در روز 23 مرداد 1350 جزیره بحرین اعلام استقلال کرد. محمدرضا شاه پیشتر بهخاطر ترس از آمریکا و انگلیس و یا آماده کردن کشورهای عرب از جمله عربستان برای پذیرش معامله بحرین با جزایر سهگانه تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی، ادعای خود در مورد مالکیت بحرین را مسکوت گذاشت و در توجیه کار خود گفت:
«اکثر ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع الجزایر بحرین دیگر اهمیتی ندارد، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.
از نظر اهمیت استراتژیکی و سوقالجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»
پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر گزارش سازمان ملل متحد مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت و از آن حمایت کرد و بحرین به طور رسمی از ایران جدا شد.
شاه مخلوع چیزی از ایران نبرد مگر 384 چمدان و صندوق پر از جواهرات و گنجینههایش و اشکهایی که میریخت. از هواپیما بالا میرفت به امید روزی که بازگردد، اما مردم دیگر او و خاندانش را نمیخواستند و این را دیگر نمیشد کاری کرد.
خرابیها و فسادهای خاندان پهلوی به قدری رو آمده بود که مردم هم آشکارا نخواستن خود را فریاد میزدند. شاه به هر جنایتی تمسک جست، اما شخصیتی بود که قادر به حل مسائل سیاسی پیچیده نبود. محمدرضا پهلوی قساوت داشت، اما مشکلات پیچیده یک کشور را یک سیاستمدار می تواند حل کند. محمدرضا پهلوی به عنوان یک آدم بی سواد، سیاستمدار نبود و به همین دلیل نتوانست بحران انقلاب علیه خودش را مدیریت کند.
حضور بهائیان در دربار پهلوی
محمدرضا اعتقادی به اسلام نداشت و گرچه صراحتاً از آن دم نمیزد، ولی سیاستها و روش هایش مخالف با اسلام بود، اما اشتباه پدرش را تکرار نکرد و رودررو با اسلام نجنگید.
فرح پهلوی از قول محمدرضا گفته است که، «او بارها گفته بود که اعتقادی به اسلام ندارد و وقتی تاریخ ایران را از هجری شمسی به شاهنشاهی تغییر داد نفس راحتی کشید.» شاه اعتقادات مذهبی نداشت و ترویج فاحشهخانهها، کابارهها و قمارخانهها و شرابخانهها را در دستور کار داشت. شاه، خواهرانش و فرح غرق در فساد بودند. او ابایی از برگزاری جشنهای 2500ساله و صرف هزینه های هنگفت در شرایط فقر و بدبختی مردم و اولین شکل گیری حلبیآبادها در حومه تهران نداشت. بهخاطر همین اسلامستیزی است که بهائیان هر روز بیش از پیش در دربار و ارکان اصلی حکومت و اقتصاد پر تعدادتر می شوند.
سلطان مطلقالعنان ایران
ناکارآمدی و فساد اقتصادی یکی از دلایل نارضایتی مردم از حکومت پهلوی بود. محمدرضا پیش از کودتای 28 مرداد قدرتمند نشده بود، اما با کمک آمریکا، مصدق را برکنار کرد و دیگر مثل 14 سال اول حکومتش نبود. سلطنت محمدرضا پهلوی به نقطۀ اوج خود نزدیک و قدرت مطلقالعنان ایران می شد. شاه اینک فرصت بیشتری برای آزمون و خطاهای متعدد در بستر جامعه ایرانی پیدا کرده بود. آزمون تحزب، آزمون مدرنیزاسیون و تمرین نمایش دموکراسی و سرانجام قمار انقلاب سفید که با فشار و دیکته مستقیم آمریکایی ها صورت گرفت، بخشی از مواردی بودند که شاه تلاش کرد شانس خود را در آنها محک زند تا بلکه از این رهگذر عمر نظام دیکتاتوری خود را تمدید کند.
انقلاب سفید
انقلاب سفید در مرحلۀ نخست شامل 6 اصل بود که بعداز 15 روز همهپرسی انجام گرفت. ظاهراً قرار بود اصلاحات خوبی صورت بگیرند، اما در اصل نابودی اقتصاد ایران در دستور کار طراحان این قانون قرار داشت. از بین بردن حق مالکیت و تقسیم بدون پشتوانه زمینهای کشاورزی، ایران را تبدیل به بازارمصرف محصولات آمریکایی میکرد، اما شاه آن را انجام داد. در آن دوران از مجموع ۱۲درصد زمین های قابل کشت در کشور صرفاً ۶ درصد بهطور دائمی کشت میشد.
یکی از این پیشنهادهای انقلاب سفید مشروعیت حق رأی زنان بود. امام(ره) در اینباره گفتند، «مگر مردان ما رأی درستی دارند که اکنون زنان حق رأی داشته باشند؟» و همچنین دربارۀ همهپرسی اعلام کردند، «باید گفت چه مقامی صلاحیت همهپرسی دارد؟ رأی دادن باید در محیط آزاد باشد و این در ایران عملی نیست. »
تکمحصولی شدن اقتصاد ایران و وابستگی به نفت بهوضوح در دوران پهلوی دوم نمایان است. ثروت کشور بین بخشی از جامعه ایرانی که شالوده حکومت شاه را تشکیل میدادند (اعضای دربار، ارتش، ساواک، و بلندپایگان دیوان سالاری) و مورد اعتماد شخص شاه بودند توزیع و عدم توزیع صحیح اقتصادی و سودهای دولتی منجر به افزایش فقر میشد.
حیات خلوت آمریکا
وابستگی ایران به آمریکا همزمان در زمینههای اقتصادی و نظامی به وجود آمد تا جایی که بر اساس آمار، ایران بزرگ ترین خریدار سلاح آمریکا به شمار می آمد. یکی از نتایج این وابستگی، حمایت از اسرائیل و ارسال تجهیزات نظامی به مراکش و اردن و مداخله در عمان و سلطه بر ارتش با نظر آمریکا بود. در واقع ایران حیاط خلوت آمریکا و مکانی برای حضور هزاران متخصص و مستشار آمریکایی بود. در راستای حمایت از مستشاران و نظامیان آمریکایی در سال 1343 قانون کاپیتولاسیون یعنی مصونیت قضایی نیروهای آمریکایی تصویب شد که اعتراض امام(ره) و سپس تبعید ایشان را بههمراه داشت.
جدایی بحرین از ایران
در روز 23 مرداد 1350 جزیره بحرین اعلام استقلال کرد. محمدرضا شاه پیشتر بهخاطر ترس از آمریکا و انگلیس و یا آماده کردن کشورهای عرب از جمله عربستان برای پذیرش معامله بحرین با جزایر سهگانه تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی، ادعای خود در مورد مالکیت بحرین را مسکوت گذاشت و در توجیه کار خود گفت:
«اکثر ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع الجزایر بحرین دیگر اهمیتی ندارد، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد.
از نظر اهمیت استراتژیکی و سوقالجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»
پس از مدتی نماینده ایران در سازمان ملل متحد نیز بر گزارش سازمان ملل متحد مبنی بر استقلال بحرین صحه گذاشت و از آن حمایت کرد و بحرین به طور رسمی از ایران جدا شد.
واگذاری حق آبه هیرمند
یکی از اقدامات نسنجیده محمدرضا شاه واگذاری حق آبه هیرمند به دولت وقت افغانستان در سال 1351 بود. بر اساس این معاهده از 5 میلیارد و 661 میلیون و 700 هزار مترمکعب آب سالیانه هیرمند تنها 819 میلیون و 729 هزار مترمکعب به ایران میرسید. این درصورتی بود که خشکسالی نبود و باران بهاندازه میبارید، وگرنه خبری از آن هم نبود. درنتیجه این تصمیم، سهم ایران بهجای 50 درصد، به 5/14 درصد میرسید، یعنی یک کاهش 35درصدی.
کشتار مبارزان
امام و مراجع و مردم مبارزات خود را علیه رژیم شاه دنبال میکردند و شاه تعداد زیادی از مبارزان و مردم عادی را شهید کرد. در جریان تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، امام خمینی و مراجع قم نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کردند. در دوم فروردین 1342 مجلسی که توسط آیت الله گلپایگانی به مناسبت شهادت امام جعفرصادق(ع) تشکیل شده بود، با حمله مزدوران ساواک رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه قم به خاک و خون کشیده شد و عده ای از طلاب شهید و مجروح شدند.
کشتار مردم در 15 خرداد از دیگر جنایتهای شاه دربرابر مردم انقلابی بود. بعد از شنیدن خبر دستگیری حضرت امام ( ره ) در شب 15 خرداد، تظاهرات عظیمی در شهرهای مختلف برگزار شد و رژیم پهلوی دستور سرکوب این قیام را داد و عده زیادی را شهید و مجروح کرد. در پی این رویداد، در 13 آبان 43 امام به ترکیه تبعید شدند.
در سال های اولیه دهه 1350، درآمد حاصل از نفت بیکباره افزایش یافت و شاه که در غرور و نخوت غرق شده بود، برنامه خود را با عنوان رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ اعلام کرد. همچنین او در تاریخ 11 اسفند 1353 حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب فراگیر اعلام کرد و خودکامگی و استبداد خویش را بیش از پیش نمایان ساخت.
کشتار سودی در بر نداشت
یکی از تفریحات شاه و نزدیکان او تماشای شکنجه شدن مخالفان دولت در ساواک بود. بعد از کودتای 28 مرداد به دستور اشرف پهلوی، کریم پور شیرازی، مدیر مسئول یکی از نشریات را زنده زنده در آتش سوزاندند و شاه و اشرف ناظر بر شکنجه و مرگ بودند. همچنین دکتر فاطمی را در حالی که تب شدیدی داشت، مضروب و سپس اعدام کردند. تاریخ پهلوی ها مملو از این حوادث دهشتناک است. در جریان انقلاب بعداز اینکه شاه نتوانست ارتش را تحریک به سرکوب مردم کند، در سال 56 به ساواک و گارد سلطنتی دستور داد که بعضی از نیروهای ارتشی را بکشند تا ارتش به کشتار مخالفین تحریک شود.
در روز 17 دی 1356 مقالۀ اهانتآمیزی علیه امام خمینی(ره) به قلم رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات چاپ شد. مردم و طلاب قم در اعتراض به این مقاله اهانت آمیز، قیام تاریخی 19 دی 1356 را رقم زدند. این قیام توسط عوامل رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد. مراجع تقلید خواستار برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در سراسر کشور شدند و در اکثر نقاط ایران مراسم های متعددی برگزار شدند. این بار نوبت مردم رشید تبریز بود تا در 29 بهمن 1356 قیام کنند و اعتراضات مردمی به خاک و خون کشیده و حماسه ای دیگر در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شود. در نوروز سال 1357 عزای عمومی اعلام شد و مردم، مراسم چهلم شهدای تبریز را در شهرهای مختلف برگزار کردند. قیام مردم یزد نیز با سرکوب شدید رژیم پهلوی همراه بود و برگ ننگین دیگری در تاریخ رژیم پهلوی ثبت شد.
در 28 مرداد 1357 سینما رکس آبادان توسط عوامل ساواک به آتش کشیده شد و تعداد زیادی از مردم بیگناه جان سپردند. در روز جمعه 17 شهریور، مردم، بیخبر از حکومت نظامی به خیابان ها ریختند و ارتش شاه در میدان ژاله (شهدا) به روی مردم بی دفاع آتش گشود و خیابان های اطراف را غرق در خون مردم بیگناه کرد. هفده شهریور 1357 بدین شکل در تاریخ انقلاب به جمعه سیاه معروف شد. همچنین در 13 آبان 1357 تظاهرات دانش آموزان و دانشجویان مقابل دانشگاه تهران به خاک و خون کشیده شد.
اما این جنایت ها و کشتارها سودی در برنداشت و نتوانست پایه های لرزان حکومت شاه را نگاه دارد.
منبع