توقف در ایدهی عدالت جنسیتی در تمام این سالها خطا بوده و نتوانسته رابطه میان دو جنس را بهدرستی تنظیمگری کند. ایده گفتمان انقلاب اسلامی عدالت جنسیتی نیست. این ایده علاوه بر کژتابیها و ابهاماتی که دارد، ظرفیت حل مسائل ما را نیز ندارد. نظریه گفتمان انقلاب اسلامی در بحث جنسیت، تعادل جنسیتی است. تعادل جنسیتی نهتنها عدالت جنسیتی را در کاملترین صورت آن پیگیری میکند بلکه همین آرمان را نیز تنها بهعنوان مقدمهای برای شکلگیری یک جامعهی مستعد حرکت و پیشرفت در نظر میگیرد. بیشترین سطح عدالت جنسیتی، کمترین سطح تعادل جنسیتی و نقطه آغاز آن است. اما مسئله غایی در گفتمان انقلاب اسلامی – یعنی «تعالی» جامعه در کلیت آن – تنها از مسیر توجه به تعادل جنسیتی میگذرد. تعادل جنسیتی که گامی فراتر و مستقل از عدالت جنسیتی است اولاً تمام ظرفیتهای اختصاصی هر جنس را به رسمیت میشناسد و آن را به بهترین وجه شکوفا میکند، ثانیاً این ظرفیتهای جنسیتی را برای ساخت یک کلیتِ مرکبِ یکپارچه به نام جامعه به خدمت میگیرد. تعادل جنسیتی عرصه امتزاج زنانگی و مردانگی است، اما عدالت جنسیتی دقیقاً این دو وجه را به نحو مستقل و بدون نسبت با یکدیگر بررسی میکند. تعادل ساحت ترکیب و عدالت ساحت تجزیه است. تعادل ساحت تفاعل و هم افزایی پس از عدالت است، اما توقف در عدالت که حقوق و سعادت طرفین به نحو انفرادی و افتراقی پیگیری میشود ما را از ساحت ترکیب و همکاری زنان و مردان بازمیدارد.
همچنین، درحالیکه عدالت جنسیتی هرگز ناظر به رشد جامعه نیست، در تعادل جنسیتی، تنها زمانی جامعه میتواند بهخوبی حرکت و رشد کند که متعادل باشد و ثانیاً زمانی میتواند متعادل باشد که وجوه جنسیتی انسانها، به نحو متوازن، متعادل، تحت نسبت خاصی با یکدیگر و بر اساس استعدادهای اختصاصی در ساخت جامعه به کار گرفته شود. جامعه متعادل (مثل خانواده متعادل) جامعهای است که زنانگی و مردانگی آن، هرکدام بهدرستی کار کرده و بهخوبی یک کلیت و یک واحد مرکب یکپارچه را پدید بیاورند. ساحت تعادل جنسیتی ساحت عاملیت و خالقیت هر دو جنس بهحسب خود است. جامعهای که زنان (یا مردان) در آن به میزان لازم عاملیت و خالقیت نداشته باشد (مثل جامعه مردسالار یا جامعه پدرسالار) جامعهای کجومعوج و برای حرکت با کندی مواجه است و لذا زندگی در آن برای جنس کمرنگتر با مشقت روبروست؛ لذا ساحت تعادل جنسیتی، ساحت تعامل و تکامل است. همان گونه از تعادل میان زن و مرد یک هستی منحصربهفرد به نام خانواده پدیدار میشود، از تعامل و تفاعل جهان زنانه و جهان مردانه یک جامعهی همگون، با استعدادِ حرکت بهسوی تعالی شکل میگیرد.
توقف در عدالت جنسیتی اولاً درگیرشدن با کژتابیهای «برابری، تفاوت و تشابه» را به همراه دارد. ثانیاً خواهناخواه ساحت عدالت، ساحت داوری میان دو طرف محروم و عامل محرومیت است. در عدالت باید مواهبی را ازیکطرف گرفت و بهطرف دیگر داد؛ باید میان دو طرف حکم صادر کرد؛ و یا دستکم باید سعادت هر جنس را مستقل و منفک از دیگری پیگیری نمود. حال آن که در تعادل علاوه بر این که عدالت بهصورت محض جاری است، تعالی جامعه در گرو این است که هر دو جنس در ساخت جامعه نسبتی تکاملی و تعاملی داشته باشند. صرف تمام انرژی در عدالت جنسیتی علاوه بر این که لزوماً به تعادل جنسیتی و سپس تعالی اجتماعی منجر نمیشود، همچنین این احتمال میرود که شکلگیری یک ترکیب اتحادی همگون به نام جامعه (و خانواده) با مشکل مواجه گردد. اما جامعه متعادل الزامی در سطح بالایی از عدالت قرار دارد.
مهدی تکلّو