«وقتی در جامعه ای عادت و رویه های مخرب به امری پذیرفته شده تبدیل شوند، دیگر هیچ کس از خطا حتی خطاهای بدیهی و فاحش مصون نخواهد بود. برای درمان این دردها بیش از هر چیز باید به خودمان جرات سرشاخ شدن با نگرشها و عاداتی را بدهیم که با وجود اثرات تباه کننده ای که دارند هریک به نوعی با آنها کنار آمدهایم، این گونه جریانات خصوصا در سازمان هایی که با ایجاد مرجعیت عقلانی میبایست در خدمت جامعه و رشد آن باشند، ابعاد مخرب گسترده تر و عمیق تری هم پیدا می کند.»
این نوشته پشت جلد کتابی است با عنوان «بی شعوری های سازمانی و مدیریتی» نوشته محمدرضا راستین مرام که تقدیم شده به تمامی کارکنان، کارگران، کارشناسان و مدیرانی که با دلسوزی و دغدغهمندی خالصانه همواره در تلاش هستند که در راه اعتلا و پیشرفت جامعه و سازمان های ایران قدم بردارند.
مقدمه
«غروب یک روز آبان ماه پاییزی که هنوز با کوتاهی روزافزون روزها و غروب زودرس آفتاب به خوبی عادت نکرده ایم، درحال رانندگی با افکار مشوش از مسائل شغلی ام با عنوان مدیر منابع انسانی یکی از شهرداری های اطراف تهران، آن هم در زمان اوج ترافیک و راه بندان سنگینی که بیشتر کلافه و عصبی ام می کرد، بودم.
آن روز بحث تنش زا و خسته کننده ای بر سر استخدام چند نفری داشتم که از سوی برخی از افراد سفارش شده بودند. استخدام کسانی که به شخصه نه به روش جذب و استخدام آنها اعتقادی داشتم و نه اطمینانی به شایستگی و قابلیت های آنان برای پیشبرد اهداف و برنامه های شهرداری آن شهر، آن هم در شرایطی که جوان های دیگری و با شایستگی های بهتری مدت ها در انتظار استخدام بودند.
با خودم در تعارض قرار داشتم، از یک طرف الزامات حرفه ای و اخلاقی که سعی می کردم به آن پایبند باشم و از طرفی دستور و خواستهای که از سوی مدیر بالادست برای جذب افرادی که سفارش شده بودن، قرار داشتم. فکرم این بود که واقعاً ما چه پاسخی می توانیم در برابر ازبین بردن اعتماد و اطمینان جامعه، خصوصا جوانهای آن داشته باشیم، جوان هایی که هر جامعه ای می تواند سالها از انگیزه و تعهد و درستکاری آنان در قبال خود از آن ها بهره مند باشد.
تأسف می خوردم از اینکه استعدادها و انگیزه های باارزشی را که می توانند منشأ تحول و پیشرفت باشند، ما با بی مسئولیتی و بی مبالاتی تبدیل به آدم های سرخورده و بی اعتماد به قانون و نظام هایی می کنیم که در اصل باید باعث اطمینان و آرامش آنها باشند.
در این افکار و با تنش مضاعف از راه بندان سخت و رانندگان عصبی که گاهی بدون صبر و ملاحظه برای قرار گرفتن تنها چند متر جلوتر جلوی دیگر ماشین ها می پیچیدند و در میان دود بدبو و خفقان آوری که از سوختن مواد اضافی بازیافت جمع کن های بی خانمان، برپا کرده بودند تا از همان اندک سردی غروب پاییز به آن پناه ببرند، شیشه ماشین را بالا بردم و با بی حوصلگی و کلافه با خودم تکرارکردم لعنت بر این نوع مدیریت شهری، چرا باید این قدر بار تراکم شهرها بدون توجه به ظرفیت جاده ها بالا برود که باعث هدررفتن وقت مردم و فشارهای عصبی برای آن ها شود؟
چندین سال است که جمعیت های متراکم مهاجر در تهران و شهرهای اطراف آن بدون اینکه زیرساخت های خدماتی آن به درستی فراهم شده باشد، بدون آنکه جوانب فرهنگی و اجتماعی مدنظر قرارگرفته باشد، بدون اینکه تفکر مدیریتی جامع نگر و راهبردی برای آن درنظر گرفته شده باشد، توسعه نامتوازن و بدون برنامه ای داشته اند.
با خود می گفتم معلوم نیست با این همه تحصیل کرده و متخصص دانشگاهی در رشته های عمران و شهرسازی و رشته های دانشی مختلف در مدیریت های شهری و با این همه هزینه هایی که در این حوزه صرف می شود، چرا به جای حل شدن اساسی این مسائل هر روز به پیچیدگی آن ها افزوده می شود؟ چرا این همه نابسامانی های روزافزون درحال انباشته شدن است؟ چرا با جامع نگری بیشتر برنامه ریزی های درازمدت راهبردی و باثباتی برای این گونه مسائل وجود ندارد و همچنان بر انباشت و پیچید گی های آن افزوده می شود.
در پی این چراها به یاد تناقضاتی که در حرفه خودم به عنوان مدیر منابع انسانی وجود داشت، افتادم. برای من که مدعی نگاه نسبتاً دانشی در مدیریت منابع انسانی بودم. واقعیتش این است که این تناقضات و چراها در حرفه خودم اتفاقاً شاید بیشتر از هر جای دیگری باشد، تناقضاتی که باوجود بدیهی بودن و الزام آن از دیدگاه قواعد مدیریت منابع انسانی و حتی از دیدگاه بدیهی ترین اصول انسانی و اخلاقی، باید اعتراف کرد که در عمل بدان پایبندی لازم را نداشته ایم؟»
چه جریاناتی در سازمان ها موجب افول، بی نظمی می شود؟
راستین مرام در گفت وگو با خبرنگار فرهنگی ایرنا اظهارکرد: شناسایی و پرداختن به آسیبها و جریانات سوء سازمانها، و به دنبال آن رفع و درمان آنها نقش مستقیم و تعیین کننده ای در رشد و پویایی عمومی جامعه دارد. موضوعی که با وجود اهمیت و نقش اساسی آن در بهبود شرایط عمومی جامعه و پیشرفت و تعالی آن تا حدود زیادی از آسیب شناسی جدی و ایجاد جزم و اراده جمعی در رفع آسیب های ریشه ای ریشه برنداز آن غفلت شده است.
وی افزود: در این کتاب تلاش کردم با نگاه و ادبیاتی نو دریچه تازه ای را به سوی نگرشی روشن بینانه به آسیب های جریانات مخرب سازمانی باز کنم، بنابراین به طرح سوالات و مسائل پرداختم از جمله اینکه چه جریانات و عادات مخربی در سازمان های ما موجب افول، بی نظمیها، بی قاعدهگی ها و نا کارآمدی های گسترده در آنها می شود؟ فرایند تاثیر غیر سازنده و مخرب جریانات سیاسی و رویکردهای اقتصادی بر عملکرد سازمانها چه گونه است؟ چرا درعین حال که نسبت به رفتارها و جریانات مخرب در سازمانها دچار ناراحتی و سرخوردگی های گسترده و عمیق هستیم با این وجود با این نوع جریانات و رفتار غیر سازنده و مخرب کنار آمده و برایمان به صورت معمول و عادی درآمده است؟
نویسنده کتاب «بی شعوری های سازمانی و مدیریتی» ادامه داد: همچنین شناخت جریاناتی مانند جریان شناسی خصوصیات و رفتارهای مخرب مدیران تازه به دوران رسیده، خوش خدمتها، کارچاقکن ها، قدرتهای پشت پرده، خود دینمدارپنداران و… از دیگر مطالب محتوایی کتاب است.
منبع