رهبر معظم انقلاب در نخستین دیدار رئیسجمهوری و دولت چهاردهم با ایشان، در نخستین نکته خطاب به دولت جدید، فرصت خدمت به مردم و تلاش برای پیشرفت کشور را نعمت بزرگ الهی برشمردند و افزودند: «این امانت خدا و مردم را قدرشناسی کنید و بدانید فرصت چهار سال خدمت به سرعت برق و باد میگذرد؛ البته در همین مدت هم میتوان کارهای بزرگی کرد. همچنان که امیرکبیر در مدت سه سال کارهای بزرگی انجام داد و رئیسی عزیز هم در حدود سه سال خدمت برخی پایهگذاریهای خوبی انجام داد که انشاءالله ثمره آن به کشور خواهد رسید». حال این پرسش مطرح میشود که چرا هنوز برای ما امیرکبیر مهم است و چرا باید به اصلاحات و کارهایی که او انجام داد توجه داشت؟
پژوهشگر ایرنا در سال ۱۳۹۵ گفتوگویی با «قباد منصوربخت» عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی انجام داد. این استاد دانشگاه سالهاست مطالعات خود را روی تاریخ ایران بهویژه دوره قاجار متمرکز کرده است. او را باید یکی از استادان تاریخ دانست که تحلیلهایش درباره تاریخ ایران، بهویژه مواجهه ایران با تمدن غرب در دوره قاجار و اصلاحات امیرکبیر مساله محور بوده و همین اشراف بر غنای تحلیلهایش افزوده است.
بر این اساس، به بازنشر این گفتوگو پرداختیم.
وحدت سرزمینی ایران چگونه به سرانجام رسید؟
منصوربخت درباره وضعیت جامعه ایران در دهههای نخست دوره قاجاری، به جنبههای داخلی و خارجی موضوع اشاره کرد و گفت: از جنبه داخلی، هر حکمی که درباره جامعه قاجار صادر شود خواسته یا ناخواسته وضعیت آن دوره را با دوره پیش از آن مقایسه میکند. به همین دلیل باید پرسید جامعه قاجاری با وضعیتی که چند قرن پیش در ایران به وجود آمده بود چه نسبتی داشت؟
از این رو ظهور و تاسیس سلسله صفویه نقطه عطفی در تاریخ ایران است که مهمترین مساله آن تحقق وحدت سرزمینی و احیای بخش عمده فلات ایران از لحاظ سیاسی بود که در مقابل دولت عثمانی که بخشی از جهان اسلام را در کام خود کشیده بود، ایستادگی کرد و مانع از بلعیدهشدن ایران شد.
نکته دیگر اینکه با تاسیس دولت صفویه، در عرصه اقتصادی ایران اتفاق مهمی افتاد؛ یعنی تاریخ ایران پیش از صفویه با دو هجوم ویرانگر مغول و تیمور روبهرو شد که ضربههای بسیار شدیدی بر اقتصاد ایران زد و جامعه را با مشکلات زیادی روبهرو کرد. دولت صفویه این فرصت را داشت که بار دیگر بهویژه اقتصادِ کشاورزی ایران را احیا کند. در زمان شاهعباس این امر به اوج خود رسید اما متاسفانه با مرگ این پادشاه، تنزل و انحطاط صفویه نیز شروع شد و در قرن ۱۲ قمری آثار خود را آشکار کرد.
این قرن یکی از بدترین دورههای تاریخ ایران است زیرا بهدلیل جنگهای طولانی، سقوط صفویه و لشکرکشیهای نادرشاه افشار و جنگهای جانشینی نادر، بار دیگر ضربههای اساسی به اقتصاد و بهدنبال آن، اوضاع اجتماعی ایران وارد شد و حکومت مقتدر صفویه که نشانه قدرت سیاسی ایران بود، دچار ضعف شد و سرانجام با مرگ کریمخان در سالهای نخست دهه آخر این قرن، ایران وارد درگیرهای جدیدی در عرصه سیاست داخلی شد. با غلبه آقامحمدخان بر دیگر رقبا و تاسیس سلسله قاجار، اتفاقی مهم در تاریخ ایران افتاد و وحدت سیاسی ایران را ممکن کرد.
بنابراین نقطه آغاز تاسیس سلسله قاجاریه یک نتیجه مبارک برای ایران در پی داشت زیرا کشور بار دیگر از تشتت و پراکندگی رها و وحدت سرزمینی بخش عمدهای از آن ممکن شد، اما کشور از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در وضعیت بدی به سر میبرد.
امیرکبیر به این نتیجه رسید که اگر قرار است در ایران تغییرات ایجاد شود باید کلیت کشور بهویژه نظم و قانون تغییر کند. او با درکی که از کلیت تمدن جدید به دست آورد دریافت که تمدن جدید، یک کل است که باید به همه جنبههای آن دست یافتبزرگترین مساله ایران در دوره قاجار
عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: مساله اصلی درباره وضعیت جامعه قاجار این است که اوضاع کشور را باید در ظرف جهانی و اتفاقهایی که در این زمان برای جامعه میافتد، بررسی کرد. ایران قاجاری با تغییری اساسی در شرایط جهانی روبهرو بود؛ تغییری که البته جامعه بسیار دیر با آن روبهرو شد. این اتفاق ظهور استعمار به معنای نماینده نظامی_سیاسی و اقتصادی تمدن جدید بود.
استعمار از آغاز قرن ۱۶ میلادی در جهان با کشورهای مختلف روبهرو شد. هر چند در دوره صفویه به صورت جزیی مواجهه نظامی با استعمار در جنوب وجود داشت اما به صورت مساله اصلی در نیامد تا اینکه در دوره قاجار و شروع جنگهای ایران و روسیه، مواجه جدی ایران با استعمار آغاز شد. به این ترتیب جامعه ایران درگیر مسایلی شد که منشاء آن در درون کشور نبود؛ به عبارت دیگر، ایران با بزرگترین مساله تاریخ خود یعنی تمدن جدید روبهرو شد.
درگیری امیرکبیر با جنبههای عملی تمدن جدید
منصوربخت، امیرکبیر را چهره بسیار مهم در ایران زمان قاجار در روبهرو شدن با تمدن غرب دانست و گفت: مسالهای که تمدن غرب ایران را در چند قرن اخیر با آن روبهرو کرده موضوع مهم و پیچیده است؛ یعنی ایران با مسالهای روبهرو شده که جنبه نظری و عملی دارد. بنابراین امیرکبیر را باید بهعنوان سیاستمداری دانست که درگیر جنبههای عملی تمدن جدید شده است و در مقام و مدیر عالی رتبه کشور، به مسایلی پی برد که جامعه با آن درگیر شده بود و ابعاد این درگیری همچنان گسترش مییافت.
این صدراعظم قاجاری، مسایلی را در جنگهای ایران و روسیه مشاهده و درک کرد که در نهایت متوجه برتری نظامی و سلاحهای آتشین روسیه شد و پی برد که برای مبارزه با این قدرت جدید، سلاح سرد کاربردی ندارد زیرا ابزار و قانون جنگ در جهان از اساس تغییر کرده است.
اصلاحات اساسی امیرکبیر در کشور
این استاد دانشگاه به سفر امیرکبیر به روسیه اشاره کرد و گفت: کشتهشدن «الکساندر گریبایدوف» وزیر مختار روسیه در ایران باعث شد امیرکبیر به همراه هیات «خسرو میرزا قاجار» به روسیه برود؛ همین سفر ۱۰ ماهه و مشاهده پیشرفتهای روسیه (نظامی، صنعتی، راهسازی، نهادهای آموزشی و …) در ذهنیت امیر تحولی اساسی ایجاد کرد. او متوجه دو نکته شد؛ یکی اینکه سلاح جدیدی که ارتش روسیه به آن مجهز شده حاصل فناوری نظامی جدید است. مهمتر اینکه، آنها توانایی تولید این سلاحها را بهدست آوردهاند و دیگری اینکه، مساله قدرت دشمن، فقط قدرت نظامی نیست بلکه جزئی از کل قدرت اروپاست.
پس به این نتیجه رسید که اگر قرار است در ایران نیز تغییرات ایجاد شود باید کلیت کشور بهویژه نظم و قانون تغییر کند. به این ترتیب امیرکبیر با درکی که از کلیت تمدن جدید به دست آورد دریافت که تمدن جدید، یک کل است که باید به همه جنبههای آن دست یافت و چنانچه در حوزهای اصلاحات انجام نشود، کشور شکستهای دیگری را در این زمینهها تجربه خواهد کرد.
او به این درک رسید که مساله فقط قدرت نظامی نیست و اگر کشور به صنایع جدید مجهز نشود نه تنها در عرصه صنایع دستی قدیم شکست خواهد خورد بلکه در دام وابستگی گرفتار خواهد شد؛ همانگونه که در سالهای بعد این اتفاق افتاد. از این رو برای رسیدن به علم و فناوری باید نهادهای جدید آموزشی ایجاد کرد. به عبارتی، امیرکبیر ارتباط این اجزا را با یکدیگر درک کرد و دریافت، ایران با یک کل به نام تمدن جدید روبهرو شده است؛ به همین دلیل در مجموعه اقدامهایی که انجام میداد به اصلاحات داخلی و ایجاد نهادهای جدید دست زد.
رویکرد امیرکبیر برای اعتمادسازی
این استاد تاریخ، اصلاحات امیرکبیر را از دو دیدگاه بررسی کرد و گفت: یکی از جنبههای اصلاحات امیرکبیر، تاثیراتی بود که در دربار قاجار یعنی شاهزادگان، مقامها و صاحبان مناصب، حرمسرا و … به جای گذاشت که این اقدامات به تعداد دشمنان او در درون دربار افزود؛ یعنی هر اقدامی که انجام میداد، دشمنانش در دربار قاجار از نظر کیفی و کمی افزایش پیدا میکردند. جنبه دیگر اصلاحات، تاثیر در جامعه و توده مردم بود؛ یعنی تاثیر اقدامات امیرکبیر برای توده مردم قابل مشاهده و لمس بود.
او در جامعه به ایجاد نظم و انظباط پرداخت و دست متعرضان به حقوق عمومی را کوتاه کرد. بنابراین رفتار اخلاق مدارانهای در جامعه به وجود آورد و همین عوامل باعث ایجاد امید و اعتماد در توده مردم شد؛ زیرا برای نخستینبار مشاهده میکردند که حکومت حقوق مردم را رعایت میکند و مانع از تعرض آنها به یکدیگر میشود. همچنین اقدام امیرکبیر در زمینه حمایت از تولیدکنندگان و پیشهوران ایرانی، سبب ایجاد شوق و ذوق و انقلاب روحی در درون جامعه شده بود.
امیرکبیر در جامعه به ایجاد نظم و انظباط پرداخت و دست متعرضان به حقوق عمومی را کوتاه کرد. بنابراین رفتار اخلاق مدارانهای در جامعه به وجود آورد و همین عوامل باعث ایجاد امید و اعتماد در توده مردم شدانسانی جدی و فسادناپذیر
منصوربخت با یادآوری دلایل مخالفتهای ظاهری و باطنی با اصلاحات امیرکبیر گفت: منابع دوره قاجار یا کمتر به این علتها پرداخته یا حداقل از بیان صریح آنها خودداری کردهاند؛ زیرا این منابع درباره علتهای ظاهری مخالفت با اصلاحات امیرکبیر گفتهاند که او انسانی متکبر و متنمر(بدخلق) بود که دست همه شاهزادگان را از حقوق خود کوتاه و اعیان را تحقیر میکرد؛ در صورتی که باید گفت این صدراعظم قاجاری، انسانی جدی و فسادناپذیر بود که بر پایه اصول اعتقادی که داشت در عرصه کشورداری و سیاست عمل میکرد؛ زیرا معتقد بود که حکومت برای اداره جامعه است، نه برای غارت؛ و این اعتقاد در بسیاری از نامههایش مشاهده میشود.
به عبارت دیگر برابری همه مردم و مساوات که در سالهای بعدِ جامعه ایران در نهضت مشروطه آن را درک میکند در عملگرایی امیرکبیر قابل مشاهده است. او معتقد بود همه مردم در کشور از حقوق یکسانی برخوردارند و شاهزادگان، بزرگان و … حق خاصی ندارند. در نتیجه امیرکبیر در امر سیاست به اصولی پایبند بود که حاضر نبود از آنها دست بردارد. این امر از نظر شاهزادگان، بزرگان و … نوعی تحقیر به حساب میآمد؛ بنابراین در همه شکایتهایی که به شاه مینوشتند او را انسانی متکبر، متنمر و خودخواه نشان میدادند.
منصوربخت افزود: شکایتهای شاهزادگان، بزرگان و دربار و جوسازیهای آنها علیه امیرکبیر، دروغ بزرگی بود که به مردم ایران گفته شد؛ زیرا اگر این صدراعظم قاجاری با مخالفانش همراه میشد و دست به چپاول کشور میزد با هیچگونه دشمنی روبرو نمیشد.
دلایل باطنی مخالفت با اصلاحات امیرکبیر
عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی درباره علت باطنی مخالفت با اصلاحات امیرکبیر نیز گفت: علت باطنی مخالفتها به ذهنیت هیات حاکمه و دربار قاجار از شرایط جامعه باز میگشت که این ذهنیت ارتباط مستحکمی با تاریخ گذشته ایران داشت.
اگر بخواهیم در تفکرهای قدیم، جامعه ایران را از نظر سیاسی دستهبندی کنیم مفهومی وجود دارد که «ابونصر فارابی» در فلسفه سیاست خود از آن به عنوان «مدینه تغلبیه» نام میبرد. ماهیت حکومت در تاریخ ایران ماهیت تغلبیه است؛ یعنی در تاریخ ایران همه حکومتهای پادشاهی از طریق غلبه با زور روی کار آمدند و البته ذهنیت و اندیشه متناسب با خود را نیز به وجود آوردند.
در این ذهنیت، حکومت و سرزمین ملک شخصی تلقی میشد و به این ترتیب دربار قاجار نیز خواسته و ناخواسته به این تفکر رسیده بود که جامعه، مردم و سرزمین ملک آنها هستند و رعایا فقط وسیله عیش و نوش آنها به شمار میآیند. امیرکبیر با اعمال و رفتار خود این تلقی در جامعه ایران را برهم زد و بزرگان، شاهزادگان و دربار، با وجود اینکه نیم قرن از جنگهای ایران و روسیه میگذشت، متوجه اوضاع و شرایط جدید نشدند و قدرت همهجانبه تمدن جدید را درک نکردند.
این وضعیت تا پایان حکومت قاجاریه ادامه یافت؛ یعنی بهطور کلی ذهنیت قاجاریه دگرگون نشد و حاضر نبودند در برابر شرایط جدید حتی به تامل ابتدایی بپردازند؛ به همین دلیل آنها متوجه نشدند که کشور دچار یک بیماری اساسی شده است و امیرکبیر بهعنوان یک طبیب ماهر و حاذق برآن است تا کشور را نجات دهد. مخالفان به سبب اینکه فکر میکردند میتوان در برابر شرایط جدید ایستاد، امیرکبیر را از پا در آوردند اما با شهادت او شمارش معکوس سقوط سلسله قاجاریه شروع شد؛ یعنی مردی را از پا درآورند که در صورت موفقیت، پایه حکومت آنها را مستحکمتر میکرد.
مشکل اصلاحات امیرکبیر این بود که قدرت مطلق نبود تا بتواند در برابر مخالفتها ایستادگی کند؛ فردی میتوانست این اصلاحات را انجام دهد که یا در نقش پادشاه باشد یا از حمایت مطلق پادشاه برخوردار میشداصلاحات امیرکبیر پاسخ به یک ضرورت تاریخی بود
این استاد تاریخ درباره موفقیت اصلاحات امیرکبیر نیز اظهارداشت: اصلاحاتی که این صدراعظم در جامعه زمان قاجار انجام داد، بسیار موفق بودند اما به سبب اینکه او در آغاز راه بود این اصلاحات ماندگار نشد و همه تلاشهایی که برای نوسازی ایران کرد از میان رفت.
اصلاحاتی که از زمان «عباس میرزا» شروع شد و با امیرکبیر نیز ادامه یافت، پاسخ به یک ضرورت تاریخی و لزوم ایجاد تغییرات ساختاری و تغییر در صورتبندی اجتماعی بود و از شرایط خارجی نشات میگرفت زیرا جامعه در شرایط جدیدی قرار گرفته بود که اگر برای پاسخ به آن شرایط دست به اصلاحات و نوسازی نمیزد ایران از نظر موجودیت سیاسی، فرهنگی، فکری و عملی بهطور کلی از صحنه تاریخ بشری حذف و جایگاهش در حاشیه تمدن جدید تثبیت میشد. اقدامهای امیرکبیر بهترین فرصتی تاریخی بود تا به این ضرورت تاریخی جواب داده شود که ایرانِ زمان قاجار از دست داد.
از نظر منصوربخت، مشکل اصلاحات امیرکبیر این بود که او قدرت مطلق نبود تا بتواند در برابر مخالفتها ایستادگی کند؛ فردی میتوانست این اصلاحات را انجام دهد که یا در نقش پادشاه باشد یا از حمایت مطلق پادشاه برخوردار میشد. این صدراعظم قاجاری، قدرت خود را از شاه به دست آورد. اصلاحات او تا زمانی انجام شد که شاه از او حمایت میکرد و با رویگردانی شاه از حمایت صدراعظم، نهال اصلاحات و نوسازی قطع شدند. شاه و درباریان، بهترین و مناسبترین وضعیت تاریخی را برای مساله تمدن جدید و تاسیس آن نابود کردند؛ مساله بزرگی که حاصل آن تداوم بحران و حلنشدن موضوع تمدن جدید بود.
منبع