در ششمین روز جشنواره فیلم فجر، پنج فیلم در ژانرهای مختلف از جمله کمدی، انیمیشن و فیلمهای اجتماعی در سالن رسانهها به نمایش درآمدند. در این میان، سه فیلم اجتماعی «ناتور دشت»، «مرد آرام» و «رکسانا» بیشترین توجه را به خود جلب کردند. در ادامه، نگاهی به این سه فیلم و ویژگیهای برجسته آنها خواهیم داشت:
«مرد آرام»؛ قصهای ساده اما تأثیرگذار
«بهنوش صادقی» با فیلم «مرد آرام» به عنوان دومین تجربه کارگردانی خود، به جشنواره فیلم فجر آمده است. این فیلم با محوریت مهاجران افغان و با بازی «مهدی هاشمی»، یکی از آثار اجتماعی جشنواره امسال محسوب میشود. صادقی همچنین تنها کارگردان زن این دوره از جشنواره است.
در خلاصه داستان فیلم مرد آرام آمده است: نوبهار با اکراه، زنِ مرد سالمندی به نام «زمان» شده است. ابتدای زندگی مشترک آنها اتفاقاتی رقم میخورد که احساسات نوبهار را کاملاً نسبت به زمان تغییر میدهد. مهدی هاشمی و شمیلا شیرزاد بازیگران این فیلم هستند. شمیلا شیرزاد بازیگر نوجوان افغان است که پیش از این در فیلم خورشید مجید مجیدی نیز بازی کرده بود. پویا نوروزی، مهنوش صادقی، بیتا عزیز، وحید منتظری، بشیر نیکزاد، امیرجمشید صادقی از بازیگران مرد آرام هستند. سیدعلی میرفتاح هم حضور افتخاری در این فیلم دارد.
شرافت و دراماتیزه کردن موضوع کودکهمسری و مهاجرت مساله مهمی است که سازندگان مرد آرام موفق به انجام آن شدند. مرد آرام فیلم بیادعا و سادهای است که خیلی خوب قصه و موضوع خود را برای مخاطب طرح و بسط میدهد و در این مسیر وارد بازیهای فرمی نمیشود، شخصیت مازاد و بیفایده برای وقت پُر کردن به فیلم اضافه نمیکند و در نهایت در عین سادگی، تاثیرگذار واقع میشود. مرد آرام فیلم دغدغهمندی است و تا حد زیادی توانسته با قصهگویی مضامین مهمی که در نظر دارد را بسط دهد و مطرح کند. اتفاقی نادر که در بیشتر فیلمهای ایرانی و حتی غیرایرانی نمیافتد به نحوی که یا فیلم وارد ورطه شعارزدگی و سفارشی شدن میافتد یا آنقدر از نظر محتوا سرشار میشود که اصولا قصهای برای تعریفکردن نمیماند.
مرد آرام داستان کودکهمسری را که لزوماً به افغانها مربوط نیست در آن جغرافیا تعریف میکند. حال آنکه شخصیتها میتوانستند کاملاً ایرانی باشد، مشخص نیست شاید به دلیل فرار از ممیزیها این انتخاب صورت گرفته اما نمیتوان فیلم را به طور صد در صدی سمپات و همراه افغانها دانست بلکه فیلم در بستری رئال اتفاق میفتد و جغرافیای آن محدود نیست.
اگرچه کُندی و کلیشهای بودن را ممکن است به فیلم نسبت دهند اما فیلم وارد ورطه کلیشهزدگی، و شعار دادن نمیافتد و این امتیاز مهم فیلم است. در ابتدا ریتم فیلم کندتر است اما در ادامه راه میافتد و تعلیق درست میکند و همراهکننده و جذابتر هم میشود.
تاحدی لهجه و کلمات افغانی باعث شده فیلم در برخی لحظات ناواضح باشد، شاید با زیرنویس کردن برخی صحنهها این مشکل حل شود.
«ناتور دشت» و یک اتفاق واقعی
یکی از فیلمهای بخش مسابقه جشنواره، «ناتور دشت» است که تشابه نامش با رمان معروف جیدی سلینجر، کنجکاویهای زیادی برانگیخته بود. در خلاصه داستان فیلم ناتور دشت آمده است: من وقتی بچه بودم و چیزی میخواستم و برام نمیگرفتن، میرفتم یه گوشه قایم میشدم تا تنبیهشون کنم. فیلمنامه فیلم ناتوردشت با الهام از یک داستانی واقعی، توسط سیدمحمدرضا خردمندان و حمید اکبری خامنه به نگارش درآمده است. آنطور که مشخص است این فیلم، ربطی به ناطور دشت، رمان معروف و محبوب سلینجر ندارد و تنها نام آن شباهت به این رمان دارد و داستان فیلم به یکی از اتفاقهای مهم اجتماعی ایران برمیگردد. آنطور که از عکسهای فیلم برمیآید، داستان فیلم درباره محیطبانی است یا ارتباطی به این حوزه شغلی دارد.
اینکه محمدرضا خردمندان قصهگویی را دوست دارد و قصد دارد فیلم قصهگو بسازد در گام اول اتفاق خوب و امیدوارکنندهای است اما از بد ماجرا، توانایی ساخت یک درام پرکشش با فراز و فرودهای دراماتیک را ندارد؛ حداقل تماشای ناتور دشت با این اسم بیمسما این ناتوانی را نشان میدهد.
فیلم قرار است یک داستان واقعی در همین سال ۴۰۳ را روایت کند اما در روایتگری داستان هم جا میماند هم کش پیدا میکند. فصل گم شدن دختر بچه طولانی میشود با اینکه اطلاعات مربوط به حضور نیروهای امدادی و مردمی در کنار نگرانی خانواده و نقش احمد خیلی زود و خوب ارایه میشود اما در اینجا فیلم درجا میزند و بارها این موضوعات را به بهانههای مختلف مطرح میکند.
ماجرای «میرسعید مولویان» با بازی خوب این بازیگر با همسر و پدر همسرش خیلی در روند داستان جا نمیافتد و فصل معامله او با بایرام با بازی متفاوت «علی مصفا» آنچنان در پیشبرد داستان و شخصیت مولویان موثر نیست. برای مثال اگر ماجرای ارتباط او با همسر و پدر همسر و بایرام نبود چه اتفاق خاصی در این ماجرای واقعی میافتاد.
رکسانا و یک فیلم ابزورد اجتماعی
رسیدن «پرویز شهبازی» از «نفس عمیق» به «رکسانا» یک پروسه است پروسهای که خیلی از سینماگران ایرانی از «رخشان بنیاعتماد» تا «بهرام بیضایی» طی کردند؛ زده شدن از فضای دراماتیک و پناه بردن به مضمونگرایی. تحلیل ساختار روایی رکسانا، تخصص خاصی نمیخواهد چرا که یک تماشاگر عادی سینما نیز از عدم انسجام فیلمنامه، از این شاخه به آن شاخه پریدن فیلمساز و کشیدهشدن فضای داستانگوی سینما به محلی برای اعتراض اجتماعی متوجه میشود که سینماگران ما دچار نوعی سِر شدگی شدند و تمایل دارند بجای قصهگویی فریاد اجتماعی سر دهند.
پرویز شهبازی در رکسانا یک سری دردهای اجتماعی که ناشی از خرافات و اختلالهای فرهنگی است را ایرادهای سیاسی و حاکمیتی تصویر کرده و با یک تدوین سریع، سعی داشته فیلمی جذاب بسازد. مضافا اینکه از چند کاراکتر شیرین مثل منصور نفس عمیق که در اینجا به منصور رکسانا تغییر پیدا کرده، استفاده نموده تا فضای تلخ و اعتراضی خود را تا حدی تلطیف کند. رکسانا هرچقدر از نظر سینمایی فیلم جدی نیست از نظر اجتماعی و سیاسی فیلم مهمی است و میتواند تصویر بازنمایی شده از ایران معاصر را به مسئولان کشور نشان دهد.
منبع