به گزارش خبرنگار معارف ایرنا حدود یک سال است که توفیق دیدار با خانواده های شهیدان قرآنی نصیبمان شده و اگرچه از مصاحبت و همنشینی با بسیاری از پدران و مادران شهیدان محروم شده ایم ولی باید قدردان والدین شهدایی باشیم که حضرت امام (ره) در وصف آنان فرمود که چشم و چراغ ملت هستند و دیدارهای سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ با این خانواده ها فرصتی است تا درس های ایثار و مقاومت را از آنان بیاموزیم.
سیزدهم جمادی الثانی، سالروز وفات ام البنین مادر حضرت عباس که در تقویم رسمی کشور به روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده، فرصتی است تا مروری بر سخنان و خاطرات مادران شهدایی داشته باشیم که در دیدار با نمایندگانی از جامعه قرآنی در یک سال گذشته مطرح کردند.
نمی دانم از آن مادر شهیدی بگویم که می گفت «کار شب و روز من دعا کردن است» یا آن مادری که در این ۴۰ سال فقط یک بار خواب پسرش را دیده یا آن مادری که قدرت تکلمش ضعیف شده بود و گاهی هنگام سخن گفتن از پسرش، فقط بغض میکرد و اشکی هم از گوشه چشمش جاری میشد یا آن عاشق حسینی که میگفت «دوست دارم آخر عمری یک کربلا بروم».
بعضی از این مادران همچنان در وصف فرزندان خود می گفتند و یادگاری های فرزندان خود را همچون یعقوب نبی در فراق یوسف بر دیده می نهادند.
حاج خانم فاطمه سپنج خوی مادر شهیدان مصطفی و مرتضی نعمتی جم درباره دسته گلانش گفت که هر دو در کلاس های قرآن شرکت می کردند و یکی از مشوق ها هم خودش بوده و هنگامی که می خواسته به آن ها جایزه بدهد، هدایایی را زیر بالش آن ها می گذاشته و صبح که بچه ها بیدار می شدند و هدایا را می دیدند، می گفته «وقتی شما خواب بودید، فرشته ها برای شما هدیه آوردند.»
دل بسیاری از پدران و مادران شهدا به یادگاری های فرزند شهیدشان خوش است که یکی از این یادگاری ها آلبوم عکس است. حاج خانم شهربانو مبارکی مادر شهید محمدمهدی مبارکی در میان صحبت های میهمانان و هنگام پذیرایی، سوال کرد «آلبوم شهید را بیاورم؟» که با استقبال میهمانان روبرو شد. مادر شهید همانگونه که چادرش را محکم نگه داشته بود، آلبوم عکس های شهید را باز کرد و نشان داد. شاید هر یک از میهمانان چند ثانیه ای بر روی هر عکس تامل می کردند ولی هر کدام از این عکس ها که شهید مبارکی در میان آن می درخشد، ساعت ها برای مادرش حرف دارد و خاطرات مادر را زنده می کند.
در جلسه ای که خدمت حاج خانم ربابه دخیل کاشانی مادر شهید حسین نوش آبادی رسیدیم، صحبت از یادگارهای شهید به میان آمد که حاج خانم گفت هنوز نامه های حسینش را نگه داشته و با اشتیاق برخاست تا نامه های فرزندش را بیاورد و به مهمانان نشان دهد.
خانم دخیل کاشانی می گفت در این ۴۰ سال فقط یک بار خواب پسرش را دیده که حسینش مشغول نماز خواندن بوده و در پاسخ به این سوال مادرش که «شما شهید شدهاید!» گفته بود «من اینجا هستم و حضور دارم.»
مادر می گفت که حسین از هفت سالگی نماز می خوانده و با وجود این که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به مادرش سفارش می کرده که برای نماز صبح بیدارش کند.
حاج خانم زهرا خیری مادر شهیدان مصطفی و مجتبی کاشفی در مدرسه ای مشغول به تدریس بود که شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر آن را اداره می کردند و لذا همواره در تربیت دینی فرزندان خود بسیار دقت می کرد. او به نقل از مصطفایش گفت که سفارش کرده بود «نیازی نیست قرآن را ختم کنی. سه آیه را با معنی بخوان و سعی کن به آن عمل کنی.» البته مصطفی خودش ۱۰ جزء از قرآن را حفظ بود و مرتب، ختم قرآن داشت و به قول یکی از همرزمانش تلاوت مصطفی به سبک عبدالباسط و مصطفی اسماعیل نبود بلکه به یک سبک بهشتی می خواند.
مادر مصطفی می گفت که وقتی فرزندش اولین حقوق خود را از سپاه گرفت، برای خانواده و فامیل رساله امام خمینی(ره) را خرید.
حاج خانم زهرا شیخ سفلی نیز مادر دو شهید است؛ شهیدان صادق و فخرالدین مهدیبرزی. او که نورگیر و گلخانه منزل خود را محلی برای راز و نیاز با خدا قرار داده، در روزگار سخت کرونا تلاش کرده تا با کتابت قرآن با آیات الهی انس بگیرد.
حاج خانم که فقط تا ششم ابتدایی قدیم، درس خوانده گفت: من زیاد می نوشتم. در دوره جوانی خیاط بودم و طی ۱۵ سال حدود ۳۰۰ شاگرد داشتم.
وقتی آقای رحیم قربانی این خادم قرآنی از مادر شهید خواست تا دعا کند، با کمال فروتنی و تواضع گفت: شب و روز کار من دعاست. دعا کنید که دعاهایمان قبول باشد. برای سلامتی امام زمان(عج) و رفع مشکلات مسلمانان به ویژه مردم مظلوم غزه دعا می کنم و نماز «رفع مشکلات هم می خوانم» و برای سلامتی رهبر انقلاب هم دعا می کنم.
مادر شهیدان مهدیبرزی، گلخانه منزل را به محلی معنوی تبدیل کرده تا میهمانان با فرستادن صلوات و فاتحه ای وارد آن شده و از تصاویر شهدا دیدن کنند. چند سجاده نیز برای کسانی پهن شده بود که دو رکعت نماز بخوانند و شهیدان مهدی برزی را واسطه برآورده شدن حاجت های خود قرار دهند. حاج خانم گفت: کسانی که وارد خانه می شوند؛ از همسایه و فامیل گرفته تا اغلب خانمهای قرآنی، می توانند در اینجا به نماز ایستاده و ثواب نماز را به روح فرزندان شهیدم نثار کنند.
البته این خانواده هم مشکلی داشتند که معمولا سابر خانواده های شهیدان نیز با آن روبرو هستند. حاج خانم با گلایه گفت که یادگاری های فرزندانش یکی یکی از دست می رود. یعنی یک بار از مدرسه، یک بار از بسیج و هر بار به عنوان ساخت مستند یا کار فرهنگی خواستار عکس های شهیدان می شوند ولی ظاهرا یادشان می رود که امانت های مردم را برگردانند. بعضی هم نامه های فخرالدین را گرفتند و نیاوردند و مادر شهید هم این را گفت که برخی آمدند دفترهای مربوط به دست نوشته های شهید را بردند و نیاوردند.
در یکی از دیدارهای قرآنی توفیق هم صحبت شدن با حاج خانم جِیران زمانی مادر شهید حسن هاشمی نسب را به دلیل بیماری نداشتیم ولی وقتی همسرش یا دختر و عروسش از سیدحسن صحبت می کردند، بغض می کرد و اشکی هم از گوشه چشمش جاری میشد و گاهی نگاه به بالا میکرد؛ گویا با زبان بیزبانی خدا را شکر می کرد که چنین فرزندی را در راه اسلام داده است. با این حال وقتی شاخه گلی را تقدیم مادر شهید کردم، تشکر کرد.
حاج خانم طلا سرلک مادر قدیر سرلک شهید مدافع حرم درباره ویژگی های فرزندش سخنانی گفت ولی از میان تمام مطالب شاید این جمله شهید برای بسیاری از آنان که در زمان جنگ می توانستند به جبهه بروند و نرفتند، دردناک باشد که «چرا سال ۶۳ نبودم که بجنگم» و مادرش چه مهربانانه پاسخش را داد که «تو بودی ولی…».
این مادر شهید که پسر دیگرش، داود سرلک در فتنه ۸۸ به شهادت رسیده، چند یادگاری به میهمانان داد. یکی تسبیح سبز و دیگری خودکاری که روی آن نوشته شده بود «با این قلم برای خدا بنویسید» و داستان آن را هم تعریف کرد که قدیر چقدر به بیت المال اهمیت می داد.
حاج خانم نصرت عسگری مادر شهید ناصر شفیعی پس از بیان برخی از ویژگی های پسرش، گریزی به وقایع منطقه به ویژه سوریه زد و گفت: ما باید در مرحله اول مدیون امام(ره) باشیم. اگر امام در آن دوره تاریکِ این مملکت ظهور نمیکردند و وسط میدان نمی آمدند و این انقلاب شروع نمی شد، نمی دانم الان کجا بودیم و چه می کردیم؟ در مرحله بعد باید مدیون رهبر انقلاب باشیم که به تمام معنا جانشین حضرت امام (ره) هستند و سکان کشتی انقلاب به دست ایشان است که تاکنون دوام آورده ایم.
حاج خانم محبوبه مساوات مادر شهید بهرام مساوات یکی دیگر از شیرزنانی بود که هم اشک حاضران را درمیآورد و هم لبخند بر لبان آنان می نشاند.
این مادر شهید که مرتب، قربان صدقه میهمانان می رفت، بعد از صحبت های هر یک از قرآنی ها جمله ای می گفت. یک بار می گفت «اجرتان با خدا»، یک بار می گفت «زحمت کشیدید» و گاهی هم می گفت «ان شاء الله شما جای این شهیدان را پر کنید.» اما بعد از این که گفت «قدم های شما به کربلا برسد» این را هم گفت که «ما را یکی باید ببرد و بیاورد. دوست دارم آخر عمری یک کربلا بروم ولی اینقدر گران شده که به سختی می شه کربلا رفت.»
شاید این مادر شهید فقط یک جا بغض کرد؛ آنجا که گفت: من به مادر شهید بودن خودم افتخار می کنم ولی برای یک مادر خیلی سخت است. با این حال بعضی چیزها خیلی قشنگ و عالی است. می گم خدایا! یه دونه داده بودی و من سهمیه خودم را دادم. یک عمر حسین حسین گفتم. پس نباید برای دادن فرزند در راه حسین(ع) ناراحت باشم. الهی شکر. خدا شهدای ما را با امام حسین(ع) و علی اکبر محشور کند.
آقای قربانی اشاره ای به دیدار ۱۰ سال پیش با خانواده شهید مساوات کرد و گفت «هر بار که خدمت مادر شهید رسیده ایم روحیه گرفته ایم» و حاج خانم که با یک دست چادرش را نگه داشته بود و یک تسبیح آبی به دست دیگر داشت، درباره کودکی پسرش هم گفت که زمانی که در نازی آباد بودند، بهرام دوست داشته مداحی کند و مادر شهید یک روز به امام جماعت مسجد نازی آباد می گوید «بچه من روی یک قوطی حلبی روغن می نشیند و یک چادر به سر خود می بندد و شروع می کند به روضه خواندن. این کار پسرم غیبت شما محسوب نمیشه؟»
دوباره مادر شهید گفت «من صحبت کردم، شما هیچی نخوردید» و قربان صدقه میهمانان می رفت. بعد برای تغییر ذائقه میهمانان داستانی تعریف کرد که «فلانی آمده بود حال مرا بپرسد یا حال مرا بگیرد؟» که خنده حاضران را به همراه داشت. البته لطیفه و جوک هم تعریف کرد و از دامادی سخن گفت که بدون عروس به ماه عسل رفته بود.
بخشی از خوشحالی مادر شهید به میهمان نوازی او مربوط است. چون لابلای صحبت هایش می گفت «من زیاد حرف می زنم، شماها چیزی نمی خورید» و بعد خواهش می کرد چای بنوشند و میوه و شیرینی بخورند.
او می گفت «وقتی شما می آیید انگار به دور کعبه می چرخم.» حاج خانم خوشحالی خود را اینگونه اظهار کرد «هر موقع تماس می گیرند که گروهی می خواهند به منزل ما بیایند، ذوق می کنم و شکر خدا را می گویم.» و داماد خانواده با بغض گفت «شما که می آیید حاج خانم تا یک ماه شارژه».
گزارش کامل هر یک از این دیدارها را می توانید با ضربه زدن بر روی نام مادر هر شهید ببینید.
منبع