ننه مهری و نذر فلفل دلمه‌ای در گلزار شهدا/ مادران امیدوار به طرح بهسازی گلزار شهدا

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس ـ فرشته حاجی‌زاده: «ننه مهری» یکی از هزاران مادر شهیدی است که جگرگوشه شهیدش در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) همان جایی که ۳۰ هزار لاله خوش بوی وطن را در دل خود جای داده، به خاک سپرده شده است. اینجا خیلی از مادران شهدا القاب مختلفی دارند و مادران و خانواده‌های شهدا و حتی زائرانی که اکثر اوقات به این مکان معنوی سر می‌زنند، به این نام آنها را می‌شناسند و نام آشنای گلزار شهدا هستند.

ننه مهری و نذر فلفل دلمه‌ای در گلزار شهدا/ مادران امیدوار به طرح بهسازی گلزار شهدا(منتشر نشود)

بساط سماور برقی، نان بربری و پنیر را پنج شنبه هر هفته کنار مزار شهید «جلیل حیدری» برپا می‌کند؛ حالا که زمستان است بخاری برقی نارنجی رنگی هم کنار بساطش گذاشته، به علاوه چند چهارپایه تا مادرانی که برای خوردن صبحانه و فاتحه می‌آیند چند لحظه‌ای بتوانند روی آن استراحت کنند و به راحتی چند لقمه‌ای نان و پنیر و چای خوش رنگ همراه شده به دعای مادر شهید نوش جان کنند.

سلام و علیکی کردم و روی چهارپایه کنار بخاری نشستم؛ هوا سرد بود و گرمای بخاری کنار گرمای دلنشین مادر شهید، دو چندان شده بود. مادر سریع یک چای ریخت و گفت نان و پنیر بخور.

ننه مهری و نذر فلفل دلمه‌ای در گلزار شهدا/ مادران امیدوار به طرح بهسازی گلزار شهدا(منتشر نشود)

با ایشان، هم صحبت شدم؛ او می‌گوید: «۳۸ سال است که پنج شنبه هر هفته می‌آیم، کانکس هم نمی‌خواهم و سرما و گرما را طاقت می‌آورم.»

مادر شهید که مثل همه مادران این سرزمین مهربانی و معصومیتی خاص در چهره اش نمایان است، با نگاهی مادرانه به سنگ مزار ادامه می‌دهد: «وقتی مریض هستم اینجا می‌آیم و شفا پیدا می‌کنم.»

به مادر گفتم از آقا جلیل برایمان بگویید که گفت: «جلیل پسر من نیست، اما، چون پدر و مادر ندارد، سر مزار او می‌نشینم و بساط چای و صبحانه را، به راه می‌کنم.»

وقتی مادر تعجب من را دید ادامه داد: «جلیل وقتی بچه بوده پدرش را از دست می‌دهد؛ مادرش هم در مدرسه کار می‌کرده؛ او را می‌شناختم و می‌دانم دست تنها بچه‌هایش را بزرگ کرده است. از وقتی مادر جلیل از دنیا رفت، دلم می‌سوزد و به جای اینکه سر مزار پسرم بنشینم اینجا می‌نشینم و برای او هم مادری می‌کنم، بمیرم برایش او غریب است؛ البته اول سر مزار پسرم می‌روم و بعد پیش جلیل می‌آیم.»

«فاطمه مهدی زاده خیابانی» مادر شهید «صمد رجبی» است که مزارش یک ردیف بالاتر از مزار شهید جلیل است؛ هر چند کلمه‌ای که صحبت می‌کند از مهربانی‌های پسرش می‌گوید: «صمد زمستان به دنیا آمد؛ خیلی بچه مهربانی بود. هم درس می‌خواند و هم به پدرش که گچ کار بود کمک می‌کرد و همراه او برای گچ کاری می‌رفت. وقتی هم سرباز شد در تمام نامه‌هایی که برای ما می‌فرستاد، سوال می‌کرد بابا سر کار رفته یا نه؟ تمام فکر و ذهنش سر کار رفتن پدرش و خرجی ما بود.»

مادر شهید با نگاهی رو به پایین و مظلومیت مادرانه‌ای ادامه می‌دهد: «در جواب نامه هایش گاهی می‌گفتم پدرت سرکار رفته و گاهی هم واقعیت را می‌گفتم که نرفته. یک بار که از سربازی برگشت سی هزار تومان به من داد و گفت بچه‌ها پول هایشان را خرج کردند، اما من جمع کردم تا برای شما بیاورم، چون می‌دانستم بابا کار نداشته.»

حین صحبت بودیم که مادر شهید دیگری آمد و گفت ننه مهری چای داری؟ و کمی کنار بخاری ایستاد تا گرم شود و بعد از درددل مادرانه کوتاه، یک استکان چای و چند لقمه نان و پنیر خورد و رفت.

ننه مهری و نذر فلفل دلمه‌ای در گلزار شهدا/ مادران امیدوار به طرح بهسازی گلزار شهدا(منتشر نشود)

ننه مهری که سه پسر و دو دختر دارد، می‌گوید: «پسرم در راه خدا شهید شده و ناراحت نیستم و همیشه می‌گویم پسرم رفته، ان شالله همه جوان‌ها خوشبخت شوند.»

شهید رجبی بچه هیئتی هم بوده و بعد از گرفتن دیپلم، راهی سربازی و جبهه می‌شود. مادرش می‌گوید: «به قدری مهربان و با گذشت بود که اگر با کسی بحث و دعوا می‌کرد، اسم او را به من نمی‌گفت تا سراغش نروم و او را دعوا نکنم. یک بار رفته بود نان سنگک بگیرد که دعوایش شده بود و اندازه یک دایره کوچک روی گردنش جای سوختگی مانده بود که هر چه پرسیدم کار چه کسی بوده، حرفی نزد و وقتی شهید شد از همین روی آثار سوختگی او را شناختم.»

صمد بیسیم چی بوده که دشمن او را از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار می‌دهد و شهید می‌شود؛ اوایل مادر هر روز سر مزار دلبندش می‌آمده، اما کم کم به هفته‌ای یک بار رضایت می‌دهد. مادر می‌گوید: «حتی یک هفته هم، غیبت نداشته‌ام و هر پنج شنبه از ۷ و نیم صبح سر مزارش می‌آیم تا ۲ بعدازظهر؛ گرما و سرما هم برایم مهم نیست، وقت‌هایی بوده که برف آمده بود، من برف‌ها را کنار می‌زدم و می‌نشستم، آن موقع جوان بودم و سرما را احساس نمی‌کردیم، هر چند گرمای شهدا هم بوده است.»

گرم صحبت بودیم که مادر شهید دیگری آمد و ننه مهری از ساکش فلفل دلمه‌ای به او داد. وقتی ماجرای فلفل دلمه‌ای را جویا شدم، با احساسات مادرانه گفت: «ما هر چه داریم از صدقه سر شهدایمان است؛ من حاجت گرفته‌ام و نذرم فلفل دلمه‌ای بوده که قبلا ۱۴ تا فلفل دلمه‌ای می‌آوردم و به مادران شهدا می‌دادم؛ یک شب صمد را در خواب دیدم که آن سمت مزارش درخت می‌کاشت، وقتی پرسیدم چرا درخت می‌کاری گفت می‌خواهم به همه فلفل بدهی. بعد از آن ۲۵ یا ۲۶ تا فلفل دلمه‌ای می‌آورم و به مادران شهدا می‌دهم.»

ننه مهری و نذر فلفل دلمه‌ای در گلزار شهدا/ مادران امیدوار به طرح بهسازی گلزار شهدا(منتشر نشود)

گرم صحبت بودیم که مادر شهید دیگری آمد و سیب داد؛ سیب رایحه‌ای دل انگیز داشت؛ وقتی گفتم چه خوش بو است، مادر شهید گفت، چون اسم شهید روی سیب آمده، انقدر خوشبو شده است.

چند مادر شهید دیگر هم آمدند و چای خوردند و کمی با هم صحبت کردند. مادرانی که هر هفته پس از زیارت مزار فرزندان شهیدشان یا در کانکس کنار قطعه جمع می‌شوند یا کنار مزار عزیزانشان و از خاطره‌های پسران غیور و دلتنگی هایشان حرف می‌زنند.

حین صحبت بودیم که مادر شهید «رضا رفیعی نو» که مزارش در قطعه ۲۹ است، آمد و با صدایی رسا گفت ننه مهری می‌دانی قطعه ۲۸ را درست کرده‌اند؟ من را بردند و آنجا را نشانم دادند و گفتند قطعه به قطعه می‌خواهیم همه قبر‌ها را درست کنیم. برای رضایت پیش من هم آمدند که گفتم قبلا امضاء کرده‌ام.

منظور مادر طرح بهسازی قطعات شهدا است؛ مسئولان بهشت زهرا (س) طرح بهسازی قطعات شهدا را از سال قبل با بهسازی قطعه ۵۰ آغاز کرده‌اند که با رضایت از خانواده‌های شهدا انجام شده است و در حال بهسازی قطعات دیگر هم هستند که قبل از اجرای آن، از تمام خانواده‌های شهدا رضایت گرفته می‌شود.

با مادر شهید رجبی سر مزار پسرش رفتیم تا فاتحه‌ای قرائت کنیم، اما به محض اینکه مادر کنار مزار آمد، دلتنگی در چهره اش مشخص شد و سرش را پایین انداخت، به مادر گفتم با دلتنگی چه کار می‌کنید که با صدایی حزن انگیز گفت: «خیلی بچه مهربانی بود، برکت حضورش را همه جا احساس می‌کنم.»

به مادر گفتم یک جا‌هایی از قطعه، مزار‌ها پستی و بلندی دارد که گفت: «خیلی خطرناک و راه رفتن سخت است، سنگ‌ها سر است و زمین می‌خوریم. چند تا سنگ قبر بالاتر از پسرم خراب شده بود که نوه‌ام نذر کرد و حاجت گرفت و خودش آنجا را درست کرد.»

مادر به سقف بالا سر مزار اشاره کرد و می‌گوید: «۳۰ سال پیش خودمان این سقف‌ها را زده‌ایم و حالا مسئولان بهشت زهرا (س) هم گفته‌اند می‌خواهند برایتان طاق درست کنند.»

مادر توان ایستادن نداشت و بعد از قرائت فاتحه‌ای کوتاه، کنار مزار شهید حیدری و بساط چای برگشتیم؛ مادر شهید دیگری آمد و گفت مهری چای داری یا نه که ننه مهری گفت: «بفرما عزیزم چای هست.»

مادر می‌گفت هر وقت اینجا می‌آیم دلم باز می‌شود و اگر یک هفته نیایم مریض می‌شوم.

نزدیک اذان ظهر شده بود و کم کم مادران شهدا باید از فرزندان شهیدشان خداحافظی می‌کردند تا با ماشین‌هایی که بهشت زهرا (س) یک سالی است برای رفت و آمد آنها در نظر گرفته، به منزل خود برگردند. همین حین خواهر شهید دیگری آمد و چای خورد و از ننه مهری برای مادرش فلفل دلمه‌ای گرفت و رفت.

شهید «صمد رجبی» متولد سال ۴۷ در تهران است که در بیستمین روز از خردادماه سال ۶۷ و تنها دو ماه مانده به تصویب قطعنامه به فیض شهادت نائل می‌شود.

انتهای پیام/ 801


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

ایرانِ مقتدرِ واقعی با ایران روایت‌شده غرب تفاوت دارد

به گزارش دفاع‌پرس از البرز، سردار «علی محمد نائینی» سخنگو و معاون روابط عمومی سپاه …

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ