به گزارش ایرنا، در قرن هجدهم وقتی داستان با وحشت و وهم با راز و ابهام، مرگ و نفرین موجودات غیر طبیعی و قوانین فراواقعی در آمیخت، گونه ای ادبی متولد شد با عنوان گوتیک.
ادبیات گوتیک پر است از پدیدۀ غیر عادی از تصویر و خیال، گاه موجودات عجیب و غریب درش دلبری می کنند و دل می بازند، گاه آدم های عادی پا از دنیای معقول و معمولی شان فراتر می گذارند بنابراین در آثار گوتیک در عین حال که تاکید بر احساسات است وجه لذت بخش ترس نیز چاشنی روایت می شود، چنین است که داستان ها و رمان های این گونهٔ ادبی از قلعه اوترانتو و دراکولا و فرانکنشتاین گرفته تا سرود کریسمس و شبح اپرا بارها و بارها تلخیص شده اند، روایت ها و قرائت های متعدد دارند به زبان های بسیار ترجمه شده اند و اقتباس های سینمایی موفقی از آنها ارائه شده است.
کتاب «ساحره کوه کهربا» رمانی گوتیگ و پر رمز و راز اثر ویلهلم ماین هولد نویسنده و کشیش آلمانی است که در سال ۱۸۳۸ منتشر شد. این رمان که در ابتدا به عنوان یک واقعه تاریخی و مستند از قرن ۱۷ میلادی معرفی شد، به سرعت مورد توجه منتقدان و خوانندگان قرار گرفت و به یکی از محبوبترین رمانهای آن دوران تبدیل شد. اما بعدها مشخص شد که این رمان در واقع یک حقه ادبی بوده و ماین هولد خود نویسنده آن است.
خلاصه کتاب ساحره کوه کهربا
داستان از این قرار است که ماریا دختر کشیش روستا در کوهی معدنی از کهربا کشف می کند و با فروش مخفیانه آن می کوشد رنج و گرسنگی مردمش را تسکین دهد. اما این ثروت ناگهانی موجب می شود که او را به سحر و جادو متهم کنند و شرارت فرماندار که به ماریا چشم طمع دوخته پای او را به دادگاه تفتیش عقاید می کشاند.
ماریا در چنگال شکنجه و بیعدالتی گرفتار میآید و ایمان و عشق او به بوته آزمایش گذاشته میشود. پدر ماریا، کشیش آبراهام، با تمام وجود برای نجات دخترش تلاش میکند، اما در برابر قدرت تاریکی و خرافات، ناتوان به نظر میرسد.
ماینهولد با مهارت تمام، فضایی وهمآلود و مملو از تعلیق خلق میکند. شخصیت ماریا، نمادی از پاکی و معصومیت است. او در مواجهه با اتهامات ناروا و شکنجههای وحشیانه، تسلیم ناامیدی نمیشود و با تکیه بر ایمان و عشق، به مبارزه ادامه میدهد. پدر ماریا، کشیش آبراهام، نیز شخصیتی پیچیده و چند لایه است. او در عین حال که مردی دیندار و مهربان است، در برابر تعصب و جهل جامعه، دچار تردید و ضعف میشود.
این رمان به مسائلی همچون تعصب، جهل، قدرت، ایمان و عشق میپردازد و تصویری تکاندهنده از جامعهای خرافاتی و ظلمزده ارائه میدهد.
سبک نوشتاری ماینهولد، ترکیبی از رئالیسم و رمانتیسم است. او با جزئیات دقیق، زندگی روزمره مردم روستا و آداب و رسوم آنها را به تصویر میکشد. در عین حال، با استفاده از عناصر گوتیک و خلق فضایی وهمآلود، به داستان رنگ و بویی رمزآلود میبخشد.
ساختار داستان، خطی و منظم است. ماجرا از زبان پدر ماریا، کشیش آبراهام، روایت میشود و خواننده را گام به گام با وقایع و اتفاقات همراه میکند. گرهافکنیهای ماهرانه و تعلیقهای پی در پی، خواننده را تا پایان داستان درگیر نگه میدارد.
بخشی از کتاب:
وقتی ما را دوباره احضار کردند اتاق محکمه پر از جمعیت بود. بدن برخی از آنان به محض دیدن ما از فرط چندش و ترس مرتعش گردید اما برخی از آنان هم بغض کردند و اشک به چشم آوردند، اظهارات دخترم این بار هم دقیقاً همان بود که قبلاً ذکر کردم اما هنگامی که خدمتکار پیرمان ایلزه که در انتهای اتاق روی نیمکتی چنان نشسته بود که ما نتوانسته بودیم او را ببینیم برای شهادت احضار شد نیرویی که خداوند به دخترم فرموده بود تحلیل رفت و با حسرت و تأسف این سخن منجی مان را تکرار نمود «همان کس که نان مرا می خورد لگدکوبم می کند». و با دست دسته صندلی مرا گرفت تا نیفتد و از حال نرود.
ایلزۀ پیر هم از فرط ناراحتی نای ایستادن نداشت و از شدت گریه نمی توانست حرف بزند و در حضور اعضای محکمه بدنش مثل زن زانو چپ و راست شد و پیچ و تاب خورد. اما پس از آنکه جناب کنسول تهدید کرد به داروغه فرمان خواهد داد با روش هایی که میداند زبان او را باز کند، شهادت داد که بله، متهمه بارها در دل شب و در ساعاتی که همه در خواب بودند دزدانه از جا برخاسته آن دشمن شرور و خبیث را صدا زده و او را فرا خوانده بود.
آیا این را هم شنیدی که شیطان به او پاسخ داد؟
نه، هرگز چنین چیزی نشنیدم.
آیا دیده یا متوجه شده ای که متهمه روح شرور و مسخری در اختیار دارد یا نه و اگر دیده ای شکل و هیکل آن روح چگونه است؟
هرگز چنین چیزی ندیده و متوجه نشده ام.
آیا دیده یا شنیده ای که متهمه از طریق دودکش بخاری از خانه خارج شده باشد؟
نه، او همیشه دزدانه از در بیرون میرفت
آیا هرگز پیش آمده که در ساعات بامدادی دسته جارو یا سیخ تنورت را گم کرده باشی؟
یک بار جارویم گم شده بود اما بعد آن را پشت اجاق آشپزخانه پیدا کردم و فکر میک نم خودم آن را سهواً آنجا گذاشته و فراموش کرده بودم…
رمان «ساحره کوه کهربا» اثری کلاسیک از ادبیات آلمان است که با ترجمه جواد سیداشرف در ۳۵۹ صفحه توسط نشر ققنوس وارد بازار کتاب شده است.
منبع