به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، کتاب «باهم» از مجموعه کتاب هایی با عنوان امکان است که به ترک عادت های بد، عادت های موفقیت، راه های کنترل خشم و عصبانیت، روش های تغییر نگرش و درنهایت روش های رسیدن به آرامش می پردازند.
«با هم، قدرت شفابخش ارتباطهای انسانی در جهانی کم و بیش تنها» نوشته ویوک اچ. مورتی روایتگر داستانهای الهامبخش و دلگرمکننده از افراد و جوامعی است که در حال برداشتن گامهای بزرگی هستند تا به دیگران نشان دهند که تنها نیستند.
دکتر مورتی که زندگی سراسر پرفرازونشیبی داشته، از خاطرات خود بهعنوان مثالی واقعی برای برخورد با موضوع تنهایی استفاده میکند. هدف او از نوشتن این کتاب، تنها ارائه مجموعهای از راهکارها برای گریز از تنهایی نیست، او در اثر ویژه خود سعی میکند تا نقش فراموششده روابط بینفردی را در سلامت انسان به خوانندگان خود یادآوری کند و از این طریق قدمی در راستای بهبود جهان آینده ما بردارد.
نویسنده که خود سابقه سالها خدمت در نظام بهداشت و سلامت آمریکا را دارد، در این اثر پرفروش نیویورک تایمز، خواننده را از خطرات جامعهای که هر روز بیشتر از روز قبل به انزوا و تنهایی دچار میشود، باخبر میکند. او به کشورهای مختلف سفر کرد، با پزشکان، دانشمندان، کودکان، والدین و اعضای جامعه همنشین شد و آخرین یافتههای علمی را مطالعه کرد تا بفهمد که چرا مردم اینقدر احساس تنهایی میکنند. فناوری باعث صمیمیت بیشتر میشود، ولی میتواند ما را منزویتر کند.
دکتر مورتی در این کتاب میگوید: تنهایی یک مشکل جدید برای سلامت عمومی جامعه است؛ علت اصلی و عامل بسیاری از اپیدمی هایی است که امروزه جهان را فرا گرفته، از اعتیاد به الکل و مواد مخدر گرفته تا خشونت. او استدلال میکند که افسردگی، اضطراب و تنهایی نه تنها بر سلامت ما تأثیر میگذارد، بلکه بر تجربه فرزندانمان در مدرسه، عملکرد ما در محل کار، و احساس تفرقه و دوقطبی شدن در جامعه تأثیر میگذارد.
«با هم، قدرت شفابخش ارتباطهای انسانی در جهانی کم و بیش تنها» در ۲ بخش و هشت فصل با عناوین معنا دادن بهتنهایی/ پیش چشم ما/ تکامل تنهایی/ فرهنگهای ارتباطی/ چرا حالا؟/ نقاب برداشتن از تنهایی/ ساختن زندگی صمیمانهتر/ ارتباط درون و بیرون/ حلقههای ارتباط/ خانوادهای از خانوادهها ترجمه شده است.
در این کتاب چهار راهبرد کلیدی که به ما کمک میکنند نه تنها به سلامت از بحران تنهایی عبور کنیم، بلکه دنیای اجتماعی آینده را نیز شفا بخشیم به این شرح معرفی می شوند؛
۱. هر روز زمانی را با کسانی که دوستشان دارید بگذرانید. هر روز حداقل ۱۵ دقیقه را به برقراری ارتباط با کسانی که بیشتر به آنها اهمیت میدهید اختصاص دهید.
۲. روی یکدیگر تمرکز کنید. چندوظیفهای بودن را فراموش کنید و توجه کامل خود را به طرف مقابل بدهید، در صورت امکان تماس چشمی برقرار کنید و واقعا گوش دهید.
۳. تنهایی را بپذیرید. اولین قدم برای ایجاد ارتباط قویتر با دیگران، ایجاد ارتباط قویتر با خودتان است. مدیتیشن، دعا، هنر، موسیقی وبیرون رفتن از خانه، همگی میتوانند منابع آرامش و شادی شخصی شما باشند.
۴. کمک کنید و کمک بگیرید. خدمترسانی شکلی از ارتباط انسانی است که ارزش و هدف ما را در زندگی به ما یادآوری می کند. سرزدن به همسایهها، گرفتن مشاوره، حتی لبخند زدن به یک غریبه، همه میتوانند ما را قویتر کنند.
کتاب «با هم، قدرت شفابخش ارتباطهای انسانی در جهانی کم و بیش تنها» ترجمه نرگس حق مرادی در ۳۸۶ صفحه است که از سوی انتشارات دکسا وارد بازار کتاب شده است.
بخشی از کتاب؛ فصل پنجم با عنوان نقاب برداشتن از تنهایی (ص۲۰۷)
چه کسی می داند تنهایی حقیقی چیست؟ نه فقط واژه معمول تنهایی که وحشت عریان؛ وحشتی که در حضور تنهایان نقاب بر چهره می زند. جوزف کنراد از چشم غربی
تنهایی شبیه مهمانی بالماسکه بزرگی است. ممکن است با چهره ای خشمگین، بیگانه و غم آلود و دیگر حالات عاطفی ناخوشایند ظاهر شود. چه بسا خودش را به شکل های دیگری نشان دهد؛ آثار تروما را شدیدتر کند و اگر به دنبال درمان نباشیم درد را پایدارتر و سخت تر می کند.
این نارهای در هم تنیده درد، ترس و ناامیدی، تشخیص منبع واقعی را برای این موقعیت های ناخوشایند تقریباً ناممکن می سازد، ولی اگر با دقت به قصه های درد، مثل ماجرای آنتونی دوران، گوش کنیم، در می یابیم که تنهایی جایی همین اطراف در کمین نشسته است.
مردان تیم آلفا برای آنتونی مثل خانواده بودند. اولین مأموریت این گروه در واقعه یازده سپتامبر و در پایگاه نظامی اسکوفیلد رقم خورد که طی آن پیوند عمیقی بر پایۀ هدفی مشترک بین اعضا به وجود آمد. خیلی ها مثل آنتونی با دیدن فرو ریختن برج های دو قلو داوطلب کمک شدند. آن ها در گروهی کوچک دوازده ماه با هم کار کردند. آموزش دیدند، غذا خوردند و یک جا خوابیدند، آنها نه تنها قدرت جسمانی یکدیگر را تقویت می کردند بلکه طوری به هم پشتگرم بودند که می توانستند بی تردید به هم تکیه کنند. در پایان آموزش، تیم آلفا با یک هواپیمای نظامی به افغانستان اعزام شد تا مأموریت یک ساله را آغاز کند. بعدها آنتونی به من گفت که آن یک سال بهترین سال زندگی اش بود.
او می گوید چیزی که در بیست و سه سالگی حتی تصورش را هم نمی کرد این بود که جنگ تا این حد به او احساس تعلق دهد. «می دانید می توانستم با تمام وجود برای مردی که در سمت چپ یا راستم ایستاده بود. بمیرم. رابطه ها تا این حد قوی بود» به علاوه آنها به دلیل کارشان به خود افتخار می کردند و به این مأموریت و به یکدیگر ایمان داشتند.
در افغانستان، آنتونی به مأموران اف بی ای کمک می کرد تلفن ها را ردیابی کنند تا به شورشیانی برسند که در ساختمان های مخروبه پنهان شده بودند. او به آنجا فرستاده شده بود تا از افغان هایی محافظت کند که به دلیل شرکت در اولین انتخابات دموکراتیک افغانستان جانشان را به خطر می انداختند.
بعضی روزها، تیم آنتونی برای توزیع غذا و خواربار بین مردم به مأموریت های بشر دوستانه فرستاده می شدند. گاهی دمای هوا به ۱۲۷ درجه فارنهایت (۵۳ درجه سانتیگراد) می رسید و سربازها مجبور بودند آن گرما را در لباس های نظامی تحمل کنند، هر روز امکان داشت یک نفر یا همه اعضای تیم به اردوگاه بازنگردد. با این حال همین موضوع آنها را کنار هم نگه میداشت. آنتونی به یاد می آورد که بی شک همین همبستگی ای که بین سربازان گروهانش حس می کرد دلیل تاب آوری شان بود. وقتی آنتونی در سال ۲۰۰۶ به خاک آمریکا بازگشت از همان لحظه اول تمام وجودش تشنه آن ارتباط شد…
منبع