سرعت پیشرفت فناوری، رواج رسانههای اجتماعی و چشمانداز جهانی که با مسائل پیچیده اجتماعی و زیست محیطی مشخص شده است، مجموعهای منحصر به فرد از چالشها را ارائه میدهد که بر سلامت جسمانی، عاطفی و روانی کودکان تأثیرگذار است.
در سالهای اخیر، اولویتهای اجتماعی تغییر کرده و ارزشهای سنتی خانواده با تمرکز بر وضعیت مادیگرایی برای بسیاری از خانوادهها (البته نه همه) جایگزین شده است. کودکان و نوجوانان خیلی زود چیزهایی را که در خانوادهشان اهمیت دارد، یاد میگیرند. بسیاری از والدین بیش از حد کار میکنند، اضطراب بیش از حد دارند و تا حد زیادی تحت فشارند. ساعات طولانی دوری از خانه، در آنها احساس گناه ایجاد میکند، بنابراین خلاء حضورشان در خانه را با هدایا و تلاش برای پاسخ به سایر زیاده خواهیها جبران میکنند.
به نظر میآید، کودکان امروزی عاشق تجملاند و اکنون مستبدتر شدهاند. حتی گاهی به بزرگترها بیاحترامی میکنند. وقتی بزرگترها وارد اتاق میشوند، دیگر بر نمیخیزند و به راحتی با والدین خود مخالفت میکنند. چنانچه به کودکان و نوجوانان نسلهای قبل نگاه کنیم و آنها را با بچههای امروزی مقایسه کنیم، از خودمان خواهیم پرسید، چه اتفاقی افتاده است؟ ما والدین تغییر کردهایم؟! برخی از این تغییرات، خوب و بعضی چندان بهجا نیستند.
امروزه بسیاری از والدین با احساس گناه زیادی دست و پنجه نرم میکنند. بسیاری از ما هنوز زخمهای دردناک دوران کودکیمان را احساس میکنیم و تمام تلاشمان را به کار میبندیم تا از تکرار تاریخ جلوگیری کنیم. ما به نسلی از والدین تبدیل شدهایم که نمیخواهیم کودکانمان لحظهای ناراحت شوند. ما از آنها دفاع میکنیم تا ناچار نشوند با عواقب اقدامات خود روبرو شوند. ما راه آنها را برای همه چیز هموار میکنیم. بهعبارت گویاتر، ما همه چیز را درست میکنیم.
پرواضح است، اینها موجب بیانگیزگی عمومی، اخلاق کاری ضعیف و وابستگی در میان کودکان و جوانان آینده میشود علاوهبر همه اینها، ما شاهد افزایش هشدار دهنده مسایل مربوط به سلامت روان در میان همه گروههای سنی هستیم. کودکان، نوجوانان و جوانان ما نمیتوانند با زندگی کنار بیایند. اگر ما برای اطمینان از خوشبختی آنها این همه تلاش کردهایم، پس چرا نسلی عصبانی، ناراضی و پر استرس را به وجود میآوریم؟!
گرچه در دهه های اخیر اینگونه به نظر میرسد که والدین در زمینه تربیت فرزندان، مطالعات بیشتری داشته و پیوسته میکوشند تا از طریق فضای مجازی هم که شده مهارتهای فرزندپروری خود را ارتقا دهند، ولیکن به نظر میرسد، کارساز نبوده است. در واقع مطالعهای که در سال ۱۴۰۳ درباره تأثیر بیش از حد اطلاعات بر والدین منتشر شده است، نشانگر این است که والدینی با سطوح پایینتر خودکارآمدی (معروف به اعتماد بهنفس پایینتر) زمان بیشتری را به جستوجوی آنلاین اطلاعات مشغول بودهاند.
بنابراین، گاهی اوقات اطلاعات سر ریز شده میتواند تأثیر مخربی بر اعتماد به نفس والدین داشته باشد. یک کودک در دنیای مدرن به یک پدر و مادر خوب نیاز دارد، نه یک والدین کامل. از سوی دیگر، با گسترش فناوری، لاجرم به سمت سبک زندگی دیجیتالیتر حرکت کردهایم. از جهات خاصی، به یقین نمیتوان مزایای آن را نادیده گرفت، اما چالشهای زیادی را نیز به همراه داشته است. بهطور خاص، وقتی صحبت از رشد کودک میشود، استفاده بیمحابا از فناوری در اوایل کودکی نتایج منفی در زمینههای رشد اجتماعی و شناختی کودکان دارد. از طرفی همانطور که سبک زندگی ما به یک حوزه دیجیتالیتر تغییر کرده است، تأثیر مستقیمی بر پویایی نهاد خانواده گذارده است. تعاملات چهره به چهره دگرگون شده است، زیرا امروز اتکای بیشتری به فناوری برای کودکان وجود دارد و بهطور بالقوه کودکان و نوجوانان را در معرض مطالب آزاردهنده قرار میدهد.
در مجموع، میتوان بیان کرد که والدین با افزایش فناوری با یک مسئله فزاینده قطع ارتباط بالقوه در سیستم خانواده مواجه شدهاند. به دلیل بسیاری از عوامل اجتماعی، فشار جدیدی بردوش والدین قرار دارد. باتوجه به وضعیت اقتصادی درحال تغییر و نقش و انتظارات والدین، والدگری را برای بسیاری تغییر داده است. در حال حاضر اغلب لازم است که والدین در حال کار باشند، اگر نه یک شغل، بلکه چندین شغل برای تامین مخارج زندگی خود داشته باشند. لذا تغییرات کلی در ارزشهای مرتبط با فرزندپروری حاصل شده است.
چرا فرزندان ما بالغ و مسئولیت پذیر نیستند؟ والدین نسل آلفا (متولدین ۱۳۹۰ به بعد) حواسشان هست؟ والدین نسل آلفا آموختهاند که والدگری به معنای فراهم کردن امکانات و داراییهای مادی برای بچهها است و خود را بهعنوان “والدین خوب” معرفی میکنند. آنها در واقع هیچ تلاشی برای رشد آنها نمیکنند، بلکه آنها را بهعنوان فرزندانی با هیچ مسئولیتی، بدون درک انتظارات دنیای واقعی، پرورش میدهند.
چنین کودکانی تحت تأثیر داراییهای مادی، در روند رشد خود ناچارند تمرکز خود را بر مسائل مطالعاتی، مهارتها، نگرش، رفتار، صداقت، ارزشها، شخصیت و … از دست بدهند، که به دلیل این فرزندپروری ناموفق، اکثر آنها در نهایت نابالغ میشوند. بخش غمانگیز ماجرا این است که در نهایت والدین، جامعه، مدارس، دانشگاه، فرزندان خود را به دلیل ناتوانی آنها در انجام مسئولیت در زندگی حرفهای و شخصی پس از رسیدن به سن بلوغ سرزنش میکنند.
چگونه میتوان انتظار داشت که یک کودک نازپرورده (تا سن نوجوانی) یک شبه بالغ شود؟ چنین جوانانی از دنیای واقعی میترسند، و به دنبال منطقه راحتی هستند تا همچون کودکان پنهان شوند. قبل از اینکه اوضاع بدتر شود چه چیزی باید اصلاح شود؟ما یکی از اولین نسلهایی هستیم که این هنجارهای جدید را در فرزندپروری پیاده کردیم و اکنون که فرزندانمان بزرگتر شدهاند، نتایج آن را میبینیم. اگر این روند ادامه پیدا کند، تصور کنید نسلهای آینده چگونه خواهند بود؟
همه ما به عنوان والد لازم است، بهجای تمرکز بر مادیگرایی، در جایگاه والدین روی رویکرد ارزشمحور تمرکز کنیم تا حس ارزشها، اشتراکگذاری، مراقبت، احترام گذاشتن، مسئولیتپذیری، انضباط شخصی، کار گروهی، رفتار اخلاقی، رفتار بالغ و … را پرورش دهیم. البته این یادگیریها باید در سنین مناسب منتقل شود، تا رشد کودکان به شکل طبیعی اتفاق بیفتد و مسئولیتپذیری آنها را تسهیل کند. در این صورت است که میتوانیم از فرزندانمان انتظار داشته باشیم که مسئولیتپذیر، واقعی، دلسوز، و شهروندانی با نگرش صحیح باشند.
حال که جهان سریعتر از هر زمان دیگری در حال تغییر است، مهم این است که نسل زد و آلفا را برای چالشهایی که با آن روبرو خواهند شد آماده کنیم. از پیشرفتهای فناوری گرفته تا تغییرات آب و هوایی و در مفهوم کلیتر، آینده ناشناختههای بسیاری را در خود جای داده است. اما اقداماتی میتوانیم انجام دهیم تا به فرزندانمان کمک کنیم، آماده باشند. پس از همین حالا شروع کنید! فردا دیر است.
* مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بینالملل کودکان
انتشار مطالب در باشگاه نخبگان ایرنا به منظور تبادل آرا و نظرات گوناگون جامعه است و الزاما به معنای تأیید کامل محتوای آن نیست. ایرنا آمادگی انتشار نقد و بررسی دیدگاههای منتشر شده را دارد.
منبع