نگاهی به تلاش‌های ابن تیمیه در تحریف مبانی عاشورا

عاشوراجریان کربلا رخدادی بزرگ است که از آن میتوان به اثر بخشترین رویداد در تحول جریان سیاسی و اجتماعی تاریخ اسلام یاد کرد. افرادی که در مقابل قیام امام حسین(ع) صف کشیدند و به گفته زيارت عاشورا «گروهی که اسبها را برای جنگ با حضرت زین و لگام کردند و برای جنگ با امام حسین(ع) مهیا گشتند.» پیوسته و در طول تاریخ در پی آن بودند که به مدار فکری امویان برگردند و با نام و یاد سید الشهدا(ع) مبارزه کنند.

ابن تیمیه در قرن هفتم هجری، به هوای هواداری از امویان و در راستای دفاع از فرهنگ اموی به فعالیتهای گستردهای پرداخت و همواره سعی کرد در قالب یک عالم سنی مسلک ضمن تضعیف و تغییر دیدگاه اهل سنت، افکاری را ترویج کند که بعدها به عنوان مبانی سلفی گری و وهابیت مشهور شد.

اوج تلاش «احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی» (ابن تیمیه) را میتوان در کتاب مشهور او یعنی «منهاج السنة النبویه» جستجو کرد؛ کتابی که نمایانگر دیدگاههای منحط شخصی است که الهام بخش وهابیان و داعشیان تاریخ معاصر شد.

نگاههای جانبدارانه او به تاریخ، فقه و مبانی فکری مسلمانان که در بسیاری از امور به اسائه ادب به ساحت ائمه(ع) و بزرگان اهل سنت میانجامید، پای وی را بارها به زندان کشاند و همین امر باعث شد وی در همان زندان نیز بمیرد. همانگونه که پیشتر اشاره شد، دفاع بی چون و چرای ابن تیمیه از امویان و به ویژه معاویه و فرزندش یزید، در آثار او بیش از دیگران واضح و هویدا است. در همین راستا به بررسی برخی از گفتارهای وی در خصوص نهضت عاشورا میپردازیم:

ابن تیمیه در پیروی از خط فکری اموی در جای جای کتابش به این نکته اشاره و تاکید دارد که قیام امام حسین(ع) قیامی بود که موجب ایجاد و یا افزایش فتنه در جامعه اسلامی شد:

»وَكَانَ فِي خُرُوجِهِ وَقَتْلِهِ مِنَ الْفَسَادِ مَا لَمْ يَكُنْ حَصَلَ لَوْ قَعَدَ فِي بَلَدِهِ، فَإِنَّ مَا قَصَدَهُ مِنْ تَحْصِيلِ الْخَيْرِ وَدَفْعِ الشَّرِّ لَمْ يَحْصُلْ مِنْهُ شَيْءٌ، بَلْ زَادَ الشَّرُّ بِخُرُوجِهِ وَقَتْلِهِ، وَنَقَصَ الْخَيْرُ بِذَلِكَ، وَصَارَ ذَلِكَ سَبَبًا لِشَرٍّ عَظِيمٍ. وَكَانَ قَتْلُ الْحُسَيْنِ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ» (منهاج السنة النبوية، ابن تيميه، جلد 4، صفحه 54). 

اساسا این نگاه تکیه بر این مبنای فکری دارد که قیام بر علیه سلطان و یا خلیفه حاضر حتی اگر ظالم باشد، حرام و غیرشرعی است. او در فتوایی به صراحت به این موضوع نیز اشاره دارد: «مذهب أهل الحديث ترك الخروج بالقتال على الملوك البغاة والصبر على ظلمهم إلى أن يستريح بر، أو يستراح من فاجر.» مذهب اهل حدیث قیام و انقلاب و نبرد با پادشاهان ظالم را نهی و منع کرده است. همچنین مینویسد:

»وَ أَمَرَ بِالصَّبْرِ عَلَى اسْتِئْثَارِهِمْ، وَنَهَى عَنْ مُقَاتَلَتِهِمْ وَمُنَازَعَتِهِمُ الْأَمْرَ مَعَ ظُلْمِهِمْ، لِأَنَّ الْفَسَادَ النَّاشِئَ مِنَ الْقِتَالِ فِي الْفِتْنَةِ، أَعْظَمُ مِنْ فَسَادِ ظُلْمِ وُلَاةِ الْأَمْرِ، فَلَا يُزَالُ أَخَفُّ الْفَسَادَيْنِ بِأَعْظَمِهِمَا» به صبر درباره ظلم سلاطین توصیه شده و از نبرد با آنها با وجود اینکه ظالم هستند نهی شده است؛ چرا که فساد و فتنه جنگ و نبرد بسیار بزرگتر از فتنه و فسادی است که با حضور و استمرار حاکمیت ظالمان به وجود میآید. (منهاج السنة النبوية، جلد 4 صفحه 542)

اهل سنت برای این حکم، روایاتی را هم در کتابهای مهم خود همچون صحیح مسلم و بخاری نیز از پیامبر(ص) ذکر میکنند؛ مانند:

«من كره من أميره شيئا فليصبر عليه، فإنه ليس من أحد من الناس يخرج من السلطان شبرا فمات عليه، إلا مات ميتة جاهلية» هر کس از امیر و سلطان چیزی دید بر او صبر کند، چرا که هیچ کسی نیست که بر سلطان خروج کند و در این خروج خود بمیرد مگر اینکه به مرگ جاهلیت مرده است. (صحیح بخاری، حدیث شماره 7053) این درحالی است که امام حسین (ع) رسماً و علناً به نگاه اسلام ناب محمدی نسبت سلاطین ظالم و خلفای جور اشاره میکند و آن را به عنوان یک تکلیف شرعی میدانند. امام حسين(ع) در جریان مسیر خود به کوفه و در منزل بیضه و به این موضوع اشاره میکنند:

«أيُّهَا النّاسُ! إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله قالَ: «مَن رَأى سُلطانا جائِرا، مُستَحِلّاً لِحُرَم اللّه، ناكِثا لِعَهدِ اللّه، مُخالِفا لِسُنَّةِ رَسولِ اللّه، يَعمَلُ في عِبادِ اللّه بِالإِثمِ وَالعُدوانِ، فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ، كانَ حَقّا عَلَى اللّه أن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» ألا وإنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ و تَرَكوا طاعَةَ الرَّحمنِ و أظهَرُوا الفَسادَ و عَطَّلُوا الحُدودَ وَ استَأثَروا بِالفَيءِ و أحَلّوا حَرامَ اللّه و حَرَّموا حَلالَهُ و أنا أحَقُّ مَن غَيَّرَ» اى مردم! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه حاكم ستمگرى را ببيند كه محرّمات خدا را حلال مىشمارد و پيمان خدا را مىشكند و بر خلاف سنّت پيامبر خدا مىرود و ميان بندگان خدا با گناه و ستم، عمل میكند ولى با كردار و يا گفتار بر او نشورد، بر خدا فرض است كه [در قيامت] او را به جايگاه همان ستمگر ببرد. بدانيد كه اينان، به اطاعت شيطان درآمده و اطاعت خدا را رها كردهاند. تباهى آورده، و حدود را معطّل نهاده و ثروتها را به خويش اختصاص دادهاند. حرام خدا را حلال دانسته و حلال خدا را حرام شمردهاند و من، شايسته ترين فرد هستم براى اين كه اين چيزها را تغيير دهد.

علاوه بر این، در وصیت نامه امام حسین(ع) خطاب به محمد حنفیه، خروج و قیام امام در جهت اصلاح معرفی میشود و نه در جهت ایجاد فتنه در بین مسلمین: «و أنّي لَم أخرُج أشِرا ولا بَطِرا و لا مُفسِدا و لا ظالِما و إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ النَّجاحِ وَ الصَّلاحِ في اُمَّةِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، اُريدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وأنهى عَنِ المُنكَرِ و أسيرَ بِسيرَةِ جَدّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سيرَةِ أبي عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ.» به درستى كه من، از روى ناسپاسى و زياده خواهى و براى فساد و ستمگرى قيام نكردم؛ بلكه براى تحقق رستگارى و نيكْروزى امّت جدّم پيامبر صلى الله عليه و آله قيام نمودم. مىخواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره جدّم محمّد و پدرم على بن ابى طالب، رفتار كنم. (الفتوح، ج 5، ص 21).

علاوه بر نهضت عاشورا، ابن تیمیه همچنین هیچگاه نظر خود را نسبت به عملکرد طلحه، زبیر، عایشه و دیگر پدیدآورندگان جنگ خونین جمل اعلام نمیکند. آنها رسما با امیر المومنینی جنگيدند که خلیفه رسمی رسول خدا(ص) بود و این جنگ تبعات و خونهای ریخته شده بسیاری را به دنبال داشت. ابن تیمیه همچنین هیچگاه درباره عملکرد معاویه نسبت به امام علی(ع) به عنوان خلیفه اسلامی اعلام موضع نمیکند و در باره نتایج جنگ صفین که روزهای متمادی به طول انجامید و شخصیتهایی همچون عمار بن یاسر در آن به شهادت رسیدند اعلام نظر نمی‌کند.(تاريخ الطبری، ج 5، ص 403)

سخنان اموی مسلکان در طول تاریخ برای تغییر جزئی یا کلی در مبانی کربلا گاهی آن چنان با مبانی فکری امام حسین(ع) متفاوت است که به راحتی میتوان به کذب بودن آن پی برد. طرح مسئله پذیرش بیعت با یزید در گفتگوهای امام و عمر بن سعد و یا در جریان روز عاشورا و بحبوحه نبرد، با عقل سلیم و قواعد فکری امام حسین (ع) ناسازگار است و حتی بدون در نظر گرفتن مجموعه اسناد تاریخی و حدیثی، عدم صحت آن واضح و مبرهن است.

اساساً شعار «مِثلي لا يُبايِعُ لِمِثلِهِ» که در دیدار با ولید بن عتبه از سوی امام حسین(ع) مطرح شد، تفکری بود که کلیت نگاه امام حسین(ع) را در مدینه و ماهها پیش از قیام عاشوار و حضور در کربلا نشان میدهد. امام حسین(ع) همان زمان که در دارالاماره مدینه، بیعت با یزید را رد کرد و یزید را فردی فاسق توصیف کردند به خوبی میدانستند که چه راهی پیش روی خواهند داشت و به همین دلیل سخن آخر را همان اول بیان کردند و رسما از عدم بیعت سخن گفتند.

ابن تیمیه به عنوان شخصیت اول تفکر سلفیگری و وهابیت به این مسئله در کتاب خود اشاره میکند. او میگوید: «وَكَذَلِكَ الْحُسَيْنُ – رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ – لَمْ يُقْتَلْ إِلَّا مَظْلُومًا شَهِيدًا، تَارِكًا لِطَلَبِ الْإِمَارَةِ، طَالِبًا لِلرُّجُوعِ: إِمَّا إِلَى بَلَدِهِ، أَوْ إِلَى الثَّغْرِ، أَوْ إِلَى الْمُتَوَلِّي عَلَى النَّاسِ يَزِيدَ.» حسین که خداوند از او راضی باشد، مظلوم شهید شد او ادعای خودش درباره حکومت را رها کرد و درخواست بازگشت را مطرح کرد یا اینکه به شهر خود برگرد یا به گوشه ای از ممالک اسلام و یا به نزد يزيد برای بیعت برود. (منهاج السنة النبوية، جلد 4، صفحه 535)

این تلاش دشمنان اهل بیت(ع) از نخستین سالهای پس از شهادت امام حسین(ع) و توسط بنی امیه برای ثبت روایات کذب آغاز شد _ که البته با پاسخ یاوران اهل بیت (ع) بی نتیجه ماند. عقبه بن سمعان، غلام رباب همسر امام حسین(ع) از جمله معدود افرادی بود که از عاشورا جان سالم به در برد و توانست روایتگر برخی از لحظات آن روز باشد. وی در روایتی به نفی ادعای امویان در زمینه اعلام آمادگی امام حسین (ع) در بیعت با یزید می‌پردازد:

»عُقبَةَ بنِ سِمعانَ قالَ: صَحِبتُ حُسَينا، فَخَرَجتُ مَعَهُ مِنَ المَدينَةِ إلى مَكَّةَ، ومِن مَكَّةَ إلَى العِراقِ و لَم اُفارِقهُ حَتّى قُتِلَ ولَيسَ مِن مُخاطَبَتِهِ النّاسَ كَلِمَةٌ بِالمَدينَةِ ولا بِمَكَّةَ ولا فِي الطَّريقِ ولا بِالعِراقِ و لا في عَسكَرٍ إلى يَومِ مَقتَلِهِ إلّا وقَد سَمِعتُها. ألا وَاللّه ِ ما أعطاهُم ما يَتَذاكَرُ النّاسُ و ما يَزعُمونَ؛ مِن أن يَضَعَ يَدَهُ في يَدِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ ولا أن يُسَيِّروهُ إلى ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمينَ، ولكِنَّهُ قالَ: دَعوني فَلَأَذهَبُ في هذِهِ الأَرضِ العَريضَةِ حَتّى نَنظُرَ ما يَصيرُ أمرُ النّاسِ.»

عُقبَة بن سَمْعان نقل كرد كه همراه حسين عليه السلام بودم و با او از مدينه به مكّه و از مكّه به عراق آمدم و تا هنگام شهادتش از او جدا نشدم و كلمه‌اى با مردم چه در مدينه چه در مكّه چه در راه، چه در عراق و چه در ميان لشكر تا روز شهادتش، سخن نگفت، جز آن كه آن را شنيدم. بدانيد كه ـ به خدا سوگند ـ حسين عليه السلام آنچه را كه مردم مى‌گويند و مى‌پندارند به آنان، واگذار نكرد. او ، نه گفت كه [مى‌خواهد] دست در دست يزيد بن معاويه بگذارد، نه [خواست كه] او را به مرزى از مرزهاى مسلمانان بفرستند؛ بلكه فرمود : «مرا وا بگذاريد كه در اين زمين پهناور بروم تا ببينم كه كار مردم، به كجا مى انجامد.( تاريخ الطبری، ج 5، ص 413).

بررسی‌ها نشان می‌دهد از بین رفتن نقاب تدین پوشالی از چهره بنی امیه به عنوان شجره ملعونه، دوستداران آل ابوسفیان را به انواع حدیث تراشی، تاریخ سازی و دروغ پردازی کشاند که علی رغم تلاش‌های مستمر هیچگاه به موفقیت و نتیجه مطلوبشان نرسیدند.

محمد سلمانی عبیات، پژوهشگر تاریخ

انتهای پیام


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

فیلم | کنگره ملی شهدای کاشان در ایستگاه پایانی

در فیلمی که تقدیم مخاطبان ایکنا می‌شود، گوشه‌هایی از شب پایانی کنگره ملی هزار و …