ارائهی شیوههای نو در نبرد و همچنین قدرت تجزیهوتحلیل قوای خودی و دشمن، از مشخصههای او برشمرده شده است. حسن باقری از کسانی بود که با قدرت بالا در تجزیه و تحلیل، شیوهی نبرد را براساس واقعیات پیش رو تعیین میکرد؛ آنچنانکه سه ماه پس از آغاز جنگ و در اوج ناامیدی فرماندهان نظامی نوشت: «باید به خود جرئت داد که این نوع جنگیدن به درد نمیخورد و لازم است که استراتژی این جنگ عوض شود.» (دستنوشتهها) شیوههای نوین جنگی که براساس مقدورات و با حضور داوطلبان جنگی پیریزی شد، توانست روند جنگ را از حالت رکود خارج کند و عملیات پیروزمند بعدی براساس این شیوهها طراحی و اجرا شد. او از ارکان تغییر شیوهی نبرد با دشمن بود.
شهادت
سرانجام حسن باقری، در روز ۹ بهمن ماه سال ۶۱، در محور عملیاتی فکه زمانی که همراه شهید مجید بقایی مشغول شناسایی عملیات والفجر مقدماتی بود در سنگر دیدهبانی بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید.
گزیدهای از وصیتنامه شهید
«….. فعلاً انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای تمام مستکبران در آمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان. ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان سرجنگ داریم و در رابطه با این هدف، جنگ با صدام یزید فقط مقدمه است. در این موقعیت زمانی و مکانی، جنگ ما جنگ کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خیانت به پیامبر اکرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پازدن به خون شهداست. ملت ما باید خودش را آماده هر گونه فداکاری بکند. … در چنین میدان وسیع واین هدف رفیع انسانی و الهی جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پاافتاده است. و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام را با خلوص نیت پیدا کنیم…
در مورد درآمدها چیزی به آن صورت ندارم و همین بضاعت مزجاته را هم خمسش را دادهام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنند..»
درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی. اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان (عج)
غلامحسین افشردی ساعت ۱۲ شب
گردآوری متن:
سیده زهرا طباطبائی نژاد
منابع:
پایگاه حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای
سایت اداره کل امور شاهد و ایثارگر
خبرگزاری دفاع مقدس