فمينيسم دو ساحت دارد. اولا یک جریان اجتماعی ناظر به تغییر مناسبات جنسیتی است و ثانیا یک نظریه معرفتی معطوف به تفسیر زنانه از جهان اجتماعی است. تولد فمینیسم در غرب، هم مبتنی بر زمینههای معرفتی خاصی بوده و هم ناشی از عوامل سیاسی – اجتماعی زمانه خود بوده است. یعنی فمینیسم در غرب یک پدیده کاملا بومی و مستقر در لایههای عمیقِ فرهنگ جوامع غربی بوده است. فمینیسم ایرانی اما به مثابه یک نظریه بومی و تولد یافته در لایههای معرفتی فرهنگ ایرانی نبوده و در قالب یک نظریه وارداتی در تعاملات فرهنگی با غرب و با انگیزههای غیرمعرفتی(سیاسی – اجتماعی) در ایران حضور یافته است. به عبارتی فمینیسم ایرانی نظریهای است که زمینههایِ معرفتی آن مستقر در فرهنگ و تاریخ دیگری است.
در این نوشتار به مهمترین زمینه غیرمعرفتیِ تکوین فمینیسم در ایران اشاره میکنم.
اگرچه سابقه جنبش دفاع از حقوق زنان در ایران تا مشروطه امتداد دارد، اما فمینیسم به مثابه یک تلاش نظری برای صورتبندی و تبیین نابرابریهای جنسیتی در جامعه ایران، پدیدهای متاخر و متعلق به دوران پس از انقلاب اسلامی است. یکی از مهمترین زمینههای غیرمعرفتی تکوین اندیشه فمینیستی در ایران، تحولات سیاسی اواسط دهه 70 و حاکم شدن جریان سیاسی حامی دموکراسی و حقوق بشر در ایران (اصلاحات) است.
جریان اصلاحات در ایران یک پروژه داشت و آن هم تضعیف جایگاه «فقه سیاسی» و تثبیت ایده «ناکارآمدی فقه در اداره جامعه» بود. لذا جریان روشنفکری و نهادهای مدنی در ایران با حمایت دولت گسترش یافته و شروع به فعالیت در راستای ایجاد چالش در بنیانهای نظری گفتمان دینی در ساحت مدیریت سیاسی-اجتماعی کشور نمودند. فمینیسم در این میان عهدهدار نقد فقه و قوانین مبتنی بر آن، از منظر حقوق زنان بود. جریان سیاسی- اجتماعی فمینیسم در ایران، تفاوتهای حقوقی زن و مرد مانند ارث، دیه، حضانت فرزندان، ولایت مردان، تفاوت در حکم قصاص، سن مسئولیت کیفری، حق طلاق، قضاوت و شهادت زن و… را بهمثابه تبعیضهای جنسیتی موجود در فقه اسلامی خوانش میکرد و راهکار پیشنهادی او برای رفع این تبعیضها، گذر از فقه و پیوستن به کنوانسیونهای بینالمللی از جمله CEDAW بود.
نشانههای متعددی دالّ بر ماهیت سیاسیِ جنبش فمینیسم در ایران وجود دارد. فعالیتهای انتخاباتیِ گسترده و همگرا با یک جریان خاص در تمامی انتخاباتهای پس از دوم خرداد، شعارهای صریح سیاسی در تجمعات و کمپینها، پیوند این جریان با جنبش سبز در سال 88 و حمایت از آشوبهای پس از آن و… برخی از این دلالتها هستند. این جریان اگرچه ماهیتی سیاسی – اجتماعی دارد اما برای توجیه مطالبات خود نیازمند تمهیداتی از جنس ادبیات نظری هم داشت و به این منظور، اقدام به ترجمه آثار فمینیستی که غالبا نزدیک به موج دوم فمینیسم در غرب بود، نمودند و طیف وسیعی از کتب و نشریات را روانه بازار نشر کردهاند که من در مقالهای به تفصیل درباره راهبردهای نظری این جریان در حوزه نشر بحث کردهام.
پیامد ورود اندیشههای فمینیستی به ایران به بهانههای غیربومی، «بیگانگی» و در سطحی بالاتر، «ناسازگاری» این نظریه با زمینههای معرفتی فرهنگ ایرانی بوده است. صرفنظر از اینکه جریان فمینیستی در ایران عامل اصلی و اساسی فرودستی زنان در جامعه را اصل دین معرفی کرده و اسلام را عامل خشونت علیه زنان میداند، مخالفت صریح این جریان با عناصر دینی و سنتی جامعه ایرانی گواه ناسازگاری این نظریه با فرهنگ جامعه ایران است. اما متاسفانه به دلیل خلاءهای تئوریک گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه مطالعات جنسیت، امروزه اندیشههای فمینیستی در عمیقترین حوزههای معرفتی جامعه ما رسوخ کرده و ایده «برابری» جنسیتی تمامی نظامات فقهی، حقوقی، سیاستگذاری، آموزشی و… را با خود درگیر نموده است.
ابوالفضل اقبالی- جامعهشناس و پژوهشگر مطالعات جنسیت و خانواده