آشتی میان «شریعت» و «حقیقت» اعجاز مولانا است + صوت

این جمله و نظایر آن فراوان گفته و شنیده شده ‌است که میراث ادب فارسی در قالب آثار شاعران؛ ادیبان؛ عُرفا؛ حکیمان؛ چه در ذات ادبیت ادبیات فارسی از گذشته دور تا به امروز و چه در ساحت تأثیرگذاری بر دیگر شاعران و ادیبان جهان، سهمی والا و نقشی غیرقابل چشم‌پوشی دارد.

در این ‌میان وقتی با بزرگان شعر و ادب پارسی و تأثیرگذاری آنها در عرصه جهانی همراه می‌شویم؛ به وضوح درمی‌یابیم که درست است که حضرت مولانا و آثار او به‌ویژه «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس»؛ از نخستین آثار شعرای قدیم و کلاسیک ایرانی نبوده‌اند که در قالب ترجمه به جهانیان معرفی شده؛ اما از زمانی ‌که شاهد ترجمه آثار مولانا به ‌ویژه «مثنوی معنوی» در جهان بودیم، نوع نگاه عرفانی و بینش مولانا، بیشترین تأثیر و تأثر را بر نویسندگان جهان؛ خاصه نویسندگان یک قرن اخیر داشته و گذاشته است.

حتی در میانه‌های دهه 90 میلادی که تب‌وتاب بحث مقوله‌ای به‌ نام «عرفان» در آن‌سوتر از مرزهای جغرافیایی کشورمان و در قاره‌ای چون ایالات متحده امریکا گرم و گرم‌تر شد؛ پیروی و متأثرشدن از اندیشه؛ آرا و اشعار حضرت مولانا تا بدانجا پیش رفت که در سال 1992 میلادی کتاب «مثنوی معنوی» مولانا، پرفروش‌ترین و پرتیراژترین کتاب در امریکا شد.

بعد از آن شاهد بودیم که بخش مهمی از خوانندگان آن کشور یا به شکل مستقیم برخی از اشعار حضرت مولانا را در قالب ترجمه به آهنگسازی و خواندن پرداخته‌اند و یا در حوزه سروده‌های اشعارِ ترانه‌هایشان به شکل مستقیم از اندیشه، آرا و به‌ویژه نگرش مولوی و نگاه عرفانی او بهره برده‌اند.

اعجاز مولانا ایجاد آشتی میان «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است/ آموزه مولوی برای امروز نگاه جامع به عالم هستی است + صوت

در کشورمان نیز با وجود اقبال شایان توجه و بالایی که به بزرگان ادب فارسی ازجمله یکی از قله‌نشینان سترگ آن یعنی حضرت مولانا وجود دارد؛ اما شاید به‌سبب گستره ادیبان؛ عُرفا؛ شاعران و حکیمان ایرانی، تعدد و تکثر آنهاست که هر چه درباره این بزرگان به قلم نویسندگان کشورمان قلمی می‌شود، باز هم احساس خلا در این ‌میان نسبت به فقدان آثار درخور و  شایسته نام و مقام بزرگان ادب فارسی به چشم می‌آید.

از همین ‌رو قرار گرفتن در بزنگاهی چون هفتم و هشتم ماهِ مهر، در قالب روز بزرگداشت «شمس تبریز» و «حضرت مولانا»، هربار مفری برای ایستادن بر یکی از پله‌های تدقیق و اندیشه با محوریت معارف، داشته‌ها و آورده‌های والا و برتر بزرگی چون مولوی؛ آثار او و جریانسازی که نگرش و مشرب فکری او در ذات ادبیت ادبیات کشورمان از خود به یادگار گذاشت را حس می‌کنیم.

در بخش دوم و پایانی گفت‌وگوی خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) با دو استاد ممتاز دانشگاه و دو مولوی‌پژوه شناسای کشورمان؛ سیدحسن شهرستانی و عزیزالله اسلامی؛ فصلی از گفت‌وگو را بر همین مؤلفه که در این مقدمه بر آن اشارت شد قرار دادیم و بخشی دیگر را بر آیینه‌گردانی شمس، تفکر مولانا و تلألوی آن بر ساحت جاری مسئله اندیشه‌ورزی در قامت فلسفه و عرفان ایرانی-اسلامی استوار کردیم.

آنچه در ادامه از خاطر شما می‌گذرد حاصل این مجالست، مصاحبت و گفت‌وگو است.

ایکنا: جناب شهرستانی در بخش نخست این گفت‌وگو به نکته‌ای اشاره کردید که در عین سادگی، بسیار عمیق بود و آن نگاهی است که حضرت مولانا در بیان معارف و مبانی مد نظر خود و انتقالش به هم‌عصران و آیندگانش دارد؛ نگاهی که بر سنت رسول استوار بود. یعنی بیان عمیق‌ترین مفاهیم بصیرت‌افزا و معرفت‌بخش جهت گام نهادن انسان‌ها در مسیر سعادت زندگی اخروی و دنیوی؛ این آموزه‌ای بسیار شگرف و به تعبیر شما هنر متعالی مولانا است. اگر بخواهید از میان مولفه‌های متعدد موجود در وجود بزرگی چون مولانا به انتخاب یک ویژگی و خصوصیت بپردازید که در مسیر تعالی زیست انسان امروز و فردای عصر حاضر می‌آید آن چیست؟

شهرستانی: صادقانه و به‌صراحت باید گفت از میان جمیع ویژگی‌های مولانا بسیار مشکل است که به انتخاب یک یا دو مؤلفه پرداخت و بر مدار آن به تفسیر و تعبیر نشست. چنان ‌که بسیاری از این مؤلفه‌ها گاه مکمل یکدیگر و گاه در استمرار هم به آن جریان‌سازی و اثرگذاری اندیشه بزرگی چون مولانا می‌رسند.

اما معتقدم یکی از نقاط برجسته تفکر مولانا که به‌ کار امروز و فردای ما نیز در زندگی می‌آید «نگاه جامع» او به همه پدیده‌های عالم است. نگاهی عمیق، وسیع و دقیق که ضرورت کار محققانه است. چه دانشجویی ساده؛ چه استاد؛ چه مهندس و چه پزشک؛ یعنی تصور نکنیم وقتی این شیوه و تاکید بر «نگاه جامع» به تمام پدیده‌های هستی را به عنوان یکی از ویژگی‌های ممتاز حضرت مولانا به بحث می‌گذاریم؛ این تفکر و نگرش فقط در حوزه‌های علوم انسانی به‌ کار می‌آید. با قطعیت باید گفت که خیر، اینطور نیست! این نگاه و ویژگی در همه علوم از علوم فنی و مهندسی در جهان گرفته تا علوم انسانی به کار می‌آید.


بیشتر بخوانیم


آن تفکر عمیق؛ دقیق و آن نگاه بسیط برای نسل امروز بشر بسیار کارساز و روشنگر است. این نگاه را در حوزه هنر و خلاقیت هنری با نام «حسن تعلیق» یاد می‌کنند و تعبیرهای فراوان دیگری نیز از آن یاد می‌شود و فردی که به انجام آن بپردازد، بهره‌مندی فراوانی در مسیر سعادت زندگی خود از این نوع نگاه خواهد برد. حاصل این نگاه به زیبا دیدن جهان و جهان را به‌گونه‌ای دیگر دیدن ختم می‌شود.

هیچ پدیده‌ای از منظر نگاه مولانا در جهان بیهوده و بی‌معنی نیست. بیش ‌از 40 سال است این مسئله را به دانشجویان رشته پژوهش هنر در دانشگاه هنر می‌گویم که آنچه شما در نقاشی از آن تعبیر به «طبیعت بی‌جان» می‌کنید؛ ازنظر مولانا به ‌هیچ‌وجه ذره‌ای در جهان بی‌جان نیست. اینکه شما به عنوان مثال یک ظرف میوه را روی بوم نقاشی کرده‌اید؛ چون از نظر بیولوژیک آن تصویر حیات و جان ندارد، نمی‌توان آن را بی‌جان نامید. از زاویه دید مولانا می‌توان گفت که به ‌هیچ‌وجه این‌گونه نیست.

اعجاز مولانا ایجاد آشتی میان «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است/ آموزه مولوی برای امروز نگاه جامع به عالم هستی است + صوت

تمام ذرات عالم در نگاه حضرت مولانا جاندار هستند. همچنین برای بزرگی چون حضرت مولانا، صدا و اصوات لبریز از معانی مختلف است. به این مثال دقت کنید:

لک‌لک ایشان که لک‌لک می‌زند

آتش توحید در شک می‌زند

در فرهنگ ما مانند بسیاری دیگر از فرهنگ‌های جهان؛ حیوانات و موجودات زنده را بر اساس صدا، شکل و فیزیولوژی آنها نام‌گذاری می‌کند. «سبزه قبا»؛ «سرخ نوک»؛ «جیک‌جیکو» و نظایری از این‌دست مثال‌هایی برای دریافت منظور من است. در نگاه ابتدایی می‌توان گفت که خُب اصوات که معنایی ندارند؛ اما ازنظر مولانا هیچ‌چیز بی‌معنی وجود ندارد! در آن بیتی که به آن اشاره کردم گویی «لک‌لک» دارد به زبان عربی عشقش را بیان می‌کند و می‌گوید «برای تو، برای تو»؛ «لَکَ» در زبان عربی به‌ معنای برای تو است و گویی «لک‌لک» می‌گوید هرچه می‌گویدم برای تو می‌گویم!

اگر اینگونه به نگاه، اندیشه، تفکر، تعمق و تأمل مولانا که همه تراویده و تراوش شده در اشعار او است نگاه کنیم، جهان نیز معنایی متفاوت پیدا می‌کند. گویی از نظر مولانا هر جز و کوچکترین عنصر در جهان نیز لبریز از معانی‌ای است که باید بر آن تفکر و تعمق شود. اینچنین است که گفته می‌شود، می‌گوییم و بر آن باور داریم که اشعار مولانا؛ نوشته‌ها؛ گفته‌ها و سروده‌های او ترجمان معنی عالم به‌ شمار می‌روند و انگار رسالت عظیم او معنی کردن همه آنچه که در جهان است برای مخاطبان آیندگان در قالب اشعار و نوشته‌های او است که جان می‌گیرد.

اگر این‌گونه به جهان مولانا و اشعار او نگاه کنیم جهان نیز برای ما مملو از معنی می‌شود.

چوب را گر بشکنی گوید تَراق

این تَراق اوست از بهر فراق

چوب خشک؛ اگر شکسته شود نیز ناله می‌کند. آیا شما از چوب خشک کمتر هستید که به هنگام فراق صدایتان از شما درنمی‌آید؟

مولانا با همین نگاه در قالب اشعارش دست به تعلیم می‌زند.

هزل من، هزل نیست؛ تعلیم است

بیت من، بیت نیست؛ اقلیم است

حتی برخی شوخی‌ها و طنزهای مولانا نیز آموزنده است. خوب به‌ خاطر دارم 30 سال پیش در موزه هنرهای معاصر در قالب اولین دوسالانه که با محوریت ادب و عرفان فارسی برگزار شد سخنرانی با عنوان «پیام حقیقت در طنز مولانا» داشتم و در آن سخنرانی به این مسئله اشاره کردم که در قالب همراهی با آن طنزها و لطیفه‌گویی‌های مولانا نتایجی بسیار عمیق حاصل می‌شود. نتایجی که مخاطب را از حضیض چاله به اوج آسمان می‌برد.

این هنرمندی و توجه مولانا به عالم هستی است. او همانطور که بین «عقل» و «علم» و «عشق» آشتی برقرار می‌کند؛ بین «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» نیز آشتی برقرار می‌کند.

باید به این نکته تأکید کنم که منظور کلام من این نیست که مولانا میان «شریعت» و «طریقت»؛ جدایی و فاصله می‌اندازد. برای روشن شدن این نگاه باید به این مهم اشاره کنم که در نگاه کلان باید گفت که ما در میان عُرفا دو سلسله داریم؛ یک سلسله با «ابوسعید ابوالخیر» شروع می‌شود و به عطار، سنایی و مولانا می‌رسد که من آنها را عُرفای معتدل و متعادل نام می‌برم. عرفایی که نه دنیا را به‌خاطر آخرت و نه آخرت را برای دنیا فراموش می‌کنند؛ این عین عبارت رسول مکرم اسلام است که فرمود «وای بر کسی که دنیای خود را به‌خاطر آخرت و وای بر کسی که آخرت را به‌ خاطر دنیای خود فراموش می‌کند.» این هر دو غلط است. نتیجه گام زدن بر یکی از این دو نگاه یکی به کاتولیک‌های افراطی قرون اولیه مسیحیت، رُهبانیت و مرتاض‌های‌ هندی ختم می‌شود یا دیگری به پول‌پرستی، سرمایه‌داری و عشرت‌طلبی؛ این همان «افراط» ‌و «تفریط» است.

اعجاز مولانا ایجاد آشتی میان «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است/ آموزه مولوی برای امروز نگاه جامع به عالم هستی است + صوت

مولانا همه این معارف بلند را در دو یا سه جمله یا چند بیت کوتاه بیان می‌کند. همه می‌دانیم که تک‌تک دفاتر شش‌گانه مثنوی دیباچه‌ای دارد؛ در دیباچه دفتر پنجم مثنوی مولانا اشاره می‌کند که «شریعت همچون علم طب آموختن است»؛ این جمله را دیگر هر نوجوان و جوانی در هر نسلی درک می‌کند. «طریقت» به موجب علم طب، نحوه استفاده کردن از داروها و در این ‌میان «حقیقت» همان شفا یافتن است.

«طریقت» همچون چراغی است و تا چراغ نباشد نمی‌توان راه را دید؛ اما اگر چراغ دست شما باشد اما راه نروید، حرکت نکنید و سر جای خود بایستید؛ مشخص است که به هدفی نائل نخواهید شد.

این نگاه را حضرت حافظ به تعبیری دیگر فرموده که:

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

«طریقت»، چراغ است و بدون چراغ نمی‌توان گام از گام برداشت، پس آنچه از این منظر برمی‌آید آن است که در نظر مولانا در مسیر سعادت و حرکت انسان به سمت رستگاری، مولفه‌ای چون «دین» امری لازم است.

ایکنا: اما جناب دکتر شهرستانی در مقابل همین نگاه، حضرت مولانا می‌گوید «صد قدم ره زده‌ام؛ یک قدم ره نشدم!»؟

شهرستانی: بله؛ این همان ادامه و تکمیل جمله‌ من است. اینجاست که می‌گوید «طریقت» یعنی رفتن، عازم شدن و «حقیقت»؛ رسیدن به هدف است. مولانا بین این دو تعبیر آشتی برقرار می‌کند. چنان‌که او درمورد «عشق» نگاه متفاوتی دارد یا در مواجهه با «عقل»، به نگاه استدلالی استوار است.

بسیاری از اهل تصوف به‌ ویژه بعد از «هُجویری» (ملقب به گَنج‌بَخش از عارفان سدهٔ پنجم هجری قمری) که کتاب «کشف‌المحجوب» را نوشته تصورشان بر این بوده که هر کسی صوفی شد دیگر «عقل» و «علم» را کنار گذاشته است، چون حرف اول و آخر در این میان فقط «عشق» است، با این تصور که «چونکه صد آمد، نود هم پیش ماست»؛ اما باید قبول کرد که این ربطی به مفهوم «چون‌که صد آمد، نود هم پیش ماست» که مولانا گفته ندارد! بحث آن است که مولانا می‌گوید «عقل» جای خودش، آنچه که من با آن مخالف هستم «عقل جزئی» است!

به تعبیر من «عقل جزئی» یعنی جهان‌بینی تا نوک بینی! فقط دنیا، پول و ظاهر را دیدن. اینکه مؤلفه‌ای آشنا است و بسیار قبل ‌از مولانا هم مطرح بوده حتی «افلاطون» هم نظریه «عقل جزئی» در برابر «عقل کلی» را مطرح کرده و این نگاه فیلسوفانه است.

اعجاز مولانا ایجاد آشتی میان «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است/ آموزه مولوی برای امروز نگاه جامع به عالم هستی است + صوت

پس این پرسش پیش می‌آید  که چه چیزی نگاه و منظر مولانا را در عرفان متمایز می‌کند؟ پاسخ این است که مولانا می‌گوید «عقل معاش در برابر عقل معاد» و این همان آینده‌نگری است.

عقل جزئی، عقل را بدنام کرد

کام دنیا، مرد را ناکام کرد

مولانا می‌گوید من با عقل مخالف نیستم با عقل جزئی با تنگ‌نظری مخالف هستم. اینجاست که می‌توان به‌وضوح دریافت که مولانا به واسطه آموزه‌هایش، به دیگران وسعت نظر می‌دهد.

در جای دیگر می‌گوید:

عقل قربان کن به پیش مصطفی

حسبی الله گو که اللهم کَفی

مولانا به درستی و با جزئیات تمام نشان می‌دهد و به ما می‌گوید که آن «عقل کل»، خداوند است. خدا آفریننده «عقل» است و به تعبیر مولانا، پیامبر «مهندس هستی» است. پس مشخص است که عقل کل (خداوند سبحان) از جهان غافل نیست.

آنکه عقلش هندسه گیتی کند

چون به کودک می‌رسد تی‌تی کند

همان «عقل کل» است که تمام جزئیات را چنان کنار هم چیده و قرار داده که غایت و نهایت نظم است. هم اوست که می‌داند در برابر نظم گیتی چگونه باید مانند مهندس عمل و در مواجهه با بچه چگونه برخورد کند.

این همان تفاوت جهان‌بینی تنگ‌نظرانه با جهان‌بینی مولانا است که کوچکترین ذرات عالم را دارای معنا؛ هدف و پیغام برای گسترانیدن مسیر سعادت پیش روی انسان می‌داند.

ایکنا: جناب سالاری در حوزه تأثیرگذاری ادبیات حضرت مولانا؛ نگاه عرفانی او؛ داشته‌ها و آورده‌هایش برای ادبیت ادبیات جهان بسیار سخن گفته و شنیده‌ایم؛ اما کمتر می‌توان نگاهی مکتوب در شکل ارائه مقاله یا کتابی مبنی‌ بر آرا منتقدان و ادیبان جهانی درباره میراث مولانا به زبان فارسی پیدا کنیم. این ساحت از مجالست و دَمِ آنِ این گفت‌وگو را مغتنم بشماریم و از زاویه دید شما نگاهی بر آرای اندیشمندان معاصر یا برگزیدن یکی از این آرا بر بزرگی چون حضرت مولانا داشته باشیم.

سالاری: درباره مولانا برخی گفته‌اند که در قرن بیستم، مولانای دیگری به نام اقبال لاهوری» آمد! علامه اقبال لاهوری از 15هزار بیت شعری که از او به جای مانده، 9هزار بیت را به فارسی سروده و به قطع و یقین باید گفت که او پدیده شگفتی در نوع خود و میان انسان‌های هم‌عصرش بوده است.

اقبال لاهوری در اشعار و نوشته‌هایش به «حافظ» تاخته است؛ نسبت ‌به «ابن‌عربی» انتقادهای مختلف و متعددی وارد می‌کند و این از سر ناآگاهی، نادانسته و بلد نبودن معارف آنها نیست. او خود می‌گوید که در ایام کودکی و در منزل؛ پدرش برای تعلیم او از کتاب «فتوحات» ابن‌عربی استفاده می‌کرد و معارف آن را به او می‌آموخت. از همین رو علامه اقبال لاهوری بر این مسئله تأکید می‌کند که از همان زمان با آرا و اندیشه‌های ابن‌عربی آشنا شده‌ است.

همچنین برخلاف بسیاری که می‌گویند اقبال لاهوری با عرفان اسلامی آشنا نبوده و بیشتر طرفدار فلسفه غرب بوده نیز باید بگویم که پاسخ این نگاه را در قالب سه کتابی که تا پایان امسال به چاپ خواهم رساند به شرح، تفسیر و تحقیق بیان کرده‌ام. دو جلد از این مجلد سه‌جلدی تنها مبتنی بر «عرفان اقبال لاهوری» استوار است و حتی دریچه کاوش خود را در این عرصه تا جایی گشودم که در میان نامه‌های اقبال نیز همین اندیشه و نگرش عرفانی او را مورد رصد قرار داده و تلاش کردم این مهم را به اثبات برسانم که برخلاف نظر بسیاری که اقبال را ناآشنا با عرفان اسلامی می‌دانند او به ‌شدت بر مسئله عرفان اسلامی مسلط و آشنا بوده ‌است.

علامه اقبال لاهوری یکی از متفکران بزرگ معاصر است که در بحث‌های نظری عرفان؛ او «عرفان وحدت وجودی» را به نقد می‌نشیند. گرچه مولانا خود از پیروان و بانیان مکتب «وحدت وجود» در حوزه عرفان است؛ اما می‌بینیم که اقبال در مواجهه با مولانا او را ستوده و حتی نسبت ‌به این مسئله اذعان داشته که شیفته او است. اقبال در اثری مانند «جاویدنامه» خود برای بزرگی چون مولانا سنگ تمام می‌گذارد و می‌گوید «عرفان مولانا، عرفانی پویا و کنش‌گر است؛ در مقابل عرفان حافظ را عرفانی انفعالی می‌داند.»

اعجاز مولانا ایجاد آشتی میان «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است/ آموزه مولوی برای امروز نگاه جامع به عالم هستی است + صوت

اقبال معتقد است عرفان حافظ مردم را بیشتر به سمت انفعال، گوشه‌گیری و زندگی بی‌طپش دعوت می‌کند. حتی بنا به اسناد موجود اقبال بالغ بر بیست‌وچند بیت علیه حافظ شعری سروده که بعد از اعتراض‌های مختلف نسبت‌ به وجود این اشعار در چاپ نخست دیوانش، در چاپ‌های بعدی این اشعار را حذف می‌کند. این را فراموش نکنیم که همین اقبال به این مسئله اذعان دارد که شاعری را در حد حافظ نمی‌داند؛ او و جایگاه او را بسیار بزرگ می‌شمارد؛ اما صادقانه هم می‌گوید که چنین نقدهایی را به حضرت حافظ دارد. ارادت اقبال لاهوری به حافظ تا حدی است که به این مسئله اذعان دارد که در پاره‌ای از موارد هنگام سرودن اشعارش این احساس را داشته که حافظ در بطن و کالبد او حلول کرده ‌است؛ اما با تمام این ارادت، به صراحت نقد خود را به حافظ و عرفان او بازگو می‌کند.

علامه اقبال لاهوری، همین نگاه نقادانه را نسبت‌ به ابن‌عربی دارد و در پاره‌ای از نوشته‌هایش تعابیر بسیار تندی را نسبت ‌به ابن‌عربی به‌کار می‌برد؛ اما در مورد مولانا باید به‌سادگی و صراحت گفت که به قَدِ قیامت مولانا را دوست دارد و این به الگوی او بدل می‌شود.

اقبالی که عرفانش، عرفان پویایی؛ کُنش‌گر؛ حماسی و عاشورایی است؛ می‌بینیم درباره مولانا، عشق و ارادت او به رسول گرامی اسلام؛ حضرت علی(ع) و «سبطین» او (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) به بلندای معرفت سخن گفته است.

چون ز رویش مرتضی شد درفشان

گشت او شیر خدا در مرج جان

اقبال با ارجاع به این بیت می‌گوید که این همان نگاه مولانا درباره عشق است.

چون که سبطین از سرش واقف بودند

گوشواره عرش ربانی شدند

یا نمونه دیگر آنکه:

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد

پوزبند وسوسه عشق است و بس

ورنه کی وسواس را بسته است کَس

این همان نگاه مولانا درباره عشق و برکات آن است.

از چنین تعابیر و مثال‌هایی می‌توان دریافت که مولانا در این حوزه (درس عشق) چنان سخن می‌گوید که گویی «عشق» برای اهلش «سیرچشمی»؛ «فربهی»؛ «آرامش» و «پویایی» می‌آورد. این همان نگاه روان و آزاد مولانا درباره «عشق» است که بیان و روایت آن را در قالب سروده‌هایش بسیار عمیق، دقیق و بسیط بیان کرده است.

در دیوان حافظ ما به صراحت شعری درباره امام حسین(ع) و عاشورا نداریم. این به‌ معنای نادیده گرفتن بزرگی حافظ نیست؛ آنچنان ‌که باید اذعان کرد که «حافظ»؛ حافظه تاریخی ملت ایران است. بله این را می‌دانیم و گفته ‌شده که به ‌ظاهر آن شعر «رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کَس»؛ سروده‌ حافظ در مواجهه با واقعه عاشورا و حماسه کربلا بوده است.

اینگونه گفته ‌شده است که عارف بزرگی چون «شیخ جعفر مجتهدی تبریزی» در قالب سخن گفتن با روح حافظ از او پرسیده که منظور شما از غزل «رندان تشنه لب» چیست؟؛ حافظ پاسخ او را داده که این را درباره امام حسین(ع) و عاشوراییان سرودم؛ اما مولانا در مواجهه با این اتفاق بزرگ تاریخ اسلام و شیعه مواجهه و برخورد مستقیمی داشته و درباره آن ‌غزلی به‌غایت زیبا سروده که:

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک‌روحان عاشق

پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای ز جان و جا رهیده

کسی مر عقل را گوید کجایی

کف دریاست صورت‌های عالم

ز کف بگذر اگر اهل صفایی

و هم روایت بسیار عمیق در این باب دارد و اینکه گفته و نوشته: عاشوراروزی، غریبه مسافری به شهر حلب وارد شد. فرد غریبه‌ دید مردم در حال عزاداری هستند؛ از آن‌ها پرسید: دلیل این عزاداری چیست؟ و پاسخ شنید که «این عزاداری از آن فرد و مرد بزرگی است که به‌تنهایی جان جهان است»؛ آن مسافر پرسید: که آیا این فرد بزرگ به‌ تازگی از دنیا رفته است؟ و باز پاسخ شنید «خیر؛ 700سال است که از دنیا رفته است.» و باز پرسید که: آیا تازه این خبر به شما رسیده است؟ و پاسخ شنید که «خیر؛ این عرض ارادت عاشقان و دوستداران اوست که هر سال در این موعد و تاریخ چنین به عزاداری بپردازند.»

اعجاز مولانا ایجاد آشتی میان «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است/ آموزه مولوی برای امروز نگاه جامع به عالم هستی است + صوت

مولانا در قالب این قصه و روایت چنین سروده:

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان

زانک بد مرگیست این خواب گران

 ولی بعد این را می‌گوید که:

روح سلطانی ز زندانی بِجَست

جامه چَدرانی، چون خواهیم دست

چونک ایشان خسرو دین بوده‌اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادروان دولت تاختند

کنده و زنجیر را انداختند

پیش مؤمن ماتم آن پاک‌روح

شهره تر باشد ز صد طوفان نوح

مولانا در مثنوی معنوی این‌چنین درباره امام حسین(ع) سروده و ارادت خود را مکتوب کرده است.

اعجاز مولانا ایجاد آشتی میان «شریعت» و «طریقت» و «حقیقت» است/ آموزه مولوی برای امروز نگاه جامع به عالم هستی است + صوت

برخی دیگر از بلندای معرفت مولانا در میان اهل اندیشه جهان به عصر و عهد حاضر برمی‌گردد؛ آنجا که شاهد بودیم در سال 1992 میلادی کتاب مثنوی معنوی مولوی در امریکا پرفروش‌ترین کتاب سال می‌شود و این افتخاری برای ادبیات و عرفان ایرانی و اسلامی است.

مرور این توفیق معاصر و عرض ارادت مولانا به رسول اکرم(ص)، حضرت علی(ع) و سبطین او در مثنوی معنوی همان گفته را در مجالست و گفت‌وگو بازنمایی می‌کند که کتاب «مثنوی معنوی» مولانا کتابی برای زندگی ا‌ست؛ کتابی که درباره تمامی مسائل اخلاقی؛ اجتماعی و عرفانی مطلب دارد.

علامه محمدتقی جعفری کتابی دارد با نام «مولوی و جهان‌بینی‌ها» و ایشان نیز در این اثر پیرامون جهان‌بینی‌هایی که بعدها و در قرون بعد در مواجهه با آرا و اندیشه‌های مولانا گفته ‌شده به تفصیل نوشته و آرای خود را به رشته تحریر درآورده است و در پایان این گفت‌وگو باید بگویم به ‌هر حال من از مفصل این قصه مجملی گفتم؛ تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

بخش دوم و پایانی….

گفت‌‌وگو از امین خرمی

انتهای پیام


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

تجمع حوزویان شیراز در محکومیت جنایات صهیونیست‌ها‎

در پی شهادت سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان توسط جنایتکاران صهیونیست، تجمع حوزویان شیراز در …

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ