در گذر زمانهای پرهیاهو، میان خاکسترهای جنگ جهانی اول و زیر سایه سنگین سیاست، ایران در کشاکشی بیپایان میان استبداد داخلی و دسیسههای بیگانگان میسوخت. زمین ایران، صحنهای از نبردهای پیدرپی بود؛ نبردهایی که نه فاتحی قطعی داشت و نه صلحی پایدار. در این میان، مردی برخاست که ندای استقلال و عدالت را از عمق جنگلهای شمال به گوش تاریخ رساند؛ شیخ یونس مشهور به میرزا کوچک خان جنگلی.
او که زاده رشت و پرورشیافته در آغوش علم و مبارزه بود، پرچم قیامی را بر دوش کشید که ریشه در آرمانهای آزادیخواهانه و مقاومت در برابر بیگانهپرستی داشت. پس از به توپ بستن مجلس و آواری که بر آزادیخواهان فرود آمد، میرزا به همراه همرزمانش راهی تهران شد تا بساط استبداد محمدعلی شاه را برچیند اما انحراف برخی مشروطهخواهان او را ناامید ساخت و بار دیگر، عزم رشت کرد تا این بار مبارزهای تازه از دل جنگلهای شمال علیه نفوذ بیگانگان آغاز کند.
میرزا و یارانش با تشکیل «هیأت اتحاد اسلام» در روزگاری پرآشوب و از سال ۱۲۹۴، پرچم نهضتی را برافراشتند که در دل جنگلهای شمال، پژواک عدالتطلبی و مقابله با فساد و استبداد شد. در این تشکل، او به دفاع از مردم، دین و میهن برخاست. آرمانهای مشروطه و آرزوی رهایی ملت، میرزا را به پیشگام جنبشی بدل کرد که در آن، عدالت و استقلال هدف غایی بود. در همین ارتباط خود میرزا گفته است: «من و رفقایم محال است آلت دست آنها بشویم، عاری از شرف میدانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال مملکت را هدیه شغل و مقام کند.»
جنبش جنگل که ترکیبی از آمال مردمان سادهزیست و مبارزان خستگیناپذیر بود نه تنها علیه استبداد داخلی که بر ضد تجاوز قدرتهای بزرگ ایستاد. جمهوریخواهی میرزا در سال ۱۲۹۹ در رشت، اوج این مبارزه بود اما تفرقه میان یاران، خیانت داخلی و هجوم قدرتهای خارجی، نهضت را رو به زوال برد.
آنگاه که بادهای سرد خیانت وزیدن گرفت و سپاه رضاخان به دستور شاه قاجار روانه سرکوب نهضت شد، میرزا کوچک خان در میان برف و بوران کوههای تالش، به جای تسلیم، راه شهادت را برگزید.
سرانجام در یازدهم آذرماه ۱۳۰۰، میرزا کوچکخان، این چریک خستگیناپذیر، در میان برف و بوران، در آغوش تاریخ آرام گرفت؛ او با گامهای استوار در برف، روح بلند خود را به تاریخ سپرد و چراغی جاودان برای مبارزان پس از خود روشن کرد. یاد و راهش همچنان زنده و الهامبخش است و چونان مشعلی که در ظلمت میدرخشد بر صفحهای زرین در تاریخِ ملت ایران خواهد درخشید.
نهضت جنگل با مرگ میرزا پایان یافت اما میراث او، درس ایستادگی و آزادگی در گوش تاریخ طنینانداز کرد. این جنبش، فریادی بود از دل خاک ایران که برای عدالت و حقطلبی برخاست و در دفتر پرآشوب این سرزمین، برگی زرین باقی گذاشت.
«مهدی ملکزاده» نویسنده کتاب انقلاب مشروطیت، میرزا کوچک را به نام یک مجاهد حقیقی و یک فرد مومن به مشروطیت می ستاید و مینویسد: نه فقط سرباز آزاده بود و در راه آزادی میجنگید بلکه یک مبلغ آزادی نیز بود و در هر مورد و مقام از تبلغ مردم به پیروی از حق و عدالت و حقوق انسانیت فروگذار نمیکرد.
«عبدالله مستوفی» نویسنده تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه معتقد است که میرزا در تمام مدت نهضت جنگل یک قدم برخلاف دیانت و حب وطن برنداشت و حتی در مواقعی که کابینههای صالح روی کار میآمدند، خود را از تماس با دولتیان برکنار میگرفت.
ناگفته نماند طی سالهای گذشته نامهربانیهایی با میرزا شد و عدهای بدون در نظر گرفتن زمان تاریخی زیست میرزا و شکل گرفتن جنبش جنگل، خواسته و ناخواسته ادعاهایی کردند که مثلاً میرزا به لنین پیغام داده است، در صورتی که میرزا بارها گفته است: «من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشورم را طالبم.»
به عقیده «شاپور رواسانی» تاریخنگار، میرزا و امثال میرزا «مردانی هستند که نه تسلیم سرمایهداری غرب و هیات حاکمه دست نشانده آن در ایران شدند و نه تن به دریوزگی سیاسی فکری و وابستگی به دولت و حزب کمونیست شوروی دادند. راه این مردان راه اکثریت مردم استثمار شده ایران بود و هست. در این راه آزاد و مستقل پای گذاشتند و از مرگ نهراسیدند.»
منبع