آیه 38 سوره مبارکه عنکبوت فرمود: وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَسَاكِنِهِمْ ۖ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ؛ شیخ طوسی فرموده است که برخی میگویند همه مؤمن بودند و برخی میگویند همه کافر بودند و برخی هم میگویند این افراد اگر عقل خود را به کار میبستند میتوانستند حق را از باطل تشخیص دهند؛ علامه طباطبایی هم فرمود برخی معتقدند مستبصرین یعنی کسانی که بر فطرت الهی بودند. در آیه 213 بقره «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» توضیح دادیم که فطرت به قبل از نوح برمیگردد ولی عاد و ثمود به دوره بعد از نوح برمیگردند.
گفتیم شیخ طوسی معتقد است ضحاک و قتاده مستبصرین را افراد بر حق میدانند. بنده عرض میکنم قبل از ظهور دین یعنی اگر اولین آورنده دین را حضرت نوح(ع) قلمداد کنیم کفر معنا ندارد؛ زیرا حضرت آدم در قرآن به عنوان نبی و رسول یاد نشده است گرچه در روایات و زیارات و ادعیه داریم و در زیارت حضرت معصومه(س) هم میگوییم؛ السلام علی آدم صفوه الله و نوح نبی الله، یعنی در مورد نوح لفظ نبی را به کار میبریم نه در مورد آدم.
شروع دین از دوره نوح(ع)
به هر حال اگر بپذیریم که آدم، پیامبر(ص) بوده است بحث ما معنای خود را از دست میدهد ولی اگر بگوییم اولین نبی، نوح بوده است در این صورت قبل از نوح اصلا کفر معنا ندارد زیرا کفر وقتی معنا دارد که دینی وجود داشته باشد و انسان نسبت به آن کفر بورزد. احساس غریزی وجود داشته است کما اینکه حیوانات دارند؛ البته بماند که طبق برخی روایات برخی حیوانات شیعه و برخی سنی هستند مثلا میگویند جغد شیعی است و دائما در خرابهها برای امام حسین(ع) گریه میکند ولی گنجشک سنی است؛ ما این روایات را نمیخواهیم نفی کنیم ولی با عقل سازگار نیست زیرا حیوانات اصلا مکلف نیستند که بخواهند شیعه و سنی باشند یا مؤمن و کافر باشند. فطرت موجودات همگی فطرت الهی است به خصوص انسان زیرا همه از خدا هستند و بازگشت همه به سوی خداست.
موجودات ملزم به چیزی نیستند که لفظ کفر و ایمان برای آنان به کار ببریم بنابراین اینکه خداوند فرمود؛ کان الناس امه واحده، به معنای این است که همه مردم قبل از اینکه دینی بیاید هم یکرنگ بودند و مکلف به دین خاصی نبودند و بعدا برخی به دین کفر ورزیدند. انبیاء به عنوان مبشرین و منذرین آمدند و با خودشان دین آوردند و در این حالت کافر و مؤمن معنادار میشود زیرا کفار زیر بار دستورات دین نمیروند و خدا طرفدار مؤمنین است. (لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ ۚ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ).
البته روزی خدا برای مؤمن و کافر گشوده است ولی خداوند یاری خاصی به بندگان مؤمنش میدهد و آنان را یاری میکند و هرقدر ما به خدا نزدیکتر شویم از یاری خاص خدا بهرهمند خواهیم شد. البته انسان دائما در معرض امتحان است و هرقدر امتحانات بیشتر شود ایمان ما هم بیشتر سنجیده خواهد شد؛ به تعبیر آیتالله شهید بهشتی، بهشت را به بها میدهند نه به بهانه. وقتی لحظات سخت زندگی بر انسان فشار میآورد آن وقت دینداری او محک میخورد و در این شرایط افرادی گرفتار لغزش میشوند.
خداوند دائما مؤمنین را به ذکر و یاد خود دعوت میکند تا این حمایت از انسان مؤمن دائمی باشد و رابطه او با خدا قطع و گرفتار غفلت نشود و تاثیر این ذکر و یاد در زندگی انسان، واقعی است یعنی اگر انسان واقعا ذاکر و به یاد خدا باشد مسیر زندگی او عوض خواهد شد؛ فرمودند: اگر 40 روز انسان خود را برای خدا مخلص کند چشمههای حکمت بر قلب و زبان او جاری میشود؛ علامه طباطبایی فرموده بود که اگر غیز از این شد مرا لعنت کنید و بزرگان ما این مسئله را تجربه کردهاند.
انتهای پیام
منبع