دریافت هدیه روز خبرنگار از دستان پُرمهر پدر شهید قرآنی

دیداربه گزارش خبرنگار ایکنا، دیدار این هفته کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ که معمول هر هفته چهارشنبه‌ها برگزار می شود، اختصاص به ملاقات با خانواده شهید سیدحسن هاشمی‌نسب داشت؛ خانواده‌ای پُرحمعیت با 8 اولاد؛ 3 دختر و 5 پسر که بنا به گفته پدر سالخورده شهید، یکی از پسرها (سیدحسن) را همانند خمس مال، در راه خدا تقدیم کردم.

 

شهید سیدحسن هاشمی‌نسب پانزدهم مرداد 1343، در تهران چشم به جهان گشود. سید حسن تا پایان کارشناسی در رشته الهیات و معارف اسلامی درس خواند. دبیر آموزش و پرورش بود و سال ۱۳۶۵ ازدواج کرد.

 

سیدحسن از کودکی و پیش از دوران مدرسه به قرآن علاقه داشت و هر وقت پدرش قرآن می‌خواند، او گوش می‌داد و به دلیل استعداد، آیات قرآن را به خوبی یاد می‌گرفت. استعداد او در یادگیری قرآن سبب شد تا پدر او را به مدرسه جامع علوم اسلامی بفرستد. حسن در مدرسه قاری قرآن بود و از کلاس سوم دبستان به صورت مرتب همه نمازهای یومیه‌اش را می‌خواند.

 

وی سال دوم دبیرستان بود که به جبهه رفت و همزمان با نبرد با دشمن درسش را هم ادامه داد. سیدحسن همزمان با تحصیل و حضور در جبهه به تدریس قرآن کریم هم مشغول بود و در مدرسه باقر‌العلوم قرآن تدریس می‌کرد. در مسجد محل هم جلسه‌ای برپا کرده بود و به جوانان و نوجوانان قرائت قرآن می‌آموخت.

 

شهید سیدحسن در جبهه تخریب‌چی بود اما در کنار این کار، شناسایی پیش از عملیات انجام می‌داد و غواصی هم می‌کرد و سرانجام در اول بهمن‌ماه ۱۳۶۶ و در جریان عملیات بیت‌المقدس ۲ در ماووت عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد.

 

مرد سالخورده؛ 91 سال دارد و اینک تعدادی از فرزندانش اعم از دختران، نوه‌ها، عروس و نتیجه‌ها دوره‌اش کرده اند که البته این تنها بخشی از ذریه حاج‌آقا هاشمی‌نسب است و اگر قرار باشد همه آنها یک جا جمع شوند که شاید مجالی برای حضور اعضای کمیته شهدای قرآنی و خبرنگاران همراه ایشان نباشد.

 

با وجود آنکه جمعشان جمع است اما چشمان جستجوگر پیرمرد به دنبال گمشده‌ای می‌گردد و با وجود گذشت 37 سال از شهادت سیدحسن، همچنان زیرلب زمزمه می‌کند که او در میان فرزندانش چیز دیگری بود. البته بعید است که پدر و مادری میان اولاد خود فرقی قائل باشند؛ به ویژه که حاج‌آقا هاشمی‌نسب فرزندانش را در مسیری درست هدایت و تربیت کرده بود و آنها همگی عاقبت بخیر شده بودند؛ او یکی را در راه خدا داده است که به قول خودش امانتی بوده که باید به صاحبش برمی‌گردانده و البته از میان برادران یکی دیگر نیز معمم است و اوقات عمر خود را در راه ترویج و تبلیغ دین خدا صرف می‌کند.

 

شهید سیدحسن مادر پیری دارد، حاجیه خانم باصفایی که به خاطر بیماری تا حدود زیادی قدرت تکلم خود را از دست داده و بنا به گفته همسرش مشکلات فکری و حافظه‌ای پیدا کرده و شاید خیلی کم گذشته را به خاطر می‌آورد اما به نظر می‌رسد که او همچنان حافظه عاطفی‌اش فعال باشد چرا که هر بار نام پسر شهیدش را می‌شنود، بغضش ترکیده و چشمانش نمناک می‌شود که این نشان از عمق رابطه عاطفی مادر و پسری با سیدحسن دارد. بر این مسئله می‌توان اینگونه نیز صحه گذاشت که وقتی یکی از خبرنگاران حاضر در دیدار، شاخه گلی را که به مناسبت روز خبرنگار به او هدیه کرده‌اند را به مادر شهید هدیه می‌کند، ناگهان سر ذوق آمده و نطقش باز می‌شود و برای نخستین بار در جریان دیدار، صدای پراز صلابت و مهر او را می‌شنویم که زبان به تشکر و قدردانی می‌گشاید.

 

 

دیدار با این خانواده شهید در شرایطی رخ داده است که تنها دو روز از سالروز تولد او می‌گذرد؛ شهید سیدحسن هاشمی‌نسب متولد 15 مرداد سال 43 است و اگر اکنون وجود خاکیش همچنان بود، مردی جاافتاده و مُسن با سن و سالی 60 ساله بود. پدر علاقه شدیدی به او داشت و بنا به گفته خودش زمان زیادی نمی‌توانست دوری او را تحمل کند و به همین دلیل او را بعضاً در همان دوران کودکی به اداره ای که در آنجا کار می‌کرد می‌برد که البته یک بار این همراهی تا اندازه‌ای هم برای پدر دردسرساز می‌شود چرا که سیدحسن در غفلت رئیس آن بخش از اداره که پدر آنجا کار می‌کرد، قاب عکس شاه را که بر روی دیوار اتاق آویزان بود به زیر کشیده، قاب آن را شکسته و عکس را نیز پاره می‌کند.

 

پسر سر به راه، مؤدب و درس‌خوان خانواده مقید به همه آن چیزی که تکلیفش شده، بود و بلافاصله با اتمام دوران تحصیل مدرسه در دانشگاه تربیت معلم پذیرفته شده و همزمان نیز به عنوان نیروی رسمی آموزش و پرورش در مدرسه مشغول به تدریس قرآن می‌شود. همزمان با شروع جنگ اما سودای حضور در جبهه‌های حق علیه باطل را دارد و چندین بار اعزام می‌شود و بالطبع چندین بار هم مجروح؛ یک بار جراحت شدیدی برمی‌دارد و ترکشی به پهلوی او اصابت می‌کند؛ به دلیل وخامت اوضاع و پرمخاطره بودن محل اصابت ترکش، توصیه می‌شود که برای جراحی به کشور آلمان برود که سرباز زده و می‌گوید من که بالاخره شهید خواهم شد پس چرا باید پولی از این مملکت و بیت‌المال صرف هزینه اعزام من به کشور خارجی شود؟!

 

با وجود آنکه یقین دارد که شهید خواهد شد اما به حکم دین و البته برای تحقق آرزوی مادر و پدر، در سن کم تن به ازدواج می‌دهد؛ ازدواجی که بنا به گفته همسرش که از قضا دختر عمه او نیز هست چیزی حدود 3 تا 4 ماه به طول نینجامید و او به فیض شهادت نائل می‌شود. با این وجود همسر شهید می‌گوید در همان مدت کم زندگی چندماهه اوج لذت از همنشینی و زندگی با یک مرد مؤمن، معتقد و دوستدار خانواده را بردم؛ او به حجاب و نماز شب بسیار مقید و مراقب بود و همیشه مرا به رعایت و مراقبت از آن توصیه می‌کرد.

 

ثمره این ازدواج دختری است که شهید هیچگاه از وجود آن که در بطن همسرش شکل گرفته، اطلاع نیافت و سیده زهرا موقعی متولد شد که پدر آسمانی شده بود اما دختر شهید اکنون خود زن کامل و وجیهه‌ای است که صاحب سه اولاد خردسال و کودک است؛ محمدحسن، محمدحسین  فاطمه.

 

پدر شهید مجدد رشته کلام را به دست گرفته و در حالیکه همچنان مادر شهید سکوتی پر از معنا و حرف دارد در مورد اشتغال به تحصیل سیدحسن در دانشکده الهیات و معارف اسلامی می‌گوید که او عطش زیادی به کسب دانش و معرفت اسلامی و قرآن داشت و یک روز پیش من آمد و گفت که قصد دارد در این دانشگاه ادامه تحصیل دهد؛ چنین روحیه‌ای از همان کودکی در وجودش هویدا بود؛ آن زمان که دوران کودکی و نوجوانی را طی می‌کرد، اوج یافتن فعالیت مهدیه تهران بود اما هفته‌ای را سراغ ندارم که سیدحسن به همراه برادر بزرگترش پای جلسات مرحوم کافی در مهدیه حاضر نشود و حتی در همان دوران کودکی و نوجوانی به واسطه فعالیتی که در مهدیه می‌کرد، مورد تقدیر مرحوم کافی نیز قرار گرفته بود.

 

خواهر کوچکتر شهید نیز در بخش دیگری از این دیدار در سخنان کوتاهی از رعایت و مراقبت شهید نسبت به بیت المال گفت و بیان کرد که شهید به صله رحم نیز بسیار اصرار داشت و از هر فرصتی برای جویای حال شدن از اعضای خانواده و فامیل استفاده می‌کرد، نه اینکه به شکل کلی بلکه جزء به جزء و آن زمان که هنوز اینگونه تلفن در خانه ها فراگیر نبود، حضوری به در خانه اقوام و فامیل مراجعه کرده و از احوال همگی جویا می‌شد.

 

 بنا به گفته وی شهید طبع بلندی نیز داشت و آن زمان که به استخدام درآمده بود و اصطلاحاً دستش در جیب خودش بود، برای اینکه از نظر مالی فشاری به پدر وارد نشود، در تأمین حوائج خواهران و برادران کوچکتر از خود نیز کوشا بود و البته همانطور که همسر شهید نیز اشاره کرد، علاقه و عشقی عجیب به اقامه نماز شب داشت و بعضاً همسرش را از خواب بیدار می‌کرد که به شکل جماعت به اقامه نماز شب بایستند.

 

چنین حس و حال در زندگی و انس با قرآن و معارف اهل بیت(ع) که در لحظه لحظه و جای جای زندگی شهید سیدحسن هاشمی‌نسب هویدا بود، موجب شد که یکی از نزدیکان این خانواده به نام فخری باقری بیدگلی که مدت زمانی است در ثبت خاطرات و زندگی دیگر نوشت شهدا فعال است دست به قلم برده و با استفاده از مشاهدات و اسناد به جای مانده از آن شهید، کتابی را به نام «در مسیر آسمان» به رشته تحریر درآورد.

 

 

اما برای خبرنگاران که به ثبت این خاطرات و لحظات ناب زندگی شهید از زبان خانواده او مشغول بودند، این دیدار حُسن ختامی نیز داشت و آن اینکه هدیه روز خبرنگاری را که سازمان قرآن و عترت بسیج تهران برای آنها تدارک دیده بود را از دستان پُرمهر پدر شهید هاشمی‌نسب دریافت کنند.

 

   

 

 

 

              

انتهای پیام


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

امام کاظم(ع)؛ آموزگار صبر در راه ایمان

امام موسی‌ بن جعفر(ع) در سال ۱۲۸ قمری به دنیا آمد. امامت ایشان از سال …