گلستان جعفریان؛ نویسنده کتاب «پائیز آمد» که به تازگی مزین به تقریظ مقام معظم رهبری در حوزه آثار ادبیات پایداری و دفاع مقدس شده است درباره چالشهای نگارش این کتاب میگوید: «چالشهای زیادی در کار داشتم. حتی با خود راوی؛ فخرالسادات همسر سردار شهید احمد یوسفی؛ هم چالش داشتم. وقتی چاپ اول کتاب منتشر شد پسر بزرگ شهید به من زنگ زد و گفت حاجخانم دارد اشک میریزد، چون مواردی که میخواسته حذف شود، حذف نشده و این کتاب باید جمع شود. من سه سال با این خانواده زندگی کردهام و خُلق حاجخانم را میشناختم. ایشان در طول کار تردید داشت که آیا بهتر است این موارد گفته شود یا نه، فقط باید مطمئن میشد که لازم است اینها گفته شود.»
جعفریان میافزاید: «من به پسر شهید گفتم به حاجخانم بگوید «وقتی پدر و مادر ایشان میگویند ما برای مراسم عقدت تهران نمیآییم و هنوز فرصت هست برگردی، ولی شما تنها عقب ماشین احمد مینشینید و در برف و بوران به تهران میآیید. آن زمان با چه شجاعتی احمد را انتخاب کردید؟ الان برای چاپ کتاب هم همان شجاعت لازم است.» همین هم شد و دیگر حاجخانم موضوع را رها کرد. برای رونمایی به تهران آمد و بازخورد جوانان را دید و الان در زنجان بازخوردها را دیده و حال ایشان دگرگون شد و مدام به من میگوید دعای خیرم پشت سر توست. خودش فهمید این چیزها نه تنها از کرامت او کم نکرده بلکه به کرامت او افزوده است. این همان نگاه متفاوت است و محقق جنگ باید با نگاه متفاوتی به راوی برسد. اگر بحثهای اعتقادی را با چالش منتقل نکنیم همان بحث تبلیغی و شعاری میشود.»
این جملات، بهویژه جملههای آخر این روایت؛ یعنی مسئله تاکید بر لزوم انتقال چالشهای خانواده شهدا و عبور از نگاه تبلیغی، تهییجی و شعاری در نگارش آثار ادبیات مقاومت؛ پایداری و دفاع مقدس که به عنوان چشماسفندیار این حوزه ادبی طی یک دهه اخیر باعث فاصله گرفتن برخی از دامنه مخاطبان از این آثار شده و از سوی دیگر، بخشی از انتقادات و تذکارهای مقام معظم رهبری را در حوزه کیفیتگرایی آثار ادبیات مقاومت و دفاع مقدس با خود به همراه داشته را بازگو میکند.
گلستان جعفریان که پیش از این سابقه سه دهه قلم زدن در عرصه ادبیات مقاومت، پایداری، انقلاب و دفاع مقدس را با خود به همراه داشته و در قالب روایت آثارش به ویژه طی یک دهه اخیر دست بر چالشها، آسیبها، دغدغهها و گاه روایت صریح و بدون سانسور زاویه برخی از افراد یا بخشی از اعضای خانواده آنها که از ابتدا با دفاع مقدس فاصله داشتند و آرامآرام بعد از درک معارف بلند آن به چتر سبز مقاومت و پایداری پیوستهاند، قلمش را استوار کرده؛ با کتاب «پاییز آمد» به روایت «فخرالسادات موسوی»؛ همسر سردار شهید «احمد یوسفی» پرداخته است. اثری که توسط انتشارات سوره مهر منتشر و در هفته دفاع مقدس امسال خوشنشین کام و جان رهبر معظم انقلاب شد و تقریظ ایشان را با خود به همراه داشت.
حال در ایام سیودومین هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران و با محور آسیبشناسی جایگاه و گونه ادبیات مقاومت، چه در حوزه جریانسازی و ارتباطگیری با مخاطبان نسل امروز و چه بر بلندای فقدان جهانی شدنی اینگونه ادبی، صریح و بیپرده و با قید به میان آوردن وجدان نویسنده و قلم صادق و راستین جعفریان که در مقام شهید و شهادت طی سه دهه استوار بوده؛ خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) به گفتوگویی بیپرده با او نشسته است.
ایکنا- خانم جعفریان طی چند وقت اخیر با محور کتاب «پاییز آمد» به ویژه بعد از تقریظ مقام معظم رهبری بر این اثر، گفتوگوهای مختلف و متعددی را انجام دادهاید. پس تلاش میکنم تا در قالب این گفتوگو رویکردی متفاوت را با شما در میان بگذارم. اما در طلیعه کلام ناگزیر از طرح این پرسش هستم که درباره گام نهادن قلمتان در قالب توفیق آثاری که پیش از این با محوریت ادبیات دفاع مقدس، مقاومت و پایداری داشتید و درنهایت انتخاب سوژه و محور «پاییز آمد» برای نگارش و قلمی کردن بگویید.
نه اکنون که همواره در حوزه ادبیات پایداری به دنبال پاسخ پرسشهای ذهنیام هستم. حداقل چند سالی است که پیش از نگارش هر کتابی، انتخاب سوژه و موضوع به دنبال این مهم میگردم که اکنون پرسش ذهنی من که برآمده از میل، نیاز و خواسته جامعه در حوزه ادبیات پایداری است چیست؟
در این اثر دلم میخواست به مخاطبم از دخترانی بگویم که در سن زیر 20 سال با پاسدارانی ازدواج میکردند که همسرانشان به این دختران میگفتند که عاقبت ما شهادت و در خوشبینانهترین حالت مجروحیت است و شما ممکن است مجبور باشید که یک عمر از فردی معلول مراقبت کنید! میخواستم به خودم و خوانندگان پاسخ این پرسش را بدهم که این دختران با چه رویکرد و اعتقادی پای در مسیر زندگی مشترک و ازدواج مینهادند؟ آیا واقعاً میدانستند که در حال انجام چه کاری هستند یا گرفتار همان «و عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» شدهاند!
تصمیمی که ممکن بود بر اساس عواطف و احساس در آن لحظه بگیرند و بعد از قرار گرفتن در مراحل و مرتبت زندگی دریابند که چقدر تصمیم پیچیده، سخت و پُر دغدغهای را گرفتهاند.
«فخرالسادات موسوی» قهرمان این اثر و همسر سردار شهید «احمد یوسفی» یکی از همان دخترهایی بود که خانوادهاش با این ازدواج به شدت مخالف بودند. پدر و مادر او در مراسم عقد او حاضر نشدند! و این همان آدمی بود که من میتوانستم با مداقه، پژوهش و گفتوگو درباره او، پاسخ پرسشهای ذهنیام را دریابم.
در مسیر مصاحبت و گفتوگو با او بسیاری از پرسشهای ذهنی خود را با او مطرح کردم و پاسخ آنها را دریافتم. «فخرالسادات» آدمی بهشدت فرهنگی، دوستدار کتاب و کتابخوانی، آشنا به ادبیات دوره و زمانه خود بود و گستره مطالعه او بر جهان ادبیات نویسندگان ایرانی و غیرایرانی تمرکز داشت. احساس کردم چنین فردی را به خوبی درک و احساس میکنم و میتوانستم به خوبی با او به تعامل برسم. این مقدمهای شد که درنهایت تولد کتاب «پاییز آمد» منتج به طی کردن این مسیر بود.
ایکنا- تأکید میکنم از این ساحت گفتوگو به بعد نگاهم تنها متمرکز بر کتاب «پاییز آمد»؛ توفیق آن در کسب تقریظ مقام معظم رهبری نیست و بر بلندای حوزه ادبیات مقاومت و دفاع مقدس شما را خطاب قرار میدهم. حتی از این حوزه نیز جزئیتر و بر گونه «تاریخشفاهی» و «روایتنویسی» بر اساس این شیوه در حوزه ادبیات دفاع مقدس. بیتردید کتابهایی از ایندست با محور سرداران، فرماندهان و بزرگوارانی که در حوزه دفاع مقدس و بعد آن در شهدای مدافع حرم تولید شدهاند بسیار است و در این مسیر به ویژه بعد از فرمایش حضرت آقا درباره «نهضت صد برابری» کار به جایی رسید که چنان شاهد غلبه کمیت در مقابل افت کیفیت بودیم که معظمله نسبت به این آسیب، یعنی افت کیفی آثار حوزه ادبیات مقاومت بنا به تذکار نهادند و زنهاری به حوزه نویسندگان و ناشران این حوزه «مبنی بر توجه به افت کیفی» اشارت فرمودند. با این رویکرد شما را مقابل با صداقتِ وجدان و صراحت قلمتان که سه دهه است بر بلندای مقام شهدای ایران عزیز استوار است قرار میدهم. میخواهم پاسخ این پرسش را که تاکنون در هیج مصاحبهای با شما مطرح نشده از زبان شما بشنوم! وجه تمایز کتاب «پاییز آمد» با کتابهایی که در حوزه روایتهای داستانی مبتنی بر تاریخشفاهی زندگی فرماندهان، سرداران و رزمندگان دوران دفاع مقدس ارائه شده چیست؟ چه وجه تمایزی باعث شد که این اثر سرآمد دیگر آثار حوزه ادبیات دفاع مقدس ما شود و مزین به تقریظ مقام معظم رهبری شود؟
از طرح این پرسش دقیق سپاسگزارم؛ به عنوان کسی که سه دهه است که در حوزه «ادبیات پایداری» قلم میزند؛ من نیز به این آسیب با محوریت غلبه کمیت بر کیفیت آثار منتقدم! امروز نگران این وضعیت هستم؛ نگرانم که ما ادبیات پایداری را بیش از این قربانی کمیت نکنیم. اما قدم گذاشتن در این مسیر طی سالها باعث شده که مخاطب را در این عرصه از دست بدهیم. اشتباه نکنید؛ قصدم این نیست که بگویم این نگاه غلط است!
حوزه ادبیات پایداری همانگونه که مقام معظم رهبری این عرصه را معدن، مخزن و با تعبیر «گنج جنگ» از آن یاد کردهاند بیان میکنم. عرصهای که میتوان داستانها، روایتها و اتفاقهای ناب و زیبایی را از بطن و متن آن استخراج کرد؛ اما اگر بنا بر این قرار بگیرد که ما تنها بر کمیت فکر کنیم و کیفیت را قربانی کنیم آنچه در این میان بیشترین آسیب را میبیند خود ادبیات پایداری است! و نباید در این مسئله تردید داشت.
به اعتقاد من صداقت «پاییز آمد» آن را متمایز از دیگر آثار در این عرصه میکند. همانطورکه پیشتر نیز گفتم در این اثر تلاش کردهام لایهها را در حوزه زندگی یک فرد کنار بزنم و آنگونه که خانواده او میاندیشد، بخشی از داستان را با مخاطب در میان بگذارم. خانوادهای که در آن زمان نظرش درباره جنگ این بود که نمیخواهد فرزندش را به یکی از رزمندگان بدهد و او را درگیر شرایط جنگی کند. این مهم را به صراحت و صداقت با مخاطب در میان گذاشتهام. افراد خانوادهای که نمیخواهند فرزندشان با یک پاسدار ازدواج کند! و زمانی که فرزند او ازدواج میکند و زندگی ساده یک پاسدار را میببینند باز نگران هستند و به فرزندشان میگویند که تو با این شرایط و تمام اضطرابی که در روزها و ماههای نبودن همسرت داری چگونه شرایط بارداری را سپری میکنی؟ چگونه میتوانی از پس یک فرزند برآیی؟ اصلاً اگر بنا را بر شهادت همسرت بگذاریم، فرزندت را برای چه میخواهی؟
یعنی پدر و مادری که نه تنها مدام «فخرالسادات» را مؤاخذه میکنند که بابت تصمیمی که گرفته از او توضیح میخواهند. آنها به شدت در مقام والد نگران او هستند و من هیچکدام از این نگرشها، روایتها، گفتهها و اتفاقات را سانسور نکردهام! این دغدغهها و دلمشغلههایی که شاید تا به حال کمتر اینچنین در قالب اثری ادبی به مخاطب بیان شده را روایت کردم. چرا که اغلب آثار حوزه «ادبیات مقاومت» نگاهی تشویقی، تبلیغی و تهییجی دارند و کمتر سراغ چنین دست از مؤلفههایی با رویکرد تضاد یا زاویه برخی از افراد با مسئله دفاع مقدس یا موارد پیرامون آن رفتهاند.
تأکید میکنم که تولید آثار با نگرش تهییجی و تبلیغی اشتباه نیست و من چنین حرفی را نمیزنم. امیدوارم که از گفتههایم سوءتفاهمی پیش نیاید؛ اما امروز و در دوره و زمانه حاضر جایگاه و زمان ارائه اثری با محوریت نگرشهای تبلیغی و تهییجی نیست! امروزه با توجه به مخاطبان حاضر نیازمند ارائه آثاری در حوزه وام گرفتن تفکر، تعمق و تأمل مخاطبان هستیم تا او را با لایههای زیرین اندیشگی با محوریت اثری که به او ارائه میدهیم دعوت کنیم.
اما با چنین مدعایی باید بگویم متأسفانه در حوزه تولید چنین آثاری دست ما بسیار بسیار کوتاه است و آثار بسیار کمی با این محور تولید کردهایم. دغدغه من در «ادبیات پایداری» همواره توجه به آن لایههای تفکری بوده و خدا را شاکرم که در آثاری که تا به امروز آنها را به رشته تحریر درآوردم این مسئله بازتاب و نمود مثبتی داشته است. به گونهای که مخاطب نیز آن را دریافته و با من درمیان گذاشته است.
همواره تلاش کردهام تا مخاطبم را با فلسفه فکری قهرمانی که بنا بر آثارم به او ارائه میدهم مواجه کنم. فلسفهای که به او تحمیل نمیکنم و او با محوریت اثر میتواند انتخاب کند که آن نگرش، بینش، اندیشه و فلسفه قهرمان من را بپذیرد یا با آن زاویه داشته باشد.
آنچنان که گفتم در این میان من حتی روایت پدر و مادر قهرمان کتاب که به شدت مخالف ازدواج او با یک پاسدار و شرایط زندگی دخترشان با یک رزمنده هستند را صادقانه و صریح بیان کردم. حتی این نگاه آنها را به مخاطب انتقال دادهام که آنها خطاب به دخترشان گفتهاند که ما دو دختر دیگر یعنی دو خواهر دیگر «فخرالسادات» را که هر دو پرستار و تحصیل کرده هستند را به افرادی شوهر دادهایم که دانش و تحصیل آنها به قاعده تحصیل دخترانشان بوده و یا از آنها بالاتر بودهاند؛ یا در مقام تمکن مالی نسبت به آنها در جایگاه اقتصادی بالاتری قرار داشتند. به قول مادر و پدر فخرالسادات «ما را چه کار با جنگ!»
من با چنین روایتهایی تلاش کردم تا به مخاطب نشان دهم که این نظر و حرف من نیست بلکه نگاه قهرمانی به نام «فخرالسادات» است. دختری که میخواهد در زندگی رشد کند. او پیرو فلسفه «زندگی تکخطی» نیست! فلسفهای که در بطن و عمق آن همه باید همسوی اوی فاعل باشند. او میخواهد خود را در محک روزگار و سختیهای زندگی بسنجد و عیار خود را دریابد.
شاید بیان جمله «میخواهم رشد کنم»، فقط روایت یک واژه و جملهای کلیشه باشد؛ اما اگر من ادعای محقق و نویسنده داشته باشم و نتوانسته باشم در قابل بیان این واژه، لایههای اندیشگی و فلسفه آن را برای مخاطب باز کنم قطعاً به ادبیات دفاع مقدس و ادبیات پایداری کشور خودم، به هشت سال جنگ اعتقادی سرزمینم که درگیر آن بود خیانت کردهام!
بسیار دردناک است اگر بخواهیم ادبیات غنی مقاومت، پایداری و دفاع مقدس را به شکل «شعارزده» روایت کنیم. این یکی از مهمترین نگرانیهای من در عرصه ادبیات پایداری است.
ایکنا- خانم جعفریان یکی از آسیبهایی که اگر نگویم قاطبه اما بسیاری از منتقدان حوزه «ادبیات پایداری» در دو حوزه ادبیات داستانی و تاریخشفاهی وارد میشود متکی بر این نکته است که در کنار آسیب مهمی به عنوان فاصله گرفتن برخی از طبقه مخاطبان نسل امروز از این دسته از آثار؛ نگاه کارشناسان بر این مهم استوار است که تأکید نویسندگان بر خلق شخصیتهای کلیشهای در آثار ادبیات مقاومت و دفاع مقدس که اغلب هالهای از نگاه الوهی و قدسی را با خود به همراه داشتند باعث نبود ارتباط مخاطب با آنها شده است. قهرمانهایی که گاه چنان به قلم نویسندگان شخصیت قدسی به خود میگرفتند که حتی همان نویسندگان هم جرأت نزدیک شدن به آنها را نداشتند چه رسد به مخاطب! در حالی که تمامی رزمندگان، فرماندهان و سرداران دوران جنگ همان انسانهایی عادی از میان خود افراد جامعه هستند. افرادی که عاشق میشوند؛ میخندند؛ ناراحت و عصبانی میشوند؛ فریاد میکشند و تمامی رفتارهای انسانی را از خود بروز میدهند و البته که جانانه، عاشقانه و خالصانه پای آرمانهای خود ایستاده و برای حفظ امنیت کشورشان و دفاع از حریت آن خون خود را نیز فدا کردهاند. اما وقتی «پاییز آمد» را تنها به عنوان یک مخاطب میخوانم، برای من سردار شهید احمد یوسفی و فخرالسادات به عنوان همسر او از جنس همین مردمان هستند. مردمانی که عاشق و ناراحت میشوند؛ دعوا، قهر و آشتی میکنند و البته پای آرمانهای خود نیز ایستادهاند. این بیان و روایت عاطفی قلم شما، حتی چرخان بر مدار روایت عشق؛ تمهیدی برای خانم جعفریان در مسیر شکستن کلیشههای این عرصه بوده؛ برآمده از تجربه آثار قبلی شما در حوزه ادبیات دفاع مقدس بوده؛ انتقادی ادبی به برخی از نویسندگان در این حوزه در همان مسیر خلق شخصیتهای قدسی و الوهی یا دلیل دیگری داشته است؟ اتفاقی که از قضا به شدت مورد خواست، میل، پسند و نیاز مخاطب است و کمتر در آثاری با محوریت ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت شاهد خلق و ارائه چنین شخصیتهایی هستیم!
بسیار از طرح این پرسش خوب و دقیق سپاسگزارم! ببینید من اگر بخواهم آثاری که تنها یک دهه اخیر آنها را نگاشتهام برای شما و مخاطبان این گفتوگو تنها در قامت معرفی فهرست کنم باید به این نکات اشارهای داشته باشم.
من در کتاب «او نگاهش را به ارث گذاشت» درباره شهید «حسن آبشناسان»؛ کتاب «همه سیزده سالگیام» را با روایت زندگی مهدی طحانیان نوشتم؛ پسر 13 سالهای که اسیر شد و 9 سال را در دوران اسارت سپری کرد. «روزهای بی آینه» را درباره خانم «منیژه لشگری» همسر «حسین لشکری» نوشتم. شوهری که 18 سال در اسارت به سر میبرد و او از این مسئله بیخبر است و احساس میکند که همسرش مفقودالأثر است و «پاییز آمد»، آخرین اثر من طی 10 سال در حوزه ادبیات دفاع مقدس و پایداری است.
در این چهار اثر که طی 10 سال اخیر آنها را به رشته تحریر در آوردهام محور واحد آنها روایت رویکردی چالشی و به اشتراک گذاشتن این رویکرد با مخاطب است. رویکردی که طی آن، انسانها و شخصیتهایم برای تصمیمهایی که میگیرند مبتلای درد؛ غم؛ غصه، ناراحتی و تردید میشوند. اینکه آیا به واقع تصمیمی که گرفتهاند درست بوده؟ آیا این تصمیمی که گرفتهاند سبب شده شاهد باشند دیگران زندگی خود را در کمال آرامش، امنیت و سلامت به سر برند و قهرمان زن من زیر سقف خانه هنوز درگیر جنگ و رنج باشد درست بوده؟ من درباره زنی نوشتم که بعد از 18 سال اسارت نمیپذیرد که شوهرش شهید شده و هنوز چشمش به در است تا شوهرش از در خانه وارد شود. من درباره این افراد، زنان و قهرمانهای جامعه نوشتهام.
همه این موارد، چالشهایی است که جنگ با خود به همراه دارد و این سختیها و چالشها را به تمام افرادی که در جنگ دخالت داشتهاند نیز سرایت میدهد. بر این مسئله تأکید دارم که مردم ما به غایت مردمی نکتهسنج و عمیق هستند و هیچگاه درباره تصمیمهای خود دچار پشیمانی نمیشوند؛ اما دچار درد و رنج میشوند. شنیدن این درد و رنج، لمس کردن جنس آن اتفاقها نیاز امروز جامعه است و باید به آن به ویژه در حوزه ادبیات پرداخته شود تا مردم قدر این افراد را بدانند. با تاکید بر همین واژه، کلام خود را بیان میکنم که بدانند آنها «زندگیشان را قمار کردهاند» تا امروز که بیش از سه دهه از پایان حماسه هشت سال دفاع مقدس را سپری کردهایم هنوز شرایط زندگی این افراد شرایطی پیچیده، سخت و غیر قابلدرک است.
اما در نقطه مقابل، نویسندگان ما چون هنوز بر همان رویکرد و نگرش تبلیغی و تهییجی باقی ماندهاند و تلاش نمیکند چنین رویکردهایی را در آثارشان منتشر و دنبال کنند به این دریافت و این جمله را با جسارت میگویم «به درک عبور از این مرز» نرسیدهاند که از چنین مواردی بگویند.
در میان خیل نویسندگان این عرصه شاید اتفاقات انگشتشماری نیز باشد. افراد بسیار معدودی در میان نویسندگان ما حضور دارند که این نگاه چالشی را با مخاطب در میان میگذارند.
میخواهم بگویم حداقل یک دهه و در قابل آثاری که برای شما بر شمردم تا آخرین آنها یعنی «پاییز آمد»، نگاهم بر این چالشها استوار است. دغدغه و نگرانی من این است که به نیازسنجی مخاطب امروز پاسخ دهم نه اینکه کماکان بر همان ادبیات تهییجی و تبلیغی استوار باشم.
ایکنا- پرسش پایانی من تنها بر مدار ادبیات مقاومت؛ پایداری و دفاع مقدس استوار نیست! بلکه ذات ادبیت ادبیات داستانی معاصر کشورمان را دربرمیگیرد. مسئله صدور این ادبیات در ساحت ترجمه به دیگر مخاطبانی که تشنه خواندن آثار و آشنایی با بینش و نگرش نویسندگان اکنون و امروز ایران هستند. در این مسئله تردیدی وجود ندارد که با وجود تأکید مقام معظم رهبری در حوزه صدور گفتمان فرهنگی انقلاب، عرصه ادبیات داستانی ما مانند دیگر گونهها در حوزه ترجمه و صادرات دستی بسیار تهی و فقیر دارد. اگر استمرار این مدار را در نظر بگیریم، حوزه ادبیات مقاومت نیز از این آسیب بینصیب نمانده است! درحالیکه بخشی از روایتهای نویسندگان ما با محور ادبیات مقاومت و پایداری روایت و بیان نگرشهای جهانشمولی است که دغدغه تمامی افراد در سراسر جهان به شمار میرود. به اعتقاد شما چه آسیبهایی در حوزه ترجمه آثار ادبیات مقاومت، پایداری و دفاع مقدس برای جهانی شدن اینگونه ادبی که بیتردید باید آن را گونهای انحصاری و متولدشده در ساحت ادبیات ایران دانست وجود دارد؟
این پرسش شما را با رویکرد نگاه تبلیغاتی در حوزه معرفی داشتهها و دادههای حوزه ادبیات کشورمان با محوریت ادبیات مقاومت پاسخ میدهم. در این حوزه نیز باز ما با همان مسئلهای که شما در پرسش نخست به آن اشاره کردید؛ یعنی مقولهی چربش کمیت بر کیفیت آثار ادبیات دفاع مقدس، پایداری و مقاومت به عنوان آسیبی مهم مواجه هستیم.
راه برونرفت از آن را نیز عنوان کردم. تا زمانی که ما از ادبیات پایداری خود ادبیاتی چالشی؛ روایتی انسانی، از انسانی که امروز هست بازگو کنیم و نگاه ما بر همان مدار ادبیات تهییجی و تبلیغی باشد به جایی نخواهیم رسید.
اگر ما وارد روایت چالشهای چنین انسانهایی شویم؛ روایتهای ما نه تنها در داخل که در خارج از کشور نیز مخاطبان فراوانی خواهد داشت. در غیر این صورت حتی بر مدار ترجمه چنین آثار کلیشهای و تکراری دستی گرم داشته باشیم و سرمایهگذاری کنیم خروجی مفیدی نخواهیم داشت.
مؤلفه دوم که باید به آن اشاره کنم به اصلی مهم بازمیگردد که آن را از زبان دوستی که در کشور بوسنی زندگی میکند، تخصصش ترجمه ادبیات است و شاید راضی به ذکر نام او نباشد، پس نامش را نمیآورم بازگو میکنم! دوستی که در حوزه ترجمه ادبیات ایران و نه فقط ادبیات مقاومت فعالیت میکند.
او عنوان میکند چون در اروپا زندگی میکند با سلیقه، دیدگاه و ذائقه این افراد آشنا است. او میگوید مترجمان ما و یا حتی نویسندگان ما مخاطبان جهانی و به ویژه جامعه اروپایی را نمیشناسند! او میگوید که فلان کتاب حتی اگر ترجمه شود در اینجا میان مخاطبان اقبالی نخواهد داشت و یا عنوان میکند مردم اینجا سنیمذهب هستند و فلان کتاب که روایت آن بر محور مصائب امام حسین(ع) است میان مخاطبان اینجا طرفدار و موضوعیتی ندارد اما باز شاهد ترجمه چنین آثاری است!
آن دوست مترجم میگوید که در حوزه ترجمه حتی اگر تلاشی هم صورت گیرد؛ مدیران، مسئولان و متولیان امر فرهنگ ذائقهسنجی و نیازسنجی جامعه مخاطبان را در نظر نمیگیرند، چه برسد بخواهند نوع روایت و دغدغهمندی آنها را در نظر بگیرند.
اگر بنا داریم با ترجمه آثار ادبی میان مخاطبان جهانی نفوذ کنیم باید ذائقه آنها را سنجیده، دغدغه آنها را دریافت کنیم و اثری با آن ذائقه و دغدغه برای چنین جامعه مخاطبی ترجمه و به آنها ارائه دهیم.
ببینیم غرب چگونه بر فرهنگ شرق تأثیر گذاشته است. آثار آنها به گونهای قلمی میشود که در نهایت با درون و فطرت انسان شرقی ارتباط برقرار کند. پس تا من شرقی نتوانم با درون آن فردی که در اروپا و غرب زندگی یا دنیای عرب زندگی میکند ارتباط برقرار کنم، ترجمه این آثار تأثیری بر او نخواهد داشت. مسئله این است که چنین نیازسنجیهایی توسط متخصصان انجام نمیشود و تنها متکی بر مدیریت فردی است.
آن دوست سالهاست که در حوزه ترجمه مشغول فعالیت است و میگوید به مسئولان نامه مینویسد، مکاتبه میکند و به مدیر مربوطه میگوید که این کتاب مناسب ترجمه نیست! اما باز شاهد است همان کتاب ترجمه میشود!
او به عنوان کسی که در حوزه ترجمه صاحبنظر است هم از حوزه سیاستگذاری و برنامهریزی متکی بر فرد در حوزه ترجمه آثار ادبی ایران دل خونی دارد. مسئله این است که ما حتی در حوزه ترجمه هم سراغ متخصصان صاحب اندیشه در این حوزه نمیرویم. سراغ افرادی که سالهاست در این آن کشورها زندگی میکنند و در حوزه ترجمه صاحب نظر هستند. نتیجه چه میشود؟ باز هم ما میمانیم و همان «وا اسفایی» که برای ما باقی میماند و در مقابل ترجمههایی که صورت میگیرد و با وجود هزینه و سرمایهای که برای آنها چه از نظر مادی و چه معنوی صرف میشود نتیجهای با خود به همراه ندارد.
صریح و صادقانه میگویم؛ چون ابتدای این گفتوگو من را به آن متکلف کردید و آن اینکه در مسیر ترجمه آثار ادبی یک مسئول، تأکید میکنم تنها یک مسئول تصمیم میگیرد تا اثری ترجمه شود. در مقابل او یک کارشناس و متخصص امر قرار میگیرد و میگوید که این کتاب برای چنین جامعه مخاطبانی که شما در نظر گرفتهاید مناسب نیست و هزار و یک دلیل برای حرف خود میآورد؛ اما درنهایت شاهد هستیم که آن مسئول هزینه را صرف ترجمه اثر و ارائه آن به جامعه مخاطبانی میکند که کمترین قرابت و ارتباط را با اثر برقرار میکنند.
مسلم است که خروجی چنین افعال نمیتواند در حوزه جریانسازی و معرفی آثار ادبیات کشورمان ازجمله در حوزه ادبیات مقاومت نقش و سهمی ایفا کند چه برسد به آنکه بخواهیم بر بلندای چنین آثاری دست به جریانسازی و انتشار گفتمان انقلاب بزنیم.
روایت عزمی پولادین و ایمانی راستین در زندگی دو جوان
تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد» به قلم گلستان جعفریان؛ 29 مهر طی مراسمی همزمان با شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در مصلای خاتم الانبیای(ص) شهر زنجان برگزار شد.
مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد» چنین تقریظ فرمودهاند:
«بسمه تعالی
عشقی آتشین، عزمی پولادین و ایمانی راستین چهره نگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است.
این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالتزده میکند و فاصله نجومیشان با این مجاهدان واقعی را آشکار میسازد.
آذر ۱۴۰۱»
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
منبع