«چهار فصل، زمستان» به نویسندگی و کارگردانی اسدالله اسدی که در تالار هنر اصفهان به روی صحنه میرود، اثری ارزشمند در حوزه فرهنگ و تاثیر آن بر ارتباط نسل گذشته بر نسل امروزی و احتمالا آینده است.
اعتراف میکنم که با این تفکر به تماشای نمایش نشستم که آن را از بیخ بکوبم و در اوایل نمایش هم خود را محق دیدم اما واقعیت آن است که این نمایش پیام مهمی به تماشاگران خود منتقل میکند و آن مانند جمله «دنزل واشنگتن» میماند که گفته است: «نمیدونم بعد از مرگ ما چی میشه اما مطمئنم کسانی که ما رو دوست داشتن ناراحت میشن».
اسدی نه به شیوه مهرجویی اما با زبان ساده و فهیم او برای عموم بینندگان یک فلسفه زمانی و ادراکی را در ابعاد نمایشی و درام گنجانده است. نمایشی که تا لحظات پایانیاش حاوی چرایی و چیستی است و در پلن آخر همه آن چراییها را به چگونگی تبدیل میکند.
ما در این نمایش، کاراکترهای یکدستی داریم، افشین، ماهور، مژگان، فرهاد و صدای پدر یک خانواده بهصورت نریشن هنگام پخش از واکمن. این کاراکترها با توجه به اینکه تضاد شخصیتی میان آنها اوج میگیرد از کنار هم بودن و سیب زمینی آبپز خوردن لذت میبرند. فرهاد تنها کاراکتری است که نسبت درستی با زمان برقرار نکرده و این خیلی مهم است که بلد باشیم چگونه با گذشتگان خود ارتباط بگیریم و این مهم را وقتی میبینیم که افشین میفهمد پدرش چند وقت پیش مرده و….
مرگ و زمان
استنلی کوبریک در «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» به وضوح نشان میدهد چگونه میمونهایی که از تماشا و لمس استوانهای تعجب میکنند واکنشی مانند دیگر انسانها دارند و این واکنش در فاصله زمانی در قرنها و سفر به فضا و زمان به بهانه شیوع یک بیماری در زیستهای مختلف نمایش داده میشود و ما انسان را در مواجهه با زمان حتی با همه ابداعات تکنولوژیکش دست و پا شکسته میبینیم.
در ادامه این تارکوفسکی است که با «سولاریس» حرفی از احساسات و درک احساسی آن در فضا و اهمیت وجودی منبع زمینی آن میزند. این تواتر ادامه دارد تا اینکه ما به فیلم «میان ستارهای» آقای نولان میرسیم. جبر جغرافیا چگونه انسان را به سفر در زمان وادار میکند، همه این توجیهات به سادگی در «چهار فصل، زمستان» اسدی گنجانده شده است.
لازم نیست ما «مهمانسرای دو دنیا» اریک امانوئل اشمیت بخوانیم تا بفهمیم هیچ جا هیچ خبری نیست یا اصلا چرا باید تئاتر برای مخاطبش سوالی طرح کند که خودش جوابش را نیز نمیداند، خوشبختانه مولف در اثر مورد بحث به سوالی که برای مخاطب طرح میکند پاسخ میدهد، این پاسخ پُلی میشود میان نسلها و انقطاع نسلی را در زمان و با مرگ حل میکند؛ مرگی که در زمان حل شده یا مرگ یک پدر که برای فرهاد هنوز حل نشده است، فرهادی که به ادعای مژگان باعث جدایی پدر از او شده و یا فرهادی که با نریشنهای پدر میمیرد.
در فیلم «برادران لیلا» سعید روستایی ما پشیمانی لیلا را از سیلی زدن به گوش پدرش در سکانس پایانی میبینیم و درک میکنیم که او از روی دلسوزی برای دیگران و خانوادهاش چنین کاری کرده است اما این درک کردن ما دقیقا باعث همان انقطاعی میشود که با خود میگوید این نسل میمیرد و ما جایش را میگیریم.
نسل آینده
با این طرز فکر، نسل آینده هم به ما این را خواهد گفت و چه زیبا همزیستی را در نمایشِ «چهار فصل، زمستان» شاهدیم. نمایشی که با زبان ساده خود میگوید و سادهتر نشان میدهد چرا یک خواهر و برادر با یکدیگر حرف نمیزنند و آیا واقعا این زمانی که پایانش برای ما مرگ است ارزش حرف نزدن و تعامل نکردن را دارد؟ اسفندیار، پدر خانواده با همه آن توصیههایی که به فرهاد بر سر آتش زدن پردههایش دارد و بعد فرهاد به این توصیه گوش نکرده، بهانهای است برای نمایش جدایی نسلها از یکدیگر.
پدر ما هفت ماه پیش مُرده و فرهاد این را مخفی کرده است. بماند که چه زیبا طاهری به این فکت واکنش نشان میدهد و… نسل آینده به نسل گذشته نیازی ندارد؟! این گذشتگان اگر نبودند آیندگان بوجود نمیآمدند.
فُرم
نمیتوان بدون اسپویل درباره محتوای اثری صحبت کرد و فرم «چهار فصل، زمستان» را نمیتوان جدای از سلیقه اسدی دانست. اسدی سعی کرده است در فرم، زبان سادهای برای بازگویی داستان خود به بیننده انتخاب کند در حالیکه در برخی جاها مانند برق رفتنها توجیه دراماتیکی دیده نمیشود بعد در فرم شاید این تیلهبازیهای فرهاد برای ما یک نوستالژی زمانی ایجاد کند اما هیچ مفهوم دراماتیکی به جز هدیه دادن یک دانه آنها بهعنوان فکت این نمایش به بیننده ندارد.
پس فرم نمایش را که معتقدم مفهوم خوبی از خود استخراج کرده است بهصورت جداگانه مورد انتقاد قرار میدهم که مثلا صدای نوستالژیک فرهاد مهراد در برخی از لحظات بر محتوا نیز غلبه میکند. این غلبه کردن لحظهای یک انتخاب فرمیک بر محتوای ارزشمند و قابل تامل «چهارفصل، زمستان» بهانهای برای اشک نریختنهای مخاطب در پایان نمایش به حال فرهاد نیست.
نمایش «چهار فصل، زمستان»به نویسندگی و کارگردانی اسدالله اسدی و بازی حسن جویره(اسفندیار)، شهران باقری(فرهاد)، فرشته خیراللهی(مژگان)، امین طاهری(افشین) و سحر مهدوی(ماهور) تا ۱۳ آذر هر شب ساعت ۱۷:۴۵ در تالار هنر اصفهان روی صحنه است.
* علی رفیعی وردنجانی؛ منتقد سینما و تئاتر
** انتشار این مقاله در ایرنا با هدف بیان دیدگاهها و نقدهای کارشناسان بوده و به معنی تایید آن از سوی خبرگزاری نیست.
منبع