شهید مطهری و زمین خودی

روز معلم است و دلم نمی آید از استاد مطهری که عمیقاً وام دار اویم یادی نکنم و چیزی ننویسم

به نظرم یکی از ویژگی های بسیار مهم استاد مطهری که می تواند برای فعالان امروز فضای فکری جریان حق و آنها که در مسیر روشنگری افکار عمومی قدم می زنند قابل توجه باشد این است که استاد مطهری دو ویژگی ممتاز و مکمل داشت که از او حقیقتا یک مصلح اجتماعی ساخته بود.

اول اینکه خود را نسبت به جریانات فکری رایج و شبهات افکار عامه مسئول و دغدغه مند می دید و به شدت نسبت به آنها احساس تکلیف می کرد تولید علم را هدفمند و ناظر به نیازهای واقعی و در صحنه دنبال می کرد تا جایی که حتی کتاب داستان راستان را زمانی نوشت که شرح او بر اصول فلسفه علامه، ایشان را به عنوان یک فیلسوف قدر به جامعه علمی معرفی کرده بود و این ناشی از تکلیف مداری، اخلاص و رصد نیازها به شکل توأمان بود.

اما ویژگی مهم دیگر او این بود که این توان را داشت که سوالات جامعه را در زمین بازی اندیشه خودی پاسخ دهد نه زمین فکری رقیب.
مطهری مسئله و اشکال را از متن جامعه می گرفت اما اینکه ریشه و منشاءطرح چنین سوالی کجاست و اینکه آیا اصلا خود این سوال درست است یا بر پیش فرض باطلی استوار شده را بر اساس زمین فکری اندیشه خودی تحلیل می کرد و پاسخ می داد.

وقتی زمین طرح یک سوال یا یک مطالبه غلط باشد هر پاسخی به آن بدهی در زمین رقیب بازی کرده ای و با کنشی منفعلانه بر موجی که او ساخته حرکت می کنی و مطهری این هوشمندی را داشت که چنین نکند او می توانست اشکالات را در دستگاه تحلیلی اندیشه خودی بریزد، اجزای مسئله را در همین پازل جایابی کند و نهایتا پاسخی فعال و راهکاری بومی بیابد.
مثلا در بحث دلیل گرایش بشر به دین، فرضیات متعددی در غرب مطرح شده، عده ای ریشه دین را ترس، عده ای جهل، عده ای ضعف و … دانسته اند و برایش فلسفه ها بافته اند مطهری بعد از اینکه نشان می دهد شواهد این فرضیات تا چه اندازه سست و بی پایه است، تاکید میکند که همه این نظرات، یک پیش فرض دارد و آن اینکه دین و تعالیم آن موهوم و ساختگی است و مطلقا ریشه ای در حقیقت ندارد. لذا امری نامعقول و روانی است. حال ببینیم ریشه روانی آن کجاست؟! در حالی که فلسفه ارسال دین، هدایت‌گری حقیقتی خارجی به اسم خدا و ریشه گرایش به آن هم دو واقعیت اصیل عقل و فطرت است. لذا این دین نیست که باید برایش دنبال توجیه روانی باشیم بلکه بی دینی است که دلیل می خواهد. پس کتاب «علل گرایش به مادیگری» را می نویسد نه علل گرایش به دین. و این یعنی بازی در زمین خودی.
نمونه مهم دیگر این شیوه را در مواجهه مطهری با فمینیسم میتوان دید. استاد ابتدا نشان می دهد که اختلاف و عدم تشابه زن و مرد در نظام حقوقی اسلام به دلیل تفاوت های طبیعی در خلقت آنهاست. لذا شعار برابری جنسیتی «به معنای تشابه» نامعقول، غیرطبیعی و ظالمانه است و به جای برابری جنسیتی باید به دنبال عدالت جنسیتی بود. اما مهم تر اینکه مطهری معتقد است زمین بازی برابری زن و مرد در غرب، بدون توجه به مهمترین عرصه بروز نقشهای مکمل زن و مرد یعنی عرصه خانواده صورت بندی شده است. گویی زن و مرد اساسا قرار نیست مکمل هم دیده شوند؛ فقط به عنوان دو فرد مستقل و جدا یا نهایتا دو شهروند اجتماعی مطرحند. پس باید در همه چیز مشابه باشند یا مشابه قرارداده شوند! مطهری توجه می دهد که غرب زمین بازی اش در این موضوع دو مولفه ای است(فرد /جامعه)، در حالی که مهمترین عرصه تعامل مکمل و غایتمند زن و مرد در نظام هستی در قالب نهاد طبیعی و غیرقراردادی «خانواده» شکل می‌گیرد. تقلیل روابط طبیعی خانوادگی به روابط قراردادی اجتماعی مهم ترین خلأ نظام اندیشه غرب در تنظیم نظام حقوقی است و ریشه اصلی بحران خانواده در غرب معاصر همین است.
اینجاست که مسئله، ابعاد تازه ای پیدا می کند و این یعنی نظام فکری خودی در مسیر تمدن سازی اسلامی راهی جز راه مطهری سراغ ندارم.
روحش شاد

✍️سید یاسر طاهررحیمی

About nasimerooyesh

Check Also

مظلومیت ملت ایران در نگارش تاریخ محسوس است

[ad_1] آئین انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «ایستگاه خیابان روزولت» روز چهارشنبه ۹ آبان …