در سالروز وحدت حوزه و دانشگاه، محمد سهرابی؛ دانشجوی کارشناسی ارشد فقه و حقوق دانشگاه تهران یادداشتی در همین موضوع برای ایکنا ارسال کرده است که در ادامه متن کامل آن را میخوانیم؛
با شنیدن کلمه وحدت و همگرایی، ذهن ما به سمت وحدت شیعی و سنی سوق پیدا میکند. ولی باید بدانیم وحدت فقط برای مذاهب مطرح نیست، بلکه برای سایر شؤونات از جمله وحدت دین و سیاست، وحدت علم و دین و وحدت حوزه و دانشگاه مطرح است. اما تمرکز اصلی در این نوشتار روی همبستگی نهادهای علمی است؛ به عبارت دیگر وحدت حوزه و دانشگاه مدعای ماست که با توجه به گذار تاریخی از زمان انقلاب اسلامی ۵۷ آیا این وحدت توانسته کاربست عملی پیدا کند؟
اگر انقلاب اسلامی ایران توانست با حضور پرشکوه مردم، نظام طاغوت را سرنگون سازد از این جهت اهمیت داشت که مردم پیوستگی و همبستگی دو قشر روحانی و دانشجو را حس میکردند و شعار «روحانی دانشجو، پیوندتان مبارک» سر میدادند؛ یعنی با وحدت این دوقشر بود که پیروزی انقلاب رقم خورد و اصلا به لحاظ تاریخی هرجا جدایی میان روحانیون و دانشگاهیان ایجاد شد، چپاولگران و غارتگران با استعمار منابع داخلی اثرگذاری یک نهضت را با شکست مواجه ساختند؛ نمونه مدعای ما در ماجرای نهضت مشروطه بود که نتوانست به انقلاب تبدیل شود، بدین سبب که میان طبقه روشنفکر و روحانیت اختلاف وجود داشت و هر دو جناح تحمل یکدیگر را نداشتند، از طرفی پشتوانه و پایگاه فکری روشنفکران، رویکرد فلسفی وارداتی غربی بود و مفاهیمی را در جامعه پمپاژ میکردند بیآنکه تعقلی در آن کرده باشند و از سوی دیگر روحانیت با خوانش غربی مدرن از مفاهیم مواجه شدند که برایشان تازگی داشت و باید نسبت به آن موضع میداشتند تا بتواند با با طیف مقابل تخاطب کند. خلاصه این نزاع علمی جدای از ثمراتش، نتوانست همگرایی طرفینی را پدیدآورد و این تشتت در نهایت به انقلابی مبدل نشد.
اما امام راحل با فهم و خوانش تاریخی از اوضاع قاجار، بدنه دانشگاه و روحانیت را باهم متحد ساخت و ثمره آن انقلاب نور و انفتاح تاریخ شد. امام حتی بعد از انقلاب و در زمانی که دانشگاهها تعطیل بود برای اینکه اصلاح فرهنگی شکل گیرد، بسیار تأکید داشتند بر اینکه دانشگاهها که اصلا نباید تعطیل شود بلکه باید محل و مکانی باشند تا آرمانها و ارزشهای اسلامی بازتاب پیدا کند.
امام به صراحت تأکید داشتند که عمده قراردادهای خانهخرابکن و غارت ذخایر ایران و بازشدن پای مستشاران خارجی به کشور، سرمنشأش اتاق فکری است که توسط دانشگاه مهیا شد تا اینکه مشکلات بر سر کشور آوار شد. به همین دلیل، ستاد فرهنگی انقلاب در این جهت تشکیل شد تا شاخصههایی برای داشتن دانشگاه اسلامی تعریف کند.
به هرحال در زمان کنونی چهقدر این وحدت را میشود با گوشت و پوست لمس کرد؟ زیرا هنوز عینیت این وحدت مشهود نیست و به نوعی صورت نپذیرفته است و به تعبیر رهبری ما دستورالعمل فراوان داریم، اما هنوز به مرحله اجرا و عمل نرسیده است. اینکه وحدت نهاد حوزه و دانشگاه چشمگیر نیست را شاید از دو جهت بتوان مورد توجه قرار داد: نخستین جهت جدایی «دین از سیاست» بود که با ایجاد فاصله توسط مستشاران، از قبل انقلاب سعی در سکولاریزاسیون علوم در کشورمان داشتند که تا حدودی در این زمینه مؤثر عمل کردند و علم عرفی را در برابر شریعت قرار دادند؛ و بیعلت نبود که آیتالله مدرس و امام خمینی جمله «سیاست ما عین دیانت ماست» بر زبانشان جاری ساختند و یا جمله مقام معظم رهبری که «خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند.» این نشان از این دارد که سیاست اسلام در جهت اهداف و مبانی اسلامی است و سیاست اسلام است که میتواند همبستگی اخلاقی، آرمانی، سیاسی و اجتماعی میان این دوقشر را پدیدار سازد.
اگر سیاستی مبتنی بر سکولاریته باشد، علوم نشأتگرفته از آن هم باعث میشود هویت مادی و الحادی پیدا کند و در تقابل با هویت دینی قرار بگیرد که نتیجهاش ناسازواری دین و سیاست میشود. در نظام فکری رهبری هم با پذیرش این فرض که اگر دین عین سیاست است که هست باید دو نهاد علمی قدم در واقعیتهای عصر و دوران بنهند و از حیطه ذهنیتهای مجرد رها شوند، به عبارت دیگر اگر دین و سیاست منفک از هم نیستند باید کارکرد عملی پیدا کنند و بتوان وحدت حوزه و دانشگاه را به صورت پارادایم کابردی بیان داشت.
جهت دیگر عدم وحدت و انسجام در نظام دانشگاهی و حوزوی، بیان مقوله تقابل علم و دین است؛ از یکسو فرد دانشگاهی علم را مبتنی بر عقل تجربی، عقل پوزیتیویستی و استقرایی میداند و از سوی دیگر در حوزهها علمیه علم بر اساس عقلانیت فلسفی، تجریدی و منطق قدیم است؛ عبارت اخرای بحث این است که عقلانیت دانشگاهی تجربی است، اما عقلانیت حوزوی، ماوراء تجربه است. حوزه را به دگماتیسمی بودن و نقدناپذیری و خودسانسوری متهم میکنند و از آن طرف دانشگاهی مدعی تفکر آزاد، نقدپذیری و نامطلقگرایی اندیشهای است. اما علم و دین چه در نگاه آیه و روایی نه تنها متقابل هم نیستند بلکه مکمل همدیگر بهشمار میآیند؛ دین سوهان و جهتبخش علم است که در مسیر نادرست و شومی قرار نگیرد. علم اگر در هویت مادی خویش متوقف شود رویکرد تسخیرانه برای نفس اماره قرار میگیرد، اما این دین است که به علم جهت میبخشد تا به هستی به چشم کشف حقیقت هستی بنگرد نه غارتگری.
توصیههای رهبر انقلاب برای عملی شدن این نهضت
در منظومه فکری رهبری، وحدت حوزه و دانشگاه بهراستی نهضتی است که اگر در مسیر درستش قرار گیرد، به نوعی ترسیم آینده تمدن نوین اسلامی خواهد بود، زیرا این دو نهاد با دو فرهنگ مختلف؛ یکی فرهنگ سختکوشی در مطالعات دروس (حوزه) و دیگری با نگاه آیندهنگرانه و برنامهریزیمحور (دانشگاه) میتوانند با برخورداری از بازوان اخلاق و عمل، علوم انسانی اسلامی را مهیا سازند ولی به شرطی که مکمل هم قرار گیرند و به لحاظ نیروی انسانی باید افراد مهذب و متعهدی در این وادی پای نهند.
در ادامه رهبری بر این اشاره دارند که باید دادوستد علمی بین این دو از طریق تدریس اساتید حوزه در دانشگاه و بالعکس تدریس اساتید دانشگاه در حوزه صورت گیرد، اما متاسفانه چنین اتفاقی را ما هنوز ندیدهایم و این صحبت، از جمله مطالبات برزمینمانده رهبری است. اما ایشان دانشکده الهیات و معارف اسلامی را حلقه واصلی برای تحقق این وحدت دانستند.
رهبر انقلاب در رویکرد اندیشهای خویش به معنابخشی به وحدت میپردازند و وحدت را، ادغام حوزه و دانشگاه نمیدانند که باعث ایجاد یک نهاد بوروکراتیک شود و عداوتها را بیشتر کند و منظور از وحدت، این هم نمیدانند که جهتگیری هردو یکسان شود که این امر از زمان حدوث انقلاب فرهنگی وجود داشت و طبیعی بود که باید همجهت باشند و الا اسلامیشدن دانشگاهها ادعای توخالی بود. اما مراد از این وحدت از منظر ایشان، این است که دو مرکز تعلیم و تعلم را از لحاظ اخلاق حاکم بر آنها، از لحاظ سیستم و ساماندهی حاکم بر آنها و از لحاظ برخی محتواها به هم نزدیک شود و اینکه بتوان روحیه «درس خواندن برای عبادت خدا» و «خواندن برای داشتن احساس وظیفه» را به دانشگاهیان منتقل نمود. به لحاظ محتوایی باید برای دانشجویان و حوزویان، کمیتههای بررسی محتوای درسی شکل بگیرد که با توجه به مقتضیات روز دانشجو و حوزوی بتواند کار مطالعاتی داشته باشد که تاحدی برای این اتفاق میسر شده است.
در نتیجه وحدت حوزه و دانشگاه، به عنوان عامل حیاتی برای برپایه تمدنسازی میتواند مؤثر واقع شود. وحدت در معنا و مفهوم، ادغام این دو نهاد مراد نیست بلکه بیشتر باید خصایص ممیزه هر یک از دو نهاد، بده بستان علمی شود و علاوه بر آن به لحاظ سیستمی هر دو نهاد، نظارت و به لحاظ محتوایی از سوی دو قشر حوزه و دانشگاه، بررسی شود تا وحدتسازی این دو نهاد را مردم کشور لمس کنند و در جهت خیزش علمی با این دونهاد همراه شوند.
انتهای پیام
منبع