در ادامه نخستین قسمت از گفتوگوی «پروژه تاریخ شفاهی ایرنا» با حسین نصیری در «نودمین سال تاسیس آژانس پارس و خبرگزاری ایرنا» از وی در مورد سایر چالشهای دوره مدیریت وی پرسیدیم.
ایرنا: از چالشهای دیگر سالهای مدیریتان در ایرنا بگویید…
نصیری:پس از بازگشتم از اجلاس سران کشورهای غیرمتعهد به عنوان رئیس خبرگزاریهای غیرمتعهدها به تهران، دیدم در خروجی ویژه ایرنا، گزارشی درباره رابطه دختر و پسر نوشته شده است. معاون خبر را خواستم و گفتم این را چه کسی نوشته است؟ گفت: دو تن از همکاران ایرنا به نامهای فلان و فلان. جالب است هر دو نویسنده گرایش انجمن اسلامی آن موقع ایرنا را داشتند.
علی لاریجانی که آن موقع وزیر ارشاد بود مرا خواست و گفت این گزارش دیگر چیست؟ اصلاً نباید وارد این مقوله می شدید. گفتم: اتفاقاً باید خبرگزاری به این مقولات ورود پیدا کند. اما نحوه پرداخت مطالب درست نیست. کسی که شنا بلد نیست نباید وارد عمق ۴ متری شود.
گفت: مثلاً چگونه باید نوشته میشد. برایش شرح دادم.
گفت: این طور اگر نوشته میشد اشکالی نداشت. اما حالا بگویید چه کسی این را نوشته؟ گفتم: من مسؤول خبرگزاری هستم و خودم هم باید پاسخگو باشم.
گفت: وقتی این گزارش نوشته شده شما ایران نبودهای؟ گفتم بله و مدعی شدم تک تک خبرها را میخوانم و بعد اجازه انتشار آن را میدهم.
بعد لاریجانی نامهای را نشان من داد که یکی از مقامات خطاب به او نوشته بود و در آن درج شده بود که کسی که این مطلب را نوشته فاسق فاجر است. گفتم: چرا این نامه را برای من ننوشتهاند؟ من رئیس خبرگزاریام.
اسم نویسندهها را به ایشان نگفتم و مدتی بعد هم از خبرگزاری بیرون آمدم. شنیدم یکی از آن دو خبرنگار نویسنده گزارش گفته بود حزب الله پیروز شد. اما سالها بعد شنیدم همان خبرنگار گفت نصیری مرد بود و در مقابل فشارهای بیرونی از کارکنان خبرگزاری، مردانه دفاع کرد. در حالی که اگر فقط من کنار میکشیدم دستگیری آن دو نفر کاملاً محتمل بود. با آن جملهای که آن مقام نوشته بود نویسندگان این مطلب فاسق فاجرند.
بمبگذاری منافقین
در آن سالها، دیگر چه اتفاقاتی در ایرنا افتاد؟
نصیری: یکی از مسائل دیگری که در آن ایام پیش آمد بمب گذاری منافقین در نزدیکی ایرنا بود. یک مغازه لوازم ورزشی فروشی در زیر ساختمان خبرگزاری بود که یک روز بمبی در آن منفجر شد. من خبر را روی خروجی عادی ایرنا قرار دادم با ذکر جزئیات. نوشتم امروز ساعت فلان در کوچه مجاور خبرگزاری بمبی منفجر شد و شدت انفجار به حدی بود که کفشهای مغازه کفش فروشی به خانههای اطراف پرت شد.
البته آن موقع من مسؤول سرویس بین الملل ایرنا بودم و این خبر را هم در سرویس خود کار کردم. هر چند آقای خرازی برای انتشار اخباری با این مضامین تحفظ داشت. از طرفی بر اساس تعریف، نخستین خبر بیشترین اثر را بر جای گذاشته و توجه جلب میکند و اخبار و گزارشهای بعدی تنها در تبیین جزئیات موثرند.
از سایر فعالیتهایتان در ایرنا بگویید؟
دانشکده خبر ایرنا هم در آن دوران تأسیس شد هر چند الان مدعیان متعددی دارد. حتی افزودن بعضی از دروس و نیز سرفصل دروس آن را بنده نوشتم. البته شروع کار از قرار با فوق دیپلم و سیر دروس آن تا لیسانس بود. دروسی مثل کامپیوتر و حقوق خبرنگاری را در این دروس قرار دادم. با این وصف دو دوره پیاپی در مدیریت بنده، دانشجو گرفته شد. البته بگویم که بسیاری از فارغ التحصیلان دانشکدههای ارتباطات وقتی در آزمون استخدام ایرنا شرکت کردند در مصاحبه رد شدند چون توانایی لازم را برای خبرنگاری نداشتند.
از اتفاقات دیگری که آن سالها رخ داد مجروح شدن سه تن از خبرنگاران ایرنا در جبهههای جنگ بود. عباس جعفری دولت آبادی دادستان پیشین تهران که در بخش آرشیو ایرنا کار میکرد به اتفاق اسلامی فرد و کریمی ترکش خورده و زخمی شده بودند.
علی اکبر جوانفکر به من زنگ زد و گفت دکترها میخواهند پای اسلامی فرد را قطع کنند. من مخالفت کردم و گفتم با مسئولیت من او را به تهران بیاورید. با دو پرواز ابتدا اسلامی فرد را به تبریز و سپس به تهران آوردند و پایش را هم قطع نکردند. الان اسلامی فرد روی دو پای خود راه میرود.
حتی خبر مجروح شدن این سه نفر را خود من به خانوادههایشان دادم با اینکه میدانید دادن این خبرها به خانوادهها کار آسانی نیست و هر کسی زیر بار آن نمیرود. همچنین حرمت پیشکسوتان را در ایرنا حفظ میکردم. هیچکس در سالهایی که در ایرنا مسؤولیت داشتم از من حتی یک بی حرمتی نسبت به پیشکسوتان ایرنا ندید. البته یک بار با حراست هم درگیر شدم.
اختلاف نظر با حراست
چطور؟
یک روز به من اطلاع دادند حراست به یکی از همکاران خانم که از خانوادهای محترم و متدین هم بود به خاطر اینکه کفش، مانتو و مقنعه اش یکدست طوسی و به اصطلاح با هم ست بود به اصطلاح گیر داده و از ورود ایشان به ساختمان ایرنا جلوگیری کرده است. این خانم، مدیر بودند. من ایشان را همراه خود به ساختمان مجلس شورای اسلامی هم میبردم. خانم محترمی بود. حتی در فضای آن سالها در جلساتم در مجلس به ایشان تریبون میدادم تا از طرحهای ایرنا بگوید.
با این اوصاف، حراست مانع ورود ایشان به ساختمان شده بود. به سرعت رئیس وقت حراست را خواستم و گفتم پوشش این خانم چه اشکالی دارد؟ ریاست حراست دلیل قانع کنندهای نداشت. به شرط ماندگاری در ایرنا و عذرخواهی ایشان از این خانم محترم و پذیرش آن از سوی خانم، از این قضیه اغماض کردم. آن خانم هم بلافاصله با دستور من به سر کار برگشت.
حراست کوتاه آمد و این خانم توانست با همان پوشش دوباره سرکار حاضر شود. البته بعد از ترک ایرنا دیدم که گزارشهای مضحک و دروغینی از سوی شخص یا اشخاص بداخلاقی در حراست علیه من نوشته شده بود. حداقل تا کنون هیچ معذرت خواهی از این بابت از من خواسته نشده است.
حکمی هم علیه شما در ارتباط با مقطعی که در ایرنا بودید، صادر شده است؟
بله. بعد از رفتن من از ایرنا، از سوی «دیوان محاسبات» حکمی علیه من صادر شد. بدین مضمون که در آخرین سال حضور من در ایرنا، تدارکات علی الحساب ۳۷ هزار تومان! را به جای تیرماه در اواخر مرداد ماه همان سال تسویه کرده است، یعنی با ۳۹ روز تاخیر.
این ۳۷ هزار تومان تک تومانی! گم یا اختلاس نشده بود بلکه تسویه شده بود و آن هم با ۳۹ روز تاخیر. من توضیح دادم که ایرنا، مدیر اداری داشت، مدیرمالی داشت، معاون اداری مالی داشت و نیز ذیحساب. من درقاعده مرسوم و منطقی اداری اصلاً در جزییات هزینهای بسیار بیشتر از این ارقام نیز قرار نمیگرفتم.
اما سه نکته مهم: اولا- دوستان همکار در ایرنا هیچ خبری از این قضیه به من نداده بودند و من تنها پس از صدور حکم در جریان قرار گرفتم. لذا هیچ امکانی برای اعتراض فراهم نشد. ثانیاً دوستان همکار با توجه به استدلال فوق، نسبت به ایرنا بی توجهی و نسبت به من بی وفایی کرده بودند ولی هیچ یک از آنها عذرخواهی نکرد و من هم اعتراضی به آنها ندارم.
ثالثاً: بنده پس از آن به کرات گفته ام که عدد ۳۷ هزارتومان است و من مدیرمالی و معاون اداری مالی و ذیحساب داشته ام و این پول تسویه شده و اشکال در تاخیر است که طبق قانون اصولاً به من بازنمیگردد! اگر چه می توان این حکم تاریخی!! را به تلاشی برای سندسازی علیه من معنا کرد ولی بنده با تشکر از این تلاش! بر این باورم که ای کاش دیگران هم خطاهایی در این اندازه داشتند.
خط قرمزهای حداکثری را نپذیرفتم
خط قرمزهای ایرنا چه بود؟
خط قرمزهای ایرنا کمابیش مشخص است. اما برخی مدیران آن را به صورت حداقلی اجرا میکنند و بعضی به شکل حداکثری. شخصاً راجع به رعایت خط قرمزهای حداقلی مشکلی نداشتم چرا که همه چیز را نمیتوان انتشار داد، اما روی اعمال خط قرمزهای حداکثری حرف داشتم و به آن هم تن نمیدادم و پایش هم میایستادم. چون معتقد بودم خبرگزاری ایرنا وظیفه دارد به بسیاری از مسائل و اخبار ورود پیدا کند.
در سالهای ۶۸ تا ۷۱ نه تنها خبرنگاران ایرنا جایگاه قویتری پیدا کردند و نه تنها تمایلی به ترک ایرنا نبود – با وجود شرایط مالی بهتر خبرنگاران صدا و سیما – بلکه گرایش به بازگشت به خبرگزاری مشهود بود. بنده بر این باورم که خبرنگاران برای حضور موثر در وقایع باید توسط مدیریت سازمان به صورت اساسی حمایت شوند، بنابراین مسئولیت انتشار اخبار و مطالب هم بر عهده سازمان بود نه خبرنگار.
از گزارشهای خاص ایرنا بگویید.
گزارشی درباره اوضاع زاهدان تهیه کردیم و تعدادی عکس نیز از وضعیت آنجا تهیه کردیم برای این که نشان دهیم وضع آنجا چقدر خراب است. این گزارش آن قدر تلخ بود که وقتی خودم آن را خواندم یک هفته تا ده روز حالم بد بود. من با گذشت چند دهه از آن وقت همچنان از گفتن جزئیات آن گزارش ابا دارم. هیچ کس در مرکز نمیفهمید که زاهدان دارد از دست میرود.
مسئولیت آن گزارش را هم خودم برعهده گرفتم. یکی گفت این گزارش را آمریکاییها نوشتهاند، دیگری گفت کار روسهاست و برخی دیگر گفتند کار ساواکیهاست. این افراد فقط میخواستند فحش دهند و درک درستی از منافع ملی نداشتند. این گزارش در بخش اخبار ویژه ایرنا منتشر شد. اما آلبوم عکسش آن قدر دردناک بود که برای ۳، ۴ نفر بیشتر نفرستادیم. رهبری نامهای روی این گزارش نوشتند که اگر مرد مسلمانی چنین چیزی ببیند و از غصه بمیرد بر او حرجی نیست. این گزارش به وزارت کشور و وزارت آموزش و پرورش هم رفت. تبعات این گزارش برای من این بود که عده ای گفتند نصیری با انتشار این گزارش دل مسئولان را خالی کرده است و استوارنامه پاریس را (که برای من در نظر گرفته شده بود) سوزاند. دو ماه بعد که من رفتم زاهدان آرام شده بود. این گزارش هنوز باید در ایرنا باشد.
در حالی که اگر آن گزارش غلط بود باید با ما برخورد حسابی میشد، اگر هم درست بود باید ایرنا و من جایزه میگرفتیم. من وظیفه ملی، انقلابی و اسلامیام را انجام دادم و تبعاتش را هم پذیرفتم. طبیعتا مرغی که انجیر میخورد نوکش کج است. بابت این گزارش آسیب هم دیدم ولی پشیمان نیستم که چرا این کار را کردم. خانمی در ایرنا بود که میگفت من سه سال بود روزها هم جرات نمیکردم به چهارراه رسولی (در زاهدان) بروم ولی دیشب ساعت ۹ شب با همسرم به آنجا رفتم.
من(حسین نصیری) جواب کارم را گرفته بودم.
رسانه یا میرزا بنویس؟!
زمانی که مدیرعامل ایرنا بودید پای ایرنا به دادگاه هم باز شد؟
نه، همه مسئولیت را میپذیرفتم. حتی یک نفر هم از ایرنا پایش به دادگاه باز نشد.
رابطه شما با وزیر وقت ارشاد چگونه بود؟
با آقای خاتمی خیلی خوب بود. کار حرفهای خودم را میکردم.
ایرنا را خبرگزاری دولت میدانستید یا خبرگزاری نظام؟
سعی می کردم دولتی نباشم. تمام تلاشم این بود که دست بازتری داشته باشم. لزومی هم نمیدیدم از هر کار دولت دفاع کنم.
صحبتی در رابطه با ایرنا دارید؟
خبرنگار باید امنیت داشته باشد و وقتی مینویسد باید احساس کند پشتش گرم است. رسانه اگر بترسد، اگر بلرزد، رسانه نیست. رسانهای که مردم را اقناع نکند، رسانه نیست، میرزا بنویس است. باید به خبرنگاری هم که در شکم قضایا میرود حرمت داد.
منبع