[ad_1]
به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز سه شنبه ۹ مرداد در حالی چاپ و منتشر شد که تقاطع پاستور و بهارستان، FATF اولویت اصلی سیاست خارجی، مقصر خاموشی کیست؟ و فضای مجازی آفت کاروان ایران در صفحات نخست تعدادی از روزنامههای امروز برجسته شده است.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
شکلگیری معادله جدید در آمریکا
حنیف غفاری طی یادداشتی در سرمقاله امروز رسالت با عنوان شکلگیری معادله جدید در آمریکا نوشت: کامالا هریس نامزد احتمالی حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ میلادی، تلاش کرده دریک چرخش ظاهری و البته وقیحانه، خود را به چهرهای ضد نتانیاهو و جنگ غزه تبدیل کند! نوع مواجهه سرد هریس با نتانیاهو و سخنان وی در تقبیح شکل اقدام و عملیات رژیم کودک کش صهیونیستی در نوار غزه، مصداق نوعی آدرس انحرافی و غلط به افکار عمومی دنیا، خصوصا منطقه غرب آسیا محسوب میشود. در این خصوص دو نکته اساسی وجود دارد که لازم است موردتوجه قرار گیرد:
نخست اینکه حجم و میزان حمایت تسلیحاتی آمریکا از عملیات وقیحانه و غیرانسانی نسلکشی در غزه و ارسال بمبهای ۲ هزار پوندی و ۵۰۰ پوندی جهت بمباران مناطق غیرنظامی در رفح و خان یونس بهوضوح نشان میدهد دولت مستقر در واشنگتن نهتنها عزمی برای توقف جنایات صهیونیستها در غزه ندارد، بلکه در این نسلکشی دهشتناک با تلآویو همپیمان است.
در چنین شرایطی ابراز مخالفت ظاهری دموکراتها با تشدید جنایات رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه، چیزی جز یک نمایش وقیحانه و دروغین نیست. بازی مطلق پنتاگون و سنتکام در زمین صهیونیستها (طی ماههای سپریشده از جنگ غزه)، چنین گزارهای را اثبات میکند. متعاقبا، شکلگیری دوگانه دموکرات-جمهوریخواه در قبال جنگ غزه معنا و مصداقی ندارد. هر دو حزب سنتی آمریکا، در ایجاد، استمرار و تشدید جنایات رژیم اشغالگر قدس در نوار غزه نقش حامی را ایفا کردهاند؛ بنابراین عدم حضور برخی نمایندگان و سناتورهای حزب دموکرات در سخنرانی نتانیاهو در کنگره را نباید مصداق تفاوت مشی فیلها و الاغها در قبال جنایات ددمنشانه رژیم صهیونیستی قلمداد کرد.
نکته دوم، معطوف به خشم فراگیری است که فارغ از لایههای قدرت سیاسی، در میان شهروندان آمریکایی در مخالفت با موجودیت و ماهیت رژیم اشغالگر قدس شکلگرفته است. بعضا تصور میشود این مخالفت، صرفا محدود به جنگ غزه و نوع مواجهه صهیونیستها با کودکان فلسطینی است، اما چنین تصوری خطاست.
نوع اعتراضات دانشگاهی و خیابانی در آمریکا و شعارهایی که در این اعتراضات سر داده میشود، بیانگر عمق نفرت بیسابقه ایست که علیه رژیم صهیونیستی در ایالات گوناگون آمریکا شکلگرفته و قرار نیست با پایان جنگ غزه فروکش کند. به عبارتی گویاتر، نفرت عمومی شکلگرفته در غرب علیه رژیم اشغالگر قدس، جنبهای روبنایی و مقطعی ندارد ومعطوف به مناسبات زیربنایی و اتصالات راهبردی و ماهوی واشنگتن و تلآویو با یکدیگر است. محصول این اعتراضات عمیق و گسترده، ایجاد و تشدید شکاف میان شهروندان و دولتمردان آمریکایی است، تا جایی که برای نخستین بار در طول تاریخ اشغال فلسطین، بیش از
۳ هزار دانشجوی آمریکایی حاضر هستند در قبال دفاع از ملت مظلوم فلسطین هزینه بازداشت توسط پلیس فدرال و محرومیت از تحصیل را بدهند. این همان تحول عمیقی است که درک آن، نقش به سزایی در آیندهنگاری تحولات آمریکا و رژیم اشغالگر قدس خواهد داشت. حضور یا عدم حضور ترامپ و هریس کمترین تأثیری در شکلگیری این معادله جدید نخواهد داشت.
بالاخره آخرین شانس نظام کیست؟!
غلامرضا صادقیان طی یادداشتی در شماره امروز جوان با عنوان بالاخره آخرین شانس نظام کیست؟! نوشت: گزاره «فلانی آخرین شانس نظام است» سالهاست به یک پرستیژ روشنفکرانه تبدیل شده است که با کمال احترام و تأسف باید به پیرمردهای عرصه سیاست بگویم که این روش سیاستورزی نیست و امر سیاسی اینقدر به قهقرا نرفته است که با این جمله بتوان گزارهای سیاسی ساخت. اینبار محمدرضا باهنر از گروه مشهور به اصولگرایان و برخی نیز از گروه معروف به اصلاحطلبان با ادبیات مختلف همین گزاره را ساختهاند.
گزاره «فلانی آخرین شانس نظام است» سالهاست به یک پرستیژ روشنفکرانه تبدیل شده است که با کمال احترام و تأسف باید به پیرمردهای عرصه سیاست بگویم که این روش سیاستورزی نیست و امر سیاسی اینقدر به قهقرا نرفته است که با این جمله بتوان گزارهای سیاسی ساخت. اینبار محمدرضا باهنر از گروه مشهور به اصولگرایان و برخی نیز از گروه معروف به اصلاحطلبان با ادبیات مختلف همین گزاره را ساختهاند.
اصولاً عباراتی اینچنینی که با واژه شانس ساخته میشود، گرتهبرداریشده از فرهنگ غربی است. در آنجا «شانس» جایگاهی خاص دارد و معمولاً شانس را که مفهوم عمیقتری در حوزه فلسفه دارد، مقابل پیشامدی یا تصادفی (رندوم) قرار میدهند و به آن توجه بیشتری میکنند. با اینحال در همان فرهنگ وقتی مفهوم شانس به عرصه سیاست میرسد، با افول همراه میشود و در حد «شانس هر یک از وجوه تاس که در یکبار انداختن، یکششم است» و بیشتر برای قماربازها اهمیت دارد، تنزل مییابد. این وضعیت وقتی به فرهنگ سیاسی ما وارد میشود، مبتذلتر هم میشود. برای نشاندادن این ابتذال باید مروری بر سابقه آن کرد. مثلاً قبل از اینکه کسانی پزشکیان را آخرین شانس نظام بدانند، مرحوم رئیسی را یا آنچه را که دولت او میتواند انجام دهد و نمیدهد، آخرین شانس نظام میدانستند. حسین مرعشی از پیرمردهای کارگزاران، احمد زیدآبادی روزنامهنگار، محمود صدری روزنامهنگار و پورابراهیمی نماینده مجلس از کسانی بودند که شخص رئیسی را یا وظیفهای را که برای او تعیین میکردند، آخرین شانس جمهوری اسلامی میدانستند. قبل از مرحوم رئیسی، اما حسن روحانی آخرین شانس نظام بود! حسامالدین آشنا مشاور روحانی یک دهه پیش میگفت: «دوره آقای روحانی یکی از آخرین دورههایی است که ما شانس گریز از یک گذار سخت را داریم. این آخرین فرصت نظام است.» فقط هم این پیرمرد اطراف روحانی نبود که او را آخرین شانس جمهوری اسلامی میدانست. بیشتر متملقان آن دوره چنین نظری داشتند. حقیقتاً جمهوری اسلامی از بابت حضور این ناسیاستمداران و سیاستنفهمان در عرصه قدرت در نهایت بدشانسی بوده است و از این قماش کم نبودهاند.
برخی حتی قائل به هیچکس در مقام «آخرین شانس» نبودهاند. نظام در ایده آنان سقوط کرده و در ته دره است و طنابها همه از ته دره بالا کشیده شده و با دقت مشاهده شده که چیزی به نام «نظام» به آن آویزان نبوده است! بیشتر کسانی که اکنون در شورای راهبری رئیسجمهور هستند، سابقه چنین اظهاراتی را فراوان دارند. مثلاً عباس عبدی اصولاً شانسی برای نظام قائل نبود و درباره شخص رئیسجمهور نیز در زمان چهلسالگی نظام معتقد بود جمهوری اسلامی یک شورهزار بیحاصل است و «اقدامات رئیسانجمهور همانند کاشتن نهال در این شورهزار است و فارغ از اینکه چه شخصی و با چه گرایش سیاسی، رئیسجمهور است، با دستفرمان چهلساله حاکمیت فعلی در ایران دیگر نمیتوان ادامه داد.» البته این نوع سیاستمداران اگر اکنون با این پرسش مواجه شوند که چرا در صف طویل کاشتن یک رئیسجمهور تازه در این شورهزار در قالب شورای راهبری رفتید و در این بیابان خشک و بیآبوعلف، بحرطویل سرودید، با افتخار و جسارت سرشان را بالا میگیرند و میگویند، چون میخواستیم جمهوری اسلامی آخرین شانس خود را امتحان کند!
زمانی هم متملقان اطراف احمدینژاد او را آخرین شانس نظام میدانستند. این را از نزدیک مشاهده کرده بودم و از دولب برخی اطرافیان او میشنیدم. اما پیش از او و برای نخستینبار در زمان دولت اصلاحات اینگونه حرفها باب شد. آن زمان خاتمی آخرین شانس نظام بود. خود خاتمی کلیدواژه «فرصت» بیشترین کاربرد را در سخنانش دارد. هرچیزی را آخرین فرصت یا یک فرصت ازدسترفته میبیند.
اگر تمامی این شانسبازان سیاست بهمعنای واقعی کلمه به مردم باور داشتند، مردم را شانس هر نظام و حکومتی میدانستند، نه اشخاص را و نه خود را! انتخابات رئیسجمهور نهم اتفاقاً نشان داد که مردم فارغ از تحریمها و کاستیها و برخی ناکارآمدیهای مسئولان اجرایی و مقننه و قضایی، این شانس را از نظام نگرفتهاند. در انتخاباتی که بهنظر میرسید بسیاری از رأیدهندگان، نامزد مقبول تراز خود را در میان هیچیک از شش نامزد ندیدند، اما باز هم آمدند، پس برای چه آمدند، اگر جز برای ایران و انقلاب نبود؟! برای همین وقتی در آستانه نیمقرنشدن انقلاب، محمدرضا باهنر سیاستمدار کهنهکار در پاسخ به خبرنگار میگوید: «این هم که پرسیدید دولت آقای پزشکیان آخرین شانس ما است، من میگویم فقط دولت پزشکیان نیست، هرکس که رأی آورده بود، آخرین شانس بود»، معلوم میشود که چقدر امر سیاسی در ایران در نگاه سیاستمداران سابق مبتذل، و در مقابل، در نگاه مردم، متعالی شده است.
هزاران نسخه برای یک درد
جهانصنعت طی یادداشتی در نقد روز امروز خود با عنوان هزاران نسخه برای یک درد نوشت: – مسعود پزشکیان امروز در مجلس حاضر میشود و سوگند ریاستجمهوری را میخواند و میرود که یاران خود را برای همکاری در بالاترین سطح یعنی معاونان و نیز وزیران انتخاب کند. بر پایه قانوناساسی وی ۱۰ روز فرصت دارد مدیران برگزیده خود را که باید از مجلس رای بگیرند به این نهاد قانونگذاری معرفی کند و در صحن علنی از وزیران معرفی شده حمایت کرده و رای اعتماد برای آنها به دست آورد. به این ترتیب به نظر میرسد چیزی به تاسیس دولت چهاردهم باقی نمانده است. با وجودی که هنوز معلوم نیست کابینه پزشکیان چه ترکیبی دارد و مهمتر از آن هنوز معلوم نیست آیا دولت چهاردهم مانیفست خود را دارد یا میخواهد مطابق ماهیت برنامه هفتم توسعه پیش برود، اما در این روزها شاهدیم که نهادهای گوناگون و گروهها و جمعیتهای سیاسی و نیز شخصیتهای سیاسی- اقتصادی کشور بنابر اینکه چه نگاهی به ایران و آینده و نظام سیاسی مستقر دارند برای مسعود پزشکیان نسخهپیچی میکنند.
البته این نسخهپیچیها برای اینکه مسعود پزشکیان بداند سطح انتظارات سیاستورزان تا کجاست و نیز بداند قشرهای گوناگون از جمله کارگران، کشاورزان، معلمان و کارمندان و نیز فعالان اقتصادی از او چه میخواهند انتشار این خواستهها و نسخهپیچیها بیفایده نیست، اما از سوی دیگر نسخهپیچی برای دولتی که هنوز شکل نگرفته نیز شتابزدگی به حساب میآید.
نکتهای که میتوان درباره نسخهپیچیهای اقتصادی برای دولت آتی از سوی رسانهها و نیز کارشناسان و سیاستمداران گفت این است که بیشتر نسخهها درباره چند مساله اصلی است.
بیشتر نسخهها، اما پیرامون این است که دولت چهاردهم باید راه مهار تورم را بیابد و تورم را مهار کند. همه آنهایی که با رفتار اقتصاد سیاسی ایران آشنایند، اما میدانند مهار تورم اگرچه در حرف و روی کاغذ بسیار ساده نشان میدهد، اما برای اقدام در مهار این پدیده سخت نیاز به جراحی شکل و ماهیت مناسبات گوناگون در ایران هست. واقعیت تلخ این است که ذینفعان ادامه وضعیت موجود از تورم با نرخهای بالای دورقمی و میانگین ۴۰درصد در سالهای تازهسپریشده به آسانی محل رانت خود را از دست نخواهند داد. از سوی دیگر نیک میدانیم مهار تورم به مساله تحریم گره خورده است و برطرف کردن تحریم از راه آشتی با غرب یا از هر راه دیگر به این زودیها – در صورت ثابت ماندن شرایط- بسیار راه سختی است. به نظر میرسد بهتر است در گام نخست راه برای تاسیس کابینه کارآمد باز و سپس نسخه پیچیده شود.
منبع