نقش مراقبت از حرمت نگاه مردم در توفیق رسانه‌ای

آگاهی رسانه ای در خدمت مخاطب«تولد» از ازل تا ابد در شمار واژگان وزین و وقوع آن از مبارک‌ترین وقایع زندگی آدمیان است، حال آنکه «انسان» اشرف مخلوقات خداوند از دو بُعد جسمانی و روحانی تشکیل شده است و امتیاز و برتری او بر دیگر حیوانات، در «عقل و اختیار» اوست. خالق متعال در آیات فراوانی پیرامون آفرینش انسان، هدف خلقت و جایگاه و ویژگی‌های او به تفصیل سخن گفته است. 

کودکی پا به این جهان می‌گذارد و جهانی مهیا برای میزبانی از روحِ لطیف و حضور پُر لطف او و مادری که برای سلامت روح و جسم او شب‌ها را به روزها و همه وقت را به آسمان برکت خدا می‌دوزد. فرشتگانی نیز در طی این مسیرِ عاشقانه همراه می‌شوند. بی‌تردید از حقوق به حق هر کودکی در این جهان هزار رنگ، داشتن احساس امنیت، آرامش، عشق و… در فضایی انسانی است. این مهم در کنار مسائل طبیعی دیگر در دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم گاه و بی‌گاه از کودکان معصوم دریغ می‌شود. نگاهی مختصر به تاریخ جنگ‌ها، جنایت‌ها، خشم‌های انسانی و ناعدالتی‌های اجتماعی و اقتصادی در جای جای این جهان پر مهلکه از آزار قربانیان بی‌گناهی به نام شریف «کودکان» حکایت دارد. کودکانی که فریاد «دوستی» در چشمانشان شنیدنی است و در عین حال صدای بی‌پناهی‌شان هرگز به گوش جنگ‌افروزان نرسیده است. 

با این مقدمه درمی‌یابیم طی سلامت روحی این مسیر به تسهیلگرانی نیازمند است که هریک در لباس، شغل، مهارت، مسئولیت اجتماعی و… با هنرمندی ذاتی و آموخته خویش، رنگ عشق و دوستی به زندگی کودکان ما می‌زنند. کسانی که می‌توان در چشمانشان خیره شد، ساعت‌ها گفت و شنید، اشک شوق ریخت و همچنین با صدای بلند خندید و ترس را از هر راهی که آمده است به راه ناکجاآباد کشاند. همان کسانی که همیشه رخت سپید پرستاری یا ردای پاکیزه معلمی به تن نکشیده‌اند ولی آثار مبارک کارشان هرگز از مراقبت یک پرستار و تعلیم و تربیت یک معلم کمتر نیست. در دنیای ما کودکان ایرانی «گیتی خامنه» یکی از آن هنرمندان آموخته عشق است. او دوست صمیمی کودکان دیروز و مادران و پدران امروز است. همچنین دوستی و همدستی مغتنم این هنرمند توانا با والدین نسل دیروز ایران، ریشه در رشد فرهنگی ما از طریق، جعبه جادویی تلویزیون دارد.

خامنه اسفند 1343 در تهران به دنیا آمد. او از سال 1358یعنی وقتی 15 ساله بود به گروه کودک و نوجوان تلویزیون راه یافت و این فعالیت در نقش و نگار مجری شبکه یک تلویزیون به سال 1370رسید. پس از آن مدتی برای ادامه تحصیل از کار اجرا فاصله گرفت. این مجری ایرانی که به گفته خودش عاشق فلسفه است در آغاز تحصیل، این رشته را در دانشگاه پی گرفت ولی پس از مدتی زبان آلمانی را آغاز کرد و سرانجام آن درس را نیز نیمه رها کرد و در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته هنر با گرایش کارگردانی در سینما و تلویزیون پرداخت. در خلال سال‌های تحصیل، نیز به ساخت فیلم‌های کوتاه و نیمه‌بلند و همچنین نویسندگی و کارگردانی انیمیشن مشغول شد. داستان‌های کوتاه، اشعار و مقالات او در زمینه کودک و بزرگسال در مجلات ادبی همزمان به چاپ می‌رسیدند. او همچنین عضو انجمن شاعران حوزه هنری بود. خامنه سال ۱۳۷۳ به خارج از کشور سفر کرد و مدرک کارشناسی ارشدش را در رشته دراما با عنوان «کارگردانی و اجرا در نمایش مذهبی – آئینی ایرانی تعزیه»، از دانشگاه نورتریج کالیفرنیا اخذ کرد. او دوره فشرده تهیه‌کنندگی برای انیمیشن را در دانشگاه یو سی ال‌ای به پایان رساند و به مدت سه سال به گذراندن دوره‌های روانشناسی «مرکز بهزیستی بورلی هیلز» مشغول بود.

خامنه در طی اقامتش در خارج از ایران به تدریس تئاتر و زبان فارسی به کودکان و نوجوانان دو زبانه ایرانی – آمریکایی در سه مؤسسه غیرانتفاعی فرهنگی اشتغال داشت. او پیش از بازگشت به وطن، به عنوان مدیر برنامه‌ریزی مرکز اسلامی فرهنگی شمال کالیفرنیا در اکلند مشغول به کار بود.

دوستی‌اش با فلسفه، هنر، شعر و رسانه ریشه در نگاهش به جهان دارد. این را همان سال‌های کودکی از چشمان روشن و سیمای روشن‌تر و آن لبخند حقیقی، دلنشین و باورپذیر دوخته به چهره‌اش یافته بودیم ولی رو راست دریافتمان در دیدار این دوست قدیمی در ایکنا به شکلی شیرین و بیش از پیش عیان شد.

«شما یکی از نزدیک‌ترین و صمیمی‌ترین دوستان ما – دهه شصتی‌ها هستید و همچنین پدر و مادرانمان که در کنار شما به تربیت کودکانشان مشغول بودند نیز به نوعی از دوستان شما محسوب می‌شوند؛ امروز نیز فرزندان ما پای خاطرات نسل پیش، در زمره دوستان شما قرار دارند …

چه توصیف زیبایی کردید. به همین خاطر است که من خود را یکی از غنی‌ترین آدم‌های این کره خاکی می‌دانم و انشاالله استحقاق این میزان مهر ناب را خداوند به ما هدیه کند.»

این چند جمله کوتاه ورود ما به گفت‌وگو با گیتی خامنه، پیشکسوت رسانه‌ای است که در ایکنا انجام شد. خامنه در این مجال به پرسش‌های ایکنا در خصوص نقش رسانه‌ها در حکومت فضای مجازی بر روابط حقیقی، تفاوت کودکان دیروز و کودکان امروز، کارکردهای تغییر یافته رسانه‌های امروزی و… پاسخ گفت. پاسخ‌هایی که با حوصله، دقت و عشق فراوان به کودکان ایرانی ایراد شد. بخش نخست این گفت‌وگو طی روزهای گذشته با عنوان «ملزومات تعامل با کودک در دنیای جدید به روایت گیتی خامنه» از خاطر شریفتان گذشت، در این مجال بخش دوم این گفت‌وگو را با هم می‌خوانیم و می‌بینیم:

 

ایکنا _ بحث معنای زندگی و فلسفه تعلیم و تربیت کودک در جهان تکنولوژیکی دشواری‌های فراوانی دارد که والدین برای رسیدن به دانایی و طی مسیر صحیح، نیازمند آموزش‌های فرهنگی و علمی به روز هستند. به آغاز بحث و تفاوت‌های کودک دیروز و کودک امروز بازگردیم. به عنوان کسی که از نوجوانی در مدرسه رسانه کوشیده‌اید و به تعبیر خودتان «همراه کودکان رشد کرده‌اید» و از قاب جادویی تلویزیون که دیگر خیلی اوقات مخاطب را جادو نمی‌کند! با ما سخن گفته‌اید.. این تفاوت‌ها را چگونه می‌بینید؟

 

امروز دیگر هیچ چیز ما را جادو نمی‌کند! مشکل این است که اکنون ما به دوران حیرت رسیده‌ایم و خیلی دشوار است بتوانیم کسی را تحت تأثیر قرار دهیم، مگر آنکه مبحثی فراتر از همه این جادوهایی را که در حال حاضر دنیا در مقابل چشم‌ها گسترده می‌کند، بیاموزیم! شاید تعبیر درست این باشد که اکنون، زمان جادوگرها، جادوها، سحرها و تأثیرات شگرف به پایان رسیده است و امروز انسان به شیوه دیگری باید احساس تعلق به چیزی را داشته باشد و این احساس مخاطب وابسته به تجهیز رسانه و اهالی رسانه به علم روز است.

 

ایکنا _ همینطور است، با این توصیف اکنون می‌توانیم بحث دیگری را باز کنیم که البته مجال مبسوط خود را می‌طلبد. بنابراین اگر اجازه دهید بحث قبلی را ادامه دهیم، به نظر گیتی خامنه که سال‌های متمادی تجربه ارتباط با کودک دیروز را داشته است و پس از آنها سال‌ها برای ارتباط بهتر و مؤثرتر با مخاطب خویش درس ارتباطات از سویی و روانشناسی را از دیگر سو آموخته است، به طور روشن تفاوت این نسل با نسل دیروز را در چه می‌بینید؟ با این تفاوت که نسل دیروز دوران جنگ تحمیلی را با تمام وجود تجربه می‌کرد و این درک برای مخاطب و رسانه درکی متقابل بود، همه ما خاطرمان است که گویندگان و مجریان دیروز برنامه کودک به دلیل شرایط سخت روحی که همه ایرانیان تجربه می‌کردند حتی در انتخاب رنگ لباس برای نشاط در تصویر نیز مختار نبودند، خانواده‌های بسیاری از ما ایرانیان به شکل مستقیم و همه ما ایرانیان به شکل غیرمستقیم سوگوار جوانان وطن بودیم و نشاط با همه ما فاصله فراوان داشت؛ این شرایط با شرایط همکاران امروز شما تفاوت‌های جدی و اساسی دارد…

 

از سؤال خوبتان سپاسگزارم. چند روز پیش دوستی در فضای مجازی برای من اینگونه نوشت؛ «چرا هر کاری می‌کنید که دیده شوید؟» باید بگویم از بین پیام‌هایی که از مخاطبان عزیز دریافت می‌کنم، 99 درصد پیام عشق، دوستی و.. است ولی اینگونه پیام‌ها نیز وجود دارد. به نظر من سرنوشت‌سازترین، تأثیرگذارترین و خط‌دهنده‌ترین پیام‌ها آنگونه پیام‌هایی است که خیلی صادقانه مسیر فعلی را به ما نشان می‌دهد؛ در پاسخ آن پیام نوشتم؛ دوست عزیز! قسم یاد می‌کنم، گاهی حاضرم هر کاری انجام دهم که دیده نشوم! سال‌هاست از مهر و لطف مردم اشباع شده‌ام، سال‌های سال است هر جا رفته‌ام در آغوش گرفته شده‌ام، مردم را بوسیده‌ام، با اشک‌های هموطنانم اشک ریختم و… این عشق مردمی فوق‌العاده است، این عشق تمام دارایی و انرژی زندگی من است، اما گاهی از قضاوت نادرست نیز خسته می‌شوم، بنابراین برای آن دوست نوشتم؛ دوست من! تا زمانی که تصویر درستی از زندگی فردی نداریم، قضاوت کار دشواری است! برای آن دوست نگفتم، نسبت به مردم کشورم احساس دِین دارم، چرا که هم‌میهنان عزیزم هر یک به نوع و شیوه خویش مرا در محبت و لطف خود غرق کرده‌اند، دیده شدن و شهرت چیزی نیست که امروز بعد از 45 سال رویارویی با مردم عزیزمان برایم لذت‌بخش و آرزویی بی‌تکرار باشد.

چیزی که مرا وادار می‌کند همچنان برای هموطنانم و به طور ویژه کودک و نوجوان کار کنم و مشتاق و دردمند باشم، نیازی است که حس می‌کنم همچنان وجود دارد. به این فکر می‌کنم چه اتفاقی افتاد که مردم ما، (بچه‌های دیروز) که از بین هفت روز برنامه‌ای که برای آنان داشتیم دو روز را راجع به دروغ نگفتن با ایشان سخن می‌گفتیم، امروز خیلی‌هایشان دروغ می‌گویند و متأسفانه با دروغ زندگی خود را اداره می‌کنند. به این فکر می‌کنم که در گذشته طی ماه شاید سه برنامه اختصاص به این داشت که؛ سادگی، صداقت و خود بودن چقدر ارزنده و زیباست و چقدر خوب است انسان دیگران را به میزان خود دوست داشته باشد و تلاش نکند دارایی خود را به رخ دیگران بکشد.

 

اکنون درصد بزرگی از آنچه در فضای مجازی به خصوص از ناحیه آدم‌هایی که به لحاظ اقتصادی توانمند هستند، می‌بینیم، نمایش زندگی خصوصی (خانه، ماشین، همسر، فرزند و…) آن افراد است. غافل از اینکه خیلی از جوان‌ترها و حتی بسیاری از هم‌سن و سال‌های من، توان برآورده کردن نیازهای جاری خانواده خود را ندارند! مدام به این فکر می‌کنم که من کجا اشتباه کردم؟ کجا کم گذاشتم؟ چه چیزی را باید به مردم می‌گفتم و نگفتم که امروز به این میزان شاهد چشم و هم‌چشمی‌ها نباشیم؟ امروز شاهد نباشیم دو جوان وقتی می‌خواهند پیوند زندگی خود را برقرار کنند، به مسایل مهم و انسانی زندگی فکر کنند، امروز آنان اول فکر این هستند که کجا سالن بگیرند و به کدام آرایشگاه بروند و… شنیدم افراد مدت‌ها در نوبت وامی هستند که زندگی را به گونه‌ای به دیگران ارائه کنند که گویی، خوشبخت هستند! در حالی که مصیبت‌های فراوانی را تحمل کرده‌اند برای اینکه یک چهار دیواری داشته باشند! این مثال‌ها را مطرح کردم برای اینکه بگویم درد فعلی من چیست.

 

به خاطر عشق، لطف و محبتی که از مردم شریف ایران می‌گیرم، احساس می‌کنم در قبال بچه‌های دیروز و فرزندان امروز مسئولم. برای اینکه واسطه گران‌قیمتی به نام «رسانه» در اختیار ما بود. آیا من آنگونه که باید از رسانه بهره بردم؟ فکر نمی‌کنم اینطور باشد. کمی صریح‌تر و قوی‌تر بگویم؛ باور ندارم! بنابراین در قبال همه کوتاهی‌هایم از شما عذرخواهی می‌کنم، آماده جبرانم، هر مراسمی و هر دعوتی را که می‌پذیرم برای این است که فکر می‌کنم آن زمان سواد، آگاهی و تجربه کافی را برای ارتباط با مخاطب نداشتم و امروز که کمی تجربه بیشتر از دوران نوجوانی و جوانی یافته‌ام، باید به احترام نگاه مردم عزیزمان جبران مافات کنم. بعضی از دوستان وقتی با من روبرو می‌شوند، می‌پرسند چرا در گذشته از این روحیه و انرژی امروز برای ارتباط با مخاطب بهره‌مند نبودید؟ نمی‌خواهم برای تک تک کسانی که این پرسش را دارند، توضیح دهم که زمانی من و شما از طریق تلویزیون با هم ملاقات می‌کردیم، شاید نیم ساعت از زمانی که تمام شیشه‌های خانه ما در موج انفجار به کف خانه ریخته بود، می‌گذشت و من پس از جارو کردن آن شیشه‌ها، به سرعت آماده شده بودم که به اجرای برنامه برسم. نمی‌توانم بگویم آن زمانی که من آمدم برای تو برنامه اجرا کنم، کمتر از یک ساعت بود که خبر شهادت «مهدی رضایی مجد» همسایه‌مان رسیده بود و من پس از همراهی و همدلی با خانواده شهید با چشمانی اشک‌آلود، مقابل دوربین حاضر شدم. نمی‌توانم بگویم نیم ساعت قبل از پخش برنامه، از طریق تلفن سازمان صدا و سیما خبر رسید که خیابان پیروزی تهران – موشک‌باران شده است و تعدادی از مردمان آن محله زیر آوار ماندند و…

 

اکنون در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که به مدد مقوله توانمند رسانه‌های نوین در جریان قرار می‌گیریم، بعضی انسان‌ها با هم‌نوعان خود چه می‌کنند! و این دنیایی نبود که ما وعده آن را به بچه‌ها می‌دادیم و دنیایی نبود که وعده آن به منِ نوجوان 15 ساله داده شده بود! شاید به خاطر اینکه بزرگ‌ترهای ما در شیب تندی از اتفاقات آن زمان فراموش کردند که باید به کودک خود بگویند؛ هر جایی بلندی است، پستی هم وجود دارد، هر جایی خوبی است، بدی نیز وجود دارد، هر جایی دارا هست، همانگونه امام علی(ع) فرمودند در کنار او ندار هم زندگی می‌کند. کودکان امروز بسیار آگاه هستند و می‌دانند در چه دنیایی زندگی می‌کنند، فکر می‌کنم وظیفه پدر و مادرها و همچنین رسانه‌های جمعی امروز این است که به بچه‌ها بگویند، دوست عزیز من آن چهره بزک کرده‌ای که بعضی‌ها در فضای مجازی به تو نشان می‌دهند همه زندگی آنها در فضای حقیقی نیست!

 

ایکنا _ برای نجات از این فضا و آشنایی و باور به ابعاد حقیقی زندگی به نسل جدید چه باید کرد؟

 

چندی پیش در فضای مجازی پویشی ترتیب داده شده است که مورد استقبال جوانان آمریکایی نیز قرار گرفته است. فکر می‌کنم شاید ما هم باید یک چنین اقدامی را ایجاد کنیم. پویش به این شکل بود که دوستان در همین لحظه مثلا ساعت 2:15 دقیقه برای شما یک پیامک می‌آید که همین الان در هر موقعیتی هستید فورا از خودتان یک تصویر برای ما بفرستید، ممکن است شما در حال بازسازی خانه خود باشید و سر و روی آشفته و نگرانی داشته باشید؛ در آن مجال، فرصت مرتب‌سازی و آراستگی به شما داده نمی‌شود بلکه باید در همان لحظه بخش واقعی زندگی خود را به نمایش بگذارید، در هر وضیعتی ظاهری که هستید، شاید ما به چنین پویشی نیاز داریم که به بچه‌های ما بگوید زندگی فقط لحظه‌هایی نیست که افراد با زیباترین پوشش در حالی که یک لبخند به پهنای صورتشان دارند، زندگیشان را به رخ تو و دنیا می‌کشند و می‌گویند من جزو قشر توانمندم! دوست نوجوان من! بسیاری افراد هستند که آرزو دارند در جایگاه اکنون تو باشند، تو این را خوب می‌دانی!

 

در پایان پاسخ به این پرسش باید گفت؛ بچه‌های دیروز به نوعی زندگی عادت کرده بودند که خیلی شبیه به زندگی دیگران بود، همه ما کفش ملی و بلا می‌پوشیدیم به جز طبقه ممتاز که تعدادشان زیاد نبود. همه ما یک نوع ظروف ملامین‌ و یک نوع چینی گل سرخ در کمدهای مادرانمان پیدا می‌شد، مادرهای بسیاری از ما یک زنبیل پلاستیکی قرمز، نارنجی یا رنگ دیگر داشتند و با همان زنبیل به خرید می‌رفتند، نوع خریدها نیز مشخص بود؛ سبزی، گوجه، سیب‌زمینی و… کسی آن زمان خاویار یا سوشی نمی‌خورد، یا در خانه ما ایرانی‌ها صبحانه نان تُست فرانسوی نبود که بخواهیم در فضای غیرواقعی به رخ دیگران بکشیم. امروز به واسطه زندگی در فضای مجازی آدمیان مدام مورد مقایسه قرار می‌گیرند؛ مقایسه دارا و ندار در فضای مجازی مقایسه‌ای سرشار از بی‌عدالتی است.

 

ایکنا _ به نظر شما به عنوان کسی که سابقه دوستی‌اش با کودکان ایرانی دیرینه است و برای تأثیرگذاری بیشتر در این دوستی، نسبت به کسب دانایی در دو حوزه ارتباطات و روانشناسی که هر دو در شمار دانش‌های اساسی و انسانی است، اقداماتی کرده است، این دو دانایی چقدر به کمک شما در ارتباط با مخاطب آمده است؟

فوق‌العاده؛ تأکید می‌کنم فوق‌العاده! برای اینکه سؤالتان فوق‌العاده عالی بود. من بسیاری از موارد و نکاتی را که طی روز می‌دیدم و می‌فهمیدم، عصر برای بچه‌ها تعریف ‌می‌کردم، اگر در کنار مردم نبودم، اگر سوار همان اتوبوسی نمی‌شدم که دیگران سوار می‌شدند، اگر همراه مردم درد نمی‌کشیدم، لحظه‌های دشوار را نمی‌گذراندم، اگر بسیاری از تنگناها را مثل مردم تجربه نمی‌کردم، شاید امروز ارتباطات انسانی و اجتماعی‌ام با مخاطب به این شکل دوستانه معنا نمی‌شد. فکر می‌کنم زندگی با مردم از ملزومات کار هنری موفق است. هنرمند برای آموختن نیازمند نظرگاه مردم است، نظر، پیشنهاد، انتقاد و ایده برای ادامه راه، بدون «مردم» شدنی نیست. با این وصف به نظر من، جدا کردن هنرمند از مردم، حتی در سالن تماشای فیلم در سینما می‌تواند به ضرر آن هنرمند باشد، چون این قشر در کنار و در تعامل با مردم فرصت آموختن، شنیدن و گفتن را از آن خود می‌کنند و در همین فضای مردمی ایده‌های خلق و آفرینش هنری در هنرمند جوانه می‌زند. بنابراین در پاسخ به سؤال شما باید بگویم گیتی خامنه در پیوند با مردم به کمبودهای خود در امر تولید و اجرا رسید و در همین پیوند درصدد آموختن برآمد و در نهایت هرچه آموخت با مردم وطن خویش شریک شد و این مسیر همچنان ادامه دارد.

 

ایکنا _ پیشتر فرمودید، هنرمند در قبال مسئولیتی که مخاطب با نگاهش به فعالیت او ایجاد می‌کند و به اصطلاح شهرتی که می‌یابد، نیازمند مراقبت بیشتر در رفتار و عمل اجتماعی است، چرا که او به واسطه همین نگاه محترم به یکی از اعضای خانواده سرزمین ایران تبدیل شده است. گیتی خامنه نیز بارها این عنوان را به خود اطلاق کرده است؛ «یکی از اعضای خانواده ایران»، او همچنین پس از سال‌ها آموختن و تدریس در خارج از کشور باز هم به عشق مردم میهن به خدمت رسانه‌ای مشغول است. به نظر شما مراقبت از شهرت، حرمت نگاه محترم مردم و زمینه‌های گسترش گفت‌وگو با ایشان چگونه محقق می‌شود؟

 

باز هم یک پرسش خوب؛ اجازه دهید اول باور قلبی‌ام را با تمام سلول‌های وجودم فریاد بزنم، حتی اگر به شهرت رسیدی و دیگران باور کردند، تو کسی هستی، تو که خودت را می‌شناسی، باور نکن، این را به گیتی می‌گویم! مادرم بزرگ‌ترین منتقد فوق‌العاده ظریف‌بین زندگی من هستند و طی سال‌های مختلف بارها و بارها به من یک جمله را گفتند؛ گیتی فکر نکنی خبری هست، فکر نکنی کسی هستی! و من این موضوع را با تمام وجود خود پذیرفته‌ام. 
کاملا آمادگی دارم برای اینکه تنهای تنهای تنها آخرین سفر زندگی خود را داشته باشم! در حالی که نه کسی من را به خاطر دارد، نه دیگر کسی به من سر می‌زند، نه احتمالا اگر جایی بروم من را خواهند شناخت، من کاملا آماده این اتفاق هستم، دنیا بازی‌هایی از این دست فراوان داشته و دارد. بنابراین من به حرف‌های یکی از اساتید روانشناسی استناد می‌کنم، از زمانی که یاد گرفتم هیچ توقعی از هیچ انسانی نداشته باشم، خیلی احساس خوشبختی می‌کنم. فکر می‌کنم شهرت و شناخته شدن می‌تواند از تو آدم بسیار خوبی بسازد اگر ظرفیت داشته باشی و اگر متوجه شوی خداوند چه نعمت فوق‌العاده‌ای به تو هدیه کرده و در قبال آن چقدر مسئولی! اگر به این شکل نگاه کنی که این میزان محبت مردم قرار است پاسخش چه باشد؟ تو فقط در آغوش گرفته شوی، به تو هدیه بدهند، از تو تعریف کنند، اشک بریزند، در زمان دیدنت تو را غرق محبت کنند و بارها به تو بگویند دوستت داریم و تو را اشباع کنند و در نهایت تو با آن حجم محبت دریافت شده، بروی دنبال زندگی خودت و به این باور غلط نیز رسیده باشی که پس تو چیزی داری که دیگران اذعان می‌کنند! و گمان نبری که دیگران بادل‌گرمی و حمایت‌هایشان به تو افزودند و باعث شدند شخصیت تو پخته‌تر شود، پس تو همچنان مدیون و مرهون مردم هستی و بالعکس خدا نکند ظرف وجودی تو محدود باشد و با کوچک‌ترین سنگی به لرزش درآید و بعد سرریز شود و این میزبان اشباع شدگی از مهر و توجه از تو آدمی بسازد که خدای نکرده باور کنی خودت از روز آغاز این بودی….

 

ادامه دارد…

 

گفت‌وگو از معصومه صبور

انتهای پیام


منبع

درباره ی nasimerooyesh

مطلب پیشنهادی

حضرت زهرا(س) اولین مدافع ولایت بود +‌ فیلم

آیت‌الله سیدعلی محقق داماد در گفت‌وگو با ایکنا: حضرت فاطمه زهرا(س) مادر بشریت است، از …

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ