[ad_1]
به گزارش ایکنا از همدان، هفته دفاع مقدس شاید یک عنوان کلیشهای برای برخی تلقی شود، کلیشه از این بابت که یک هفته است که به این اسم نامگذاری شده است، اما دفاع مقدس دریایی است که هر قطره از خاطرات زیبا و خالصانه رزمندگان در دل خود نکات و درسهایی دارد، شاید آن، نکته گمشده زندگی امروز ما باشد، اصلا اگر نکته و درسی هم نداشته باشد به فرموده رهبر معظم انقلاب دفاع مقدس بر کشور ما حق حیات دارد، بخواهیم یا نخواهیم ما مدیون دلاورمردان و همه ایثارگرانی هستیم که مخلصانه در این عرصه حضور داشتند. دوست دارم خاطرات خاص و ناب آن روزهای رزمندگانی را بشنوم و ثبت کنم که شاید در طلاییترین دوران ایثار، وفاداری، غیرت، همنوع دوستی، محبت و لطافت در عین جنگ و خشونت قرار داشتند.
به دنبال سوژهای بودم با عنوان «روایت خاطره یک عکس»، عکسهای زیادی از دفاع مقدس مشاهده کردم اما چون روایت خیلی از آنها را نمیدانستم هر کدام که جذابیتی داشت را انتخاب کردم، از اعضای حاضر در عکس پرس و جو کردم، با افراد به جا مانده از عکسها تماس گرفتم تا در دفتر ایکنا برای مصاحبه حضور پیدا کنند، یا وقت نداشتند یا در همدان نبودند یا تمایلی به مصاحبه نداشتند و… . با کلافگی از پیگیریهایی که به نتیجه نرسیده بود دنبال سوژهها و افراد دیگر بودم که در آیدی پیام رسان خود یک عکس از دهه شصت، تعدادی رزمنده در جلسه خانگی که پای رحل قرآن بودند با کپشنی کوتاه از سال، محل عکس و شهدای حاضر در آن دریافت کردم.
حجتالله کریمپور، مدیر جلسات قرآنی مکتب امام زمان(عج)، رزمنده دفاع مقدس و برادر شهیدان مهدی و قربانعلی کریمپور، به منظور بیان روایت دو عکس از دوران دفاع مقدس در دفتر ایکنا حضور پیدا کرده است، عکسها، نامهها و مستندانی از آن دوران را به همراه خود آورده است، عکسهایی از شهدای جلسات قرآن، عکس و وصیتنامه دست نوشته برادر شهیدش مهدی، دفتر نمرات پویندگان قرآنی دهه 60 که بیش از 30 نفر از اعضای جلساتی که مربی قرآن آنها بوده است به شهادت رسیدهاند و در این دفتر اسامی آنها با رنگ قرمز مشخص شده است، نامه دستنویس شهید امیر تقوی طلب که از جبهه برای اعضای جلسه قرآن ارسال کرده است و… .
در ابتدا با اشاره به نقش مکتب در دوران دفاع مقدس، گفتوگویش را چنین آغاز میکند: همزمان با آغاز جنگ تحمیلی، خیلی از مربیان و متربیان جلسات قرآنی مکتب امام زمان(عج) به صورت داوطلبانه در جبههها حاضر شدند، شهیدان اولنج اولین شهدای همدان در دفاع مقدس از جلسات مکتب امام زمان(عج) بودند، شهیدان شاخصی همچون شهید حسن صوفی، حسن ترک، شهید فراهانی، شهیدان حجه فروش علی چیتسازیان، علی خوش لفظ و… از شهدای شاخص همدان همگی از اعضای این جلسات قرآنی بودند. در حال حاضر 185 جلسه قرآنی دخترانه و پسرانه مکتب در همدان فعال است، دفتر ستاد مکتب در منزل شهید رستمی برقرار است.
این جلسات پس از اسامی 14 معصوم به نام این شهدا نامگذاری شده است و تمثال هر شهید در جلسه مربوط به خود قرار داده میشود، رابطه پویندگان قرآنی با شهدای این مکتب برقرار است و با توجه به اینکه جلسات قرآنی مکتب تربیت محور است؛ در مسائل تربیتی نیز سعی بر این است که ضمن الگوسازی این شهدا ویژگیهای ایثار و شهادت در وجود آنها نهادینه شود. از این رو باب جهاد و شهادت پس از دوران دفاع مقدس در جلسات قرآن بروز و ظهور داشته است.
در جلسات قرآنی که در ایام دفاع مقدس برگزار میشد، نیز حدود نیم ساعت تا یک ساعت جلسه آموزش با اسلحه، اغلب در مناطق کوهستانی از جمله دوزخ دره یا میدان میشان و امامزاده کوه و… برگزار میشد. شهدای این مکتب در دفاع مقدس روی سایر پویندگان قرآنی اثرگذار بودند. حاج آقا مسکین مربی تمام این شهدا بود، خود به دلیل شرایط سنی شرایط حضور در جبهه را نداشت اما خیلی از شهدا نتیجه تربیت او بودند.
حاج رحیم مسکین معتقد بود اگر بچهها تقوا داشته باشند خداوند به آنها قدرت فرقان میدهد اینکه حق و باطل را از هم تشخیص دهد و به نوعی بدانند نظر امام زمان(ع) چیست. جلسات قرآنی را در منزل شهدای مکتب برگزار میکرد و ضمن دلجویی از خانوادهها با برگزاری این جلسات به آنها روحیه میداد.
اما روایت عکس منزل شهید سرابی:
عکس مربوط به سال 1364 است، محسن سرابی مجروح شده بود با تعدادی از دوستان به عیادت او رفتیم پس از دیدار زمانی که دیگر میخواستیم برگردیم تصمیم گرفتیم یک عکس یادگاری هم بگیریم عکسی که 5 نفر از اعضای آن به شهادت رسیدهاند؛ از راست آقایان حسن ردائی، سردار شهید محسن سرابی، سردار شهید علی خوش لفظ، شهید جعفر حیرانی، شهید رمضان سرابی، بنده و شهید ناصر سرابی.
شهید محسن سرابی؛ در دوران مدرسه در دبیرستان شریعتی با هم دوست و هم مدرسهای بودیم، او در انجمن اسلامی دانش آموزی و جلسات قرآن مکتب نیز حضور فعالی داشت، دو الی سه بار در جبهه مجروح شد، آخرین بار در عملیات جزیره مجنون از ناحیه کمر دچار عارضه و قطع نخاع شد و خردادماه سال 1401 پس از تحمل جراحات ناشی از جانبازی به شهادت رسید. محسن روی مسائل اعتقادی خیلی دقیق و حساس بود؛ فردی ثابت قدم بود و در مقابل منحرفان و منافقان اصلا منفعل نبود و با آنها مباحثه میکرد و سعی در هدایت و به راه آوردن افراد داشت، مسئله تولی و تبری در وجود او خیلی پررنگ بود. در برگزاری جلسات فوق برنامه مکتب در زمان انقلاب و جنگ بسیار فعال بود. پس از قطع نخاع شدنش همچنان روحیه خیلی خوبی داشت و در دانشگاه امام حسین(ع) کار میکرد.
شهید علی خوشلفظ؛ سومین نفر از سمت راست از سال 1359 در دبیرستان امام و در جلسات قرآن مختلف باهم در ارتباط و دوست بودیم، علی بسیار فعال بود و شلوغ کار، در کتاب خاطراتش «وقتی مهتاب گم شد» روایت میکند که آنقدر شلوغکار بوده که برخی از بستگان به مادر علی پیشنهاد میدهند برای آرامتر شدن و کمتر شدن شیطنتش او را به جلسات قرآنی حاج رحیم مسکین بفرستد. او هم به جلسه میآید، در جلسات اول آیهای را اشتباه میخواند و برخی از بچههای کلاس به او میخندند و تصمیم میگیرد دیگر در جلسات شرکت نکند اما به توصیه مادرش دوباره در جلسات حضور پیدا میکند. آیات جهاد و شهادت در وجود و روحیه او تأثیر خاصی میگذارد، روحیه شهادت طلبی در وجود او احیا میشود، این روحیه و آشنایی با امام خمینی(ره) باعث شد به مرور در بسیج و جلسات قرآن فعالیتهای زیادی داشته باشد و پس از آن هم به جبهه میرود.
شهید جعفر حیرانی؛ نفر چهارم از سمت راست؛ عملیاتی در جوانرود در اردیبهشت سال 1365 زیر نظر قرارگاه نجف قرار بود انجام شود ما آنجا بودیم، جعفر و برادرش از نیروهای لشکر انصارالحسین(ع) در خوزستان بودند و آنجا مستقر، شنیده بودند در جوانرود قرار است عملیات شود خودشان را به این عملیات رساندند، هر جا قرار بود عملیاتی انجام شود بدون اجازه یا با اجازه خود را به آنجا میرساندند؛ چند شبی در این عملیات کنار هم بودیم که متأسفانه به دلیل جاسوسی یک عضو کوموله عملیات لو رفت و انجام نشد. فردای روزی که قرار بود عملیات انجام شود جعفر خیلی بیحوصله، کلافه و ناراحت بود، گفت خواب دیده بودم در این عملیات شهید میشوم حالا که عملیات کنسل شده شاید دیگر لیاقتش را پیدا نکنم، کمی سر به سرش گذاشتم و با او شوخی کردم، گفتم اصلا بیا استخاره کنیم ببینیم قرآن چه میگوید، آیه 23 سوره احزاب آمد «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً» آمد گفتم طبق آیه باید منتظر بمانی، چند ماه بعد در تابستان در عملیات جزیره مجنون سال 1365 به شهادت رسید. او هم خطاط بسیار خوب، هم هنرمند و هم شاعر خوبی بود بسیاری از شعارهای زمان جنگ روی دیوارهای شهر همدان نوشته او بود، فردی عارف مسلک و از مربیان یکی از جلسات قرآن 14 معصوم مکتب امام زمان(عج) بود.
شهید رمضان سرابی؛ نفر پنجم از سمت راست و نفر ششم شهید ناصر سرابی است، این دو برادر هر دو بسیجی بودند، از اعضای جلسات قرآن بودند اما به دلیل اختلاف سنی که داشتیم و از من کوچکتر بودند خیلی باهم صمیمی نبودیم، هر دو برادر در عملیات مرصاد مفقودالجسد شدند.
روایت عکس اعضای پای رحل قرآن:
این عکس مربوط به بهار سال 1360 است، محل برگزاری جلسه قرآن در منزل شهیدان تقویطلب است، در جلسه و عکس پدر شهیدان تقویطلب هم حضور دارد، در گوشه عکس سمت چپ ایستاده است.
شهید امیر تقویطلب؛ نفر ایستاده سمت راست، انسانی عارف مسلک، بسیار متدین، قرآنی و بسیجی بود، خود مربی بود و یک جلسه قرآن فعال داشت که در منطقه صدف به صورت چرخشی برگزار میشد، برادرش جلال نیز پیش از او به شهادت رسیده بود، شهیدی که اگر بخواهم از او بگویم خود یک شماره گفتوگو میشود.
شهید مهدی کریمپور؛ برادرم، پایین پای شهید تقوی طلب، نفر سوم نشسته از سمت راست است، در بسیج، انجمن اسلامی و سایر نهادها بسیار فعال بود، 14 ساله بود که برای حضور در جبهه در شناسنامهاش دست برد، برادر دیگرم قربانعلی در دوران انقلاب نیز شهید شده بود، مهدی در سال 1365 در عملیات کربلای 5 در سمت فرمانده گروهان تخریب در سن 16 سالگی به شهادت رسید. همرزمانش تعریف میکنند که بسیار شجاع و نترس بوده، من در آن زمان در قرارگاه نجف بودم و باهم در یک منطقه نبودیم، 20 روز قبل از عملیات کربلای 5 به مرخصی رفته بوده مادرم تعریف میکند شبی خواب میبینید مهدی اسیر شده است و او را کتک میزدند، خوابش را که برای مهدی تعریف میکند، میگوید مادر من نه اسیر میشوم، نه مجروح و نه مفقود، بلکه شهید میشوم و پیکرم هم برایت میآورند، مهدی در تاریخ ۲۹ دیماه ۱۳۶۵ در شهرک دوئیجی عراق در عملیات کربلای ۵ خمپارهای مقابلش میخورد، پاهایش قطع میشود و به شهادت میرسد.
بعدا متوجه شدم بسیاری از شهدا قبل از شهادت تا حدودی نحوه شهادت خود را میدانستند.
شهید مصطفی قرهگزلو؛ پنجمین نفر نشسته از سمت راست و شهید مرتضی بهخوش بالای سر او ایستاده است، این دو نفر هر دو شوخ و خندان بودند، خیلی به بچهها روحیه میدادند در عین حال بسیار متقی بودند و انگار هیچ تعلقی به این دنیا نداشتند، در این جلسه قرآن آقای علی اسدی از مداحان و مربیان قرآن جلسات کنونی مکتب هم حضور داشت شیطنت زیادی داشت، رختخواب گوشه دیوار منزل را با پا تکان داد و همه لحاف تشکها بر سر بچهها ریخت و همه میخندیدند.
اکرم یوسفی پارسا
انتهای پیام
منبع