سرویس معارف خبرگزاری ایکنا، در هفته گذشته مطالب متنوعی منتشر کرده است که در ادامه مهمترین آنها را مرور میکنیم.
غلامرضا اعوانی:
فلسفه غم و غصه نیست بلکه شادی است
در ادیان بر حکمت بسیار تأکید شده است. در قرن پنجم و ششم قبل از میلاد میبینیم که کنفوسیوس در چین، نویسندگان وداها در هند، زرتشت در ایران، افلاطون، فیثاغورس، ارسطو در یونان و انبیای بنیاسرائیل حضور داشتند که همگی حکیم بودند که به عصر حکمت معروف است و دوره درخشانی بوده است.
فردی کتابی در اینباره نوشته است و اعتقاد دارد که اگر چیزی بخواهد بشریت را به وحدت برساند؛ همان دوره است زیرا وجه مشترک همه این بزرگان حکمت است. حکمت به انسان فهم و عمق میدهد، انسان غیر از حیوان است، حیوان میخورد و میخوابد، اما معرفت نفس است که انسان را انسان میکند. معرفت نفس غیر از روانشناسی است. سقراط شعاری بر سر در معبد دلفی قرار داده بود که این بود «ای انسان خودت را بشناس» این جمله همان معرفت نفس است.
وجود، یک لفظ است و با وجدان و آگاهی و وجد ارتباط دارد؛ یعنی وجود و وجدان و وجد یا به تعبیر هندیها «ست، چیت و آناندا» که «ست» همان وجود است و «چیت» آگاهی و «آناندا» هم بهجت و شادی مطلق است که اینها سه صفت خداوند است که وجود مطلق، وجدان مطلق و آگاهی مطلق است. وقتی به آنجا متصل شدید بسیاری از مسائل برای شما حل خواهد شد.
انسان وقتی با نامتنها ارتباط پیدا میکند به وجد میرسد و ابنسینا هم همین را مطرح کرده است که راهش شناخت و سلوک است و استاد میخواهد و با کتاب خواندن کار پیش نمیرود. فلسفه راه و صراط سلوک است که باید به خدا رسید. فلسفه غم و غصه نیست بلکه شادی است و به قول ابنسینا ابتهاج مطلق است برای اینکه خداوند بهجت و وجد مطلق است.
حجتالاسلام محمدعلی رضایی اصفهانی:
پذیرش مرجعیت قرآن در روانشناسی چهره این علم را تغییر میدهد
مقام معظم رهبری در سال ۱۳۹۶ در دیدار با دستاندرکاران قرآن و علوم انسانی فرمودند که مسئله قرآن و مرجعیت قرآن و استفهام از قرآن در مسائل گوناگون فکری، اجتماعی و … موضوعی لازم است.
اولین تأثیرگذاری قرآن در مبانی علوم اعم از هستیشناختی، انسانشناختی، معرفتشناختی و ارزششناختی است، یعنی در چهار ناحیه اثر میگذارد به عبارتی اگر ما در مبانی هستیشناسی جهان را منظم و قانونمند بدانیم چنانچه در قرآن کریم از تعابیری چون «بقدر» استفاده شده است یک نوع علم تولید خواهد شد و اگر سوفسطایی شویم و منظم ندانیم علم دیگری تولید خواهد شد؛ دانشپژوهی درباره پایاننامه با عنوان «مبانی فیزیک در قرآن» با بنده مشورت کرد و استاد راهنمای او دکتر گلشنی و همچنین آقای خسروپناه بودند، این دانشپژوه در هر دو رشته تسلط داشت؛ وقتی وارد پایاننامه شد از فراوانی مطلب در این باره متعجب بود، برخلاف ابتدای کار که تصور میکرد مطلبی در این زمینه وجود ندارد و خواستار محدود کردن مطلب بود و وزارت دفاع هم پایاننامه او را پیشخرید کرد.
اینکه مثلا فیزیک هستهای به کدام جهت حرکت کند آیا در جهت خدمت به بشر باشد یا قدرت، سلطهطلبی و فجایعی چون هیروشیما و …؛ قرآن کریم فرموده است اگر علم موجب شود تا طبیعت از بین برود و نسل بشر در خطر بیفتد علم در مسیر کجراهه است و علم باید در مسیر سعادت و هدایت انسان قرار گیرد. قرآن در اصول حاکم بر طبیعت هم مؤثر است یعنی برخورداری انسان از طبیعت نباید موجب ایجاد فساد شود و طبیعت از بین برود و موضوع دیگر احکام طبیعت است زیرا کوه و آب و دشت و … احکام فقهی دارند که برآمده از قرآن و حدیث است.
وقتی قرار است قرآن در تربیت، سیاست و اجتماع، روانشناسی و … اثر بگذارد، ابتدا در مبانی مؤثر میافتد، اگر ما در روانشناسی روح را پذیرفتیم چهره روانشناسی موجود غربی را تغییر خواهد داد؛ زیرا روانشناسان میگویند ما ذهن و جسم و روان داریم که روان برگرفته از ذهن است و روح را وارد این مقوله نمیکنند ولی اگر روح وارد مباحث روانپزشکی و روانشناسی شود، چهره این علوم هم تغییر میکند.
منوچهر صدوقیسها:
فلسفه هیچ نقشی در کاهش درد و رنج بشر ندارد
فلسفه هیچ نقشی در کاهش آلام و رنج بشر ندارد؛ فلسفه به دو معنا طلاق میشود که یکی مطالب فلسفی است و دیگری فلسفیدن یا تفلسف است؛ تفلسف امر شخصی فیلسوف است. بله؛ فیلسوف با تفلسف خود به یک معنایی زندگی میکند اما اینکه فلسفه برای مردم یک حالت فیزیکال ایجاد کند، خیر. فلسفه یکسری مفاهیم ذهنی است که مابهازای خارجی ندارد؛ مثلاً ما میگوییم عصا یک شیء فیزیکالی در خارج است اما فلسفه اینطوری نیست.
فیلسوف یک حقیقت فیزیکال خارجی است. بنده یک عمر میگویم کاش من ملاصدرا را میدیدم؛ بله او ابتهاج دارد، ولی ربطی به فلسفه ملاصدرا ندارد. فلسفه امر شخصی و ذهنی است. فلسفه شناخت است که منجر به چیزهایی در خارج میشود ولی خود فلسفه بهماهو فلسفه امر ذهنی است.
خرقانی صوفی بود. ما صوفی، عارف و فیلسوف داریم؛ بعد از ملاصدرا عرفان و فلسفه به لحاظ نظری درهم آمیخت. اکنون ما نمیتوانیم بگوییم آقای طباطبایی فیلسوف بودند یا عارف؛ هر دو هست یعنی یک مجموعه ترکیبی از عرفان و فلسفه است.
حجتالاسلام علی آقاجانی:
تفاوت در ۵۰۰ حکم فقهی در اجتهاد قرآنی آیتالله صادقی تهرانی
شریعت سنگلجی یکی از قرآنگرایانی است که در راس یکی از طیفهای قرآنگرایان قرار دارد و البته او برخی موضوعات امامیه مانند رجعت را هم نمیپذیرد؛ البته در اینکه رجعت جزء ضروریات مذهب است بین علما بحث است از جمله مرحوم شیخ عبدالکریم حائری میگوید رجعت جزء ضروری مذهب نیست ولی برخی دیگر از اعاظم خلاف این اعتقاد را دارند. شریعت سنگلجی در درون حوزه مردود بود.
مرحوم آقای صادقی تهرانی هم به نظر میرسد در طیف میانه قرار دارد یعنی نه خیلی مطرود و نه خیلی مقبول است؛ البته نکته برجسته در مباحث آقای صادقی تهرانی که نقطه قوت اوست این است که قرآنگرایی باید نمودی در فقه داشته باشد و به نظر میرسد ایشان چنین نمودی را لحاظ کرده و اصول استنباط قرآنی هم نوشته است.
این افراد میگویند الفاظ قرآن گرچه قطعی است ولی دلالت آن ظنی است؛ نقطه تمرکز آقای صادقی هم دقیقا همین است و نقد جدی به آن وارد کرده است که در کتب شهید ثانی و فرزند او همچنین ابن فحد حلی، فیض کاشانی و وحید بهبهانی که مؤسس مکتب اصولی است وجود دارد.
آقای صادقی معتقد است که از بدترین تهمتها به قرآن ارائه پیشفرضهای نادرست مانند همین ظنیالدلاله بودن است که موجب ساقطشدن قرآن از دلالت در علومی چون فقه است و امروزه این کار رخ داده است و ایشان نقد جدی بر آن وارد میکند.
ایشان میگوید بر اساس این مبنا که برخی افراد دارند قرآن، قطعیالسند و ظنیالدلاله در فقه کنونی و مرسوم است لذا در نظر آنان روایات بر قرآن ترجیح داده میشود ولی آیتالله صادقی معتقدند که اگر قرآن، قطعیالسند و ظنیالدلاله است روایات ظنیالسند و ظنیالدلاله هستند لذا روایات بر قرآن ترجیح ندارند مگر اینکه قرآن توسط روایات قطعی فهمیده شوند که در این صورت برای ما حجت خواهند بود.
ایشان این پیشفرض را هم مطرح میکند که فقط معصوم است که قرآن را میفهمد لذا ما فقط باید برای فهم قرآن سراغ معصومین(ع) برویم؛ ایشان روایات قطعیالصدور را میپذیرد زیرا اهل بیت(ع) قرآن ناطق هستند ولی غیرقطعیالصدور را نمیپذیرد.
فریده پیشوایی:
فراتاریخی بودن قرآن پشتوانه اثبات مرجعیت علمی آن است
معتقدیم که بسیاری از گزارههای قرآن در قالب کلی و حقیقیه بیان شدهاند که ضامن فراتاریخی بودن قرآن کریم است و در عین حال قابلیت استنباط مبانی و اصول و قواعد علوم را هم ممکن میکند؛ مثلا در آیه ۶۰ سوره انفال فرموده است: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ۚ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ.
این مفهوم به صورت گزاره کلی به مسلمین توصیه کرده است که خودشان را به همه توان و ابزارها مسلط کنند تا قدرت علمی و نظامی و اقتصادی و … برای جامعه اسلامی فراهم شود تا موجب بازدارندگی و ارعاب دشمنان و ترس آنان شود. این گزاره، راهبردی است و میتواند ناظر به علوم مختلف نظامی و امنیتی، اقتصادی، سیاسی و … باشد. از آیه میتوان برداشت کرد که نیت از این کارها باید ارعاب و ترس در دشمنان خدا باشد و حکمرانی الله را تقویت کند. میتوان برداشت کرد که دانشمندان نباید در توسعه علمی و اقتصادی و نظامی کشور کوتاهی کنند.
وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ؛ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ؛ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ؛ با القای خصوصیت از این آیات میتوان استنباط کرد که کمفروشی در هر کاری اعم از معاملات و غیر آن مصداق آیه است؛ در علم اقتصاد میتواند به عنوان یک گزاره به کار برود به خصوص که در آیات بعد فرموده است: أَلَا يَظُنُّ أُولَٰئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ؛ آیا گمان نمیکنند که میخواهند در قیامت مبعوث شوند؛ یعنی چشمانداز و افق علم اقتصاد نباید صرفا سود و زیان مادی کوتاهمدت باشد بلکه باید آخرت در انجام معاملات مدنظر قرار گیرد. کسی که در کاری کم بگذارد و در معاملات کمفروشی کند ظاهرا سود مادی بیشتری به دست آورده است ولی در حقیقت زیانکار اصلی خواهد بود.
آیتالله جوادی آملی:
گناه مضاعف رضایت به فعل دیگران
سخنرانی حضرت امیرالمومنین(ع) شبیه سوره قرآن و تفسیر آن است و البته این کلمات طیبه نمی از یمی است زیرا سیدرضی همه آن را نقل نکرده است. اینکه فرمودند: الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم. مانند یک آیه از سوره بلد است، فرمود وقتی کسی کار شخصی دارد خود هست و خدای خودش ولی وقتی وارد یک حزب و تشکیلات شد باید بداند مسئول کارهای دیگران هم هست و مسئولیت سیاسی و اجتماعی دارد لذا باید خیلی دقت کند.
این تعبیر فرموده است کسی که راضی به فعل یک قوم و تشکیلات و گروهی باشد مانند آن است که خود او آن کار را کرده است. هر کسی وارد چنین گروه باطلی شود دو گناه دارد؛ یکی اینکه رضایت قلبی نسبت به هدف و عمل آنها دارد و دیگر اینکه کار عملی در راستای اهداف آنها میکند. فرمود اینطور نیست که هر کسی هر کاری کرد از یاد نظام هستی برود.
روایتی از طریق اهل سنت نقل شده است که روزی پیامبر(ص) در مسجد نشسته بودند و صدایی شنیدند، حضرت خطاب به مردم فرمودند کسی صدا را شنید؟ (ظاهرا برخی با اعجاز حضرت شنیدند) حضرت فرمودند که سنگی از لبه جهنم به درون جهنم پرتاب شد و بعد از ۷۰ سال به ته جهنم رسید؛ بعد از مجلس همه دیدند که این صدا برای مرگ منافقی بوده است که در سن ۷۰ سالگی فوت کرده بود بنابراین برخی افراد در مسیر جهنم در حال زندگی هستند و برعکس.
یک گروه کسانی هستند که طیب و پاکاند، این انسان وقتی در حال احتضار است فرشتگان رحمت بر او وارد شده و بر او سلام میکنند. وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ. ولی گروه دیگر که منافق و فاسق و اهل بیراهه بودند در مورد آنان گفته میشود که با سیلی و مشتزدن قبض روح کنند. وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ. مسئله فشار در حین جاندادن آسان نیست. اینکه حضرت فرمودند: «من یمت یرنی» از این جهت است، بنابراین حشر با حضرت در درجه اول حشر عملی و علمی است لذا باید نهجالبلاغه هم مانند قرآن، تفسیر شود تا بفهمیم و عمل کنیم. البته سخنان همه اهل بیت(ع) اینگونه است گرچه حاکمان جور نگذاشتند که این سخنان به مردم برسد.
انتهای پیام
منبع