قصه پیچیدهای ندارد. از روز پایانی اردیبهشت آغاز شد. همان هلیکوپتری که رفت و بازنگشت. حالا برای دومین بار، انتخابات برای یک انتخاب. از هفته نخست تابستان تا نیمه. ثمرهاش ۴ سال به بار مینشیند.
سالهاست که بقاع متبرکه هم میزبان مردم در روز انتخابات هستند. در کنار مساجد و حسینیهها. حرمهای مطهری چون حرم رضوی، شاهچراغ و باقی بقاع. کوچک و بزرگ. در سراسر کشور.
۷۸ ساله از سپیدهدم یک روز گرم تابستان. نماز میخواند. رای میدهد. صدای گیرایی دارد. خاصیت بقاع همین است. نماز و انتخاب را با هم دارد.
کمی آن طرف تر، روزنامهنگاری که انگار سرش را ۱۸۰ درجه از آوانسن به سوی عمق حرم برگردانده باشد. در مغزش یک گزارش نو جاسازی کرد. حُرمِ حریمِ حَرم. جملاتی با این مضمون بر زبان میآورد.
انتخابش را گرده بود. چادر گل گلی سفید رنگش را تحویل میهد. بحثها زیادی شده بود. مثل چیزی شبیه ثانیههای طلایی که یکی از آنها چندصد و چند تا به میلیون میرسید. فرزند خردسالاش از حیاط حرم چیپس و پفک نمکی قول گرفته را، فریاد میزند.
نسیم داغ تابستان بر برگهای درختان سالخورده موسیقی ملایمی مینواخت. فریاد کودکان در حیاط حرم. کمی آنطرفتر و یک انتخاب. روزنامهنگار از چشم مردم دور میشد.
منبع