شما از این جملات چه چیزی می فهمید: وقتی به عشق فکر می کنم، واقعا دلم هرّی فرو می ریزد و انگار که چیزی را گم کرده ام و همیشه دلم در تلاطم است و شور می زند که بالاخره عاقبت من چه می شود و از سرنوشت خود می ترسم.
این جملات، یادداشت های یک شهید ۱۸ ساله است که در سال ۶۷ همان زمانی که به قول صادق آهنگران می گفتند «در باغ شهادت را نبندید؛ به ما بیچارگان زان سو نخندید» قبل از این که درهای شهادت را ببندند، راهی جاده بهشت شد. البته درهای شهادت هیچوقت بسته نشد. هنوز هم انسان های مخلص و مجاهد راهی پیدا می کنند تا خود را همان دری برسانند که امیرمومنان فرمود «ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصة اولیائه» جهاد یکی از درهای بهشت است که خدا برای بندگان ویژه خود باز می کند. یکی مثل حاج قاسم سلیمانی، یکی مثل احمد کاظمی و یکی هم مثل محسن حججی و شهدای مدافع حرم و امنیت و سلامت برای خود راهی باز می کنند تا از قافله شهدا عقب نمانند.
سیدمحسن دربندی در یادداشت هایش درباره عشق و عاشقی نوشته است: برخی هر چه که معشوق گفت، انجام می دهند و در راه معشوق خود حتی می سوزند، می میرند و ممکن است در روز قیامت بگویند «آقا شما یک عمری برای ثواب کار نکردید، برای خود ما کار کردید و حالا ما دوست داریم که شما بروید به جهنم» آنوقت (عاشق) خواهد گفت «رضا برضائک» آنقدر باشد که معشوق از ما راضی باشد، هیچ اشکالی ندارد. ما باز هم در راه او به جهنم می رویم و می سوزیم و این کار بسیار بزرگی است که انسان برای ثواب و برای بهشت رفتن کاری را انجام ندهد و فقط برای او کار کند.
من که تا سطح کارشناسی ارشد درس خوانده ام، از صحبت های این شهید چیزی دستگیرم نمی شود. شاید عرفا و بزرگان بتوانند این جملات را شرح دهند و تفسیر کنند ولی هرچه هست آقاسیدمحسن یکی از قاریان قرآنی بود که پای رحل قرآن و روضه اهل بیت(ع) بزرگ شد و همانگونه که در روایات آمده است جوانی که با قرآن و ذکر ائمه محشور باشد، طبیعی است که گوشت و پوست و خونش با قرآن و اهل بیت(ع) در هم بیامیزد و سیدمحسن یکی از همان ها بود.
او در دهه ۶۰ در کلاس احمد حاجی شریف، پیشکسوت قرآنی امروز درس قرآن و اخلاص را یاد گرفت و به دنبال بهانه ای بود تا بهشتی شود و چه بهانه ای بهتر از جنگ؛ حتی اگر در روزهای آخر باشد. یعنی بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ و آتش بس میان ایران و عراق ولی وقتی دوباره ناقوس جنگ به صدا درمی آید و منافقان و صدامیان به خیال خود قصد فتح تهران دارند، نصیحت دیگران که «تو با این استعداد در تهران بمان و درس بخوان» یا «این مملکت فردا به شما جوانان احتیاج دارد» را روی چشم می گذارد ولی راهی جبهه اسلام آباد غرب می شود تا اجازه ندهد دشمن قصد کشورش را داشته باشد.
رحیم قربانی مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که به همراه جمعی از قرآنیان توفیق حضور در محضر این برادر شهید را یافته، هم ایام دهه امامت و ولایت را تبریک گفت و هم این را گفت که تازه متوجه شدم که سیدمحسن در عید غدیر سال ۶۷ تشییع شده است.
او سلام جامعه قرآنی را به برادر شهید رساند و این نشست را تجدید میثاقی با خانواده شهید دانست و دعا کرد که در مسیر شهید باشیم و بتوانیم این شیوه زندگی شهید را که سبک زندگی قرآنی بوده، در خودمان و در جامعه قرآنی به ویژه جوانان زنده نگه داریم.
احمد حاجی شریف پیشکسوت قرآنی که حال خوشی نداشت، وقتی شنید قرار است در خدمت برادر شهید دربندی باشیم، با مریضی خودش را به جلسه رساند و درباره خاطرات شاگرد قرآنی خود به چند جمله بسنه کرد و گفت: ما یک جلسه هفتگی در منزل داشتیم و آقا محسن هر هفته به جلسه می آمد که صدای زیبایی هم داشت و یکی از تلاوت هایش از رادیو قرآن پخش شد.
حاجی شریف با بیان خاطراتش دل های حاضران را به بهشت زهرا برد، بر سر مزار سیدمحسن که در کنار شهیدی دیگر آرمید و از قضا آن شهید هم قاری قرآن و شاگرد حاجی شریف بوده است. شهید ناصر شفیعی که آقای قربانی گفت تلاوتی از این شهید را در گوشی خود دارد.
نوبت به سید علیرضا دربندی برادر شهید رسید که وقتی قربانی خاطره ای از دیدار ۱۰ سال پیش جامعه قرآنی با این خانواده را بیان کرد که در آن روز مادر شهید هم حضور داشت، لحظاتی با بغض خود، مجلس را به سکوت کشاند و سپس جای خالی مادر و خاطرات خوش آن زمان را علت بغضش اعلام کرد. صلوات و فاتحه ای به روح این مادر شهید فرستادیم تا حال و هوای برادر شهید عوض شود.
سیدعلیرضا از نقش پدر و مادر در تربیت فرزندان به ویژه مادران سخن گفت و از هیاتی بودن پدرش که جزو یاران شهید سیدمجتبی نواب صفوی بوده و مادر هم مثل خیلی از مادران، زندگی خود را وقف تربیت فرزندانش کرد و از لذت های زندگی چشم پوشید تا به فرزندانش بهتر رسیدگی کند. او گفت که سیدمحسن از کودکی علاقه خاصی به اهل بیت داشت و در بازی های کودکانه خود بیش از هر چیز هیات بازی را دوست داشت. البته قرآن می خواند و مداحی هم می کرد تا این که پایش به جلسات حاجی شریف باز شد و یک هیات هفتگی در محل تشکیل دادند.
این برادر شهید گفت که سیدمحسن در ۱۴ سالگی به همراه پدر به عنوان پشتیبان به جبهه رفت و در همانجا پس از بمباران عراق، مجروح شد. سیدمحسن در عملیات نصر هفت و بیت المقدس هم شرکت کرد و چند بار مجروح شد.
نکته جالب در سخنان سیدعلیرضا این بود که پس از شهادت سیدمحسن، وقتی با پیکر او روبرو شدند، صحنه دلخراشی دیدند و آن شکنجه هایی بود که منافقان از خدا بی خبر بر پیکر این قاری قرآن وارد آورده بودند.
برادر شهید به سخنی از امام خمینی (ره) استناد کرد و گفت که افرادی همچون سیدمحسن از معجزات انقلاب و امام بود که یک جوان ۱۶ ساله چه توصیه های عرفانی و اخلاقی داشته است؛ سفارش هایی برای دل کندن از دنیا و گرایش به آخرت و به قول امام (ره) راه صد ساله را چند روزه طی کردند.
در حاشیه این جلسه صحبت از مناظرات انتخاباتی ریاست جمهوری به میان آمد و چه دیر گذشت این یک ماه بدون سید ابراهیم رئیسی و شهدای پرواز اردیبهشت. سخن از قرآن خواندن مشاور یکی از نامزدهای ریاست جمهوری به میان آمد که دو روز پیش از تلویزیون پخش شد و واکنش برخی کارشناسان دینی را به دنبال داشت.
تلاوت آیاتی با صدای زیبای حسین جعفری این جلسه را عطرآگین کرد و بهزاد سیاهپوش هم با ذکر مصیبتی، دعا کرد که دل های حاضران برای ورود به ماه محرم آمادگی لازم را کسب کند. بقیه اعضای حاضر در جلسه را همان افراد پای ثابت تشکیل می دادند به جز حجت الاسلام محمدرضا شفیعی نماینده سازمان دارالقرآن الکریم، محمدحسین فریدونی کارشناس آموزش قرآن و خبرنگار فارس که محفل را با حضور خود زینت بخشیدند.
منبع