نامش «قاسم» بود و مرامش «سرباز»؛ از طایفه سلیمانیهای کرمان؛ متولد روستای قنات ملک از توابع شهرستان رابر در دیار کریمان؛ استان کرمان.
ساعت یک و هفت دقیقه بامداد 13 دی 1398 یکی از تلخترین لحظات تاریخ معاصر کشورمان است. جایی که سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ در کنار همرزم دیرینش، شهید ابومهدی المهندس و تعدادی دیگر از همراهان خود در نزدیکی فرودگاه بغداد به دستور دونالد ترامپ؛ رئیسجمهور ایالات متحده امریکا توسط پهپادهای ارتش این کشور مورد هدف قرار گرفت و برای همیشه آسمانی شد.
نوجوانی و جوانی را در پسِ پشت فرهنگ، گویش، آداب و رسوم مردمانی گذراند که عشق به مبانی معرفت بخش اسلام و ائمه اطهار(ع) به ویژه بانوی آب و آیینه دو عالم، حضرت صدیقه طاهره، فاطمه اطهر(س) و فرزند برومند او و مولای متقیان، حضرت علی(ع)؛ یعنی سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) از همان دوران کودکی و نوجوانی فصلی از مشقِ گذران روزگارش برای بدل شدن به اسوههای الگوی بیبدیلش در مسیر زندگی شد.
زمانی که در پس دوران جوانی، بالندگی و بلوغ را تجربه میکرد؛ این با آموزههای معمار کبیر انقلاب، دل به معارف بلند جمهوری اسلامی ایران سپرد و از همان ماهها و سالهای نخست کاشت نهال انقلاب، خود را سرباز دفاع از کیان؛ نام، اعتبار و عظمت انقلاب؛ مردمان و آب و خاکش کرد. پیشه سربازی را تا لحظه نوشیدن شربت شهادت پیشانی فعالیتهایش داشت.
به سبب جایگاه حاج قاسم در نیروی قدس سپاه، تا پیش از شهادتش کمتر شناختی از او و اطلاعاتی دربارهاش وجود داشت؛ اما در پس گذار پنج سال از شهادت این قهرمان بزرگ؛ سرباز وطن و الگوی بسیاری از همرزمانی که با او دوران حماسهساز دفاع مقدس و عملیاتهایی چون والفجر هشت؛ کربلای چهار و کربلای پنج را سپری کرده بودند؛ یا آنان که در رکابش در مسیر برقراری امنیت در سیستانوبلوچستان و هرمزگان به عنوان فرمانده سپاه استان کرمان جانفشانیها و رشادتهای او را دیده بودند؛ یا همانانی که در مسیر دفاع از حرم در سوریه و مبارزه با داعش و گروهکهای تروریستی و تکفیری در عراق همنشین سردار دلها بودند؛ همه یکجا، یکدل و یکنفس او را الگویی بزرگ برای خود و نسلهای فردای ایران میدانند.
در این پنج سال که ایران، ایرانی و بسیاری دیگر از مظلومان جهان که مدافعی چون سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی (سردار دلها) را از دست دادهاند؛ بسیار درباره جایگاه، بزرگی، عظمت، اقتدار، قدرت و پیروزیهای او سخن گفتهاند اما وقتی کارنامه آثار تولیدی، خاصه با زبان زیباییشناسانه هنر با محوریت سردار دلها را مرور میکنیم؛ وجوه مختلف و متعددی از چهره فرهنگی تا جایگاه ارادت او به شعر، ادب ایرانی، وادی عرفان و نظایری از این دست را کمتر میتوان در خیل آثار تولید شده با محوریت الگویی بزرگ چون حاج قاسم رصد کرد.
این مهم تا به جایی رسید که سیدمجتبی ابطحی؛ رئیس ستاد گرامیداشت پنجمین سالروز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در نشست خبری این رخداد با نقد تولیدات فرهنگی و هنری از غفلت اهالی خانواده بزرگ فرهنگ و هنر نسبت به پرداختن به وجوه فرهنگی سردار گلایه کرد.
همه اینها بهانهای شد تا خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) با نامی شناسا در عرصه تاریخ بشکوه حماسهسازی دوران دفاع مقدس کشورمان و استمرار آن در عرصه ادبیات مقاومت و پایداری؛ احمد یوسفزاده به گفتوگو بنشیند.
احمد یوسفزاده یکی از کمسن و سالترین نوجوانانی بود که در قامت آن گروه 23نفره در سالهای حماسهسازی دوران دفاع مقدس به اسارت ارتش بعث درآمد. با وجود آن سن و سال کم دوران نوجوانی با تمام تلاشی که صدام و دستگاه رسانهای بعث برای کوچک نشاندادن رزمندگان جبهههای حق علیه باطل داشتند، او و همراهان نوجوانش؛ مردتر از مردان بزرگ همعصر و زمان خود در برابر آن دستگاه و رسانه ایستادند.
وجه دیگر اهمیت یوسفزاده، کرمانی بودن او؛ شناخت و آشنایی نزدیکش با حاج قاسم سلیمانی است. فصلی دیگر در کنار قلمی کردن خاطراتش در کتاب «آن بیستوسه نفر» که به تقریظ مقام معظم رهبری رسید؛ سعی، تلاش و جهادی بود که او در پس تأکید سردار دلها برای نگارش روایتهای تاریخ جنگ با خود در قامت رسالتی جدید و جنگیدن در جبهه فرهنگی برگزید.
بعد از شهادت حاج قاسم؛ کتاب «شاید پیش از اذان صبح» یوسفزاده نخستین اثری بود که با محوریت سرداردلها قلمی کرد. اثری که برای او جایزه ادبی جلال را به همراه داشت و همزمان با پنجمین سالروز شهادت سپهبد شهید؛ کتاب «باران گرفته است» را در قامت روایت نوجوانی، جوانی و آستانه بالندگی حاج قاسم سلیمانی به رشته تحریر درآورد.
همه اینها بهانهای شد تا با رویکرد آسیبشناسانه نسبت به خیل تولیدات فرهنگی و هنری، نه تنها متمرکز بر عرصه کتاب، ادبیت، ادبیات و غفلتهایی که در مسیر معرفی وجوه مختلف و متعدد حاج قاسم به عنوان الگویی برای نسل امروز رقم خورده است با وی به گفتوگو بنشینیم که حاصل این گفتوگو در ادامه از خاطرتان میگذرد.
ایکنا- جناب یوسفزاده بهانه این گفتوگو همزمان با پنجمین سالروز شهادت سپهبد شهید، حاج قاسم سلیمانی؛ نقد و نظری است بر بلندای آثاری که با محوریت «سردار دلها» قلمی شده است. به عنوان یکی از نویسندگان موفق کشورمان که اثر درخشان شما «آن بیستوسه نفر»؛ از یکسو میان عموم مخاطبان جای خود را باز کرده و از سویی دیگر تقریظ مقام معظم رهبری را با خود به همراه داشته است؛ دو کتاب «شاید پیش از اذان صبح» و «باران گرفته است» را تا امروز با محوریت حاج قاسم سلیمانی به رشته تحریر درآوردهاید که کتاب دوم همزمان با پنجمین سالروز شهادت حاجقاسم رونمایی خواهد شد. اما خالی از لطف نیست که پیش از ورود به گفتوگوی تخصصی، معرفی از نحوه شکلگیری، ایده و تولد این دو اثر داشته باشید.
قصه «شاید پیش از اذان صبح» به پیش از شهادت سردار سلیمانی بازمیگردد. ما کرمانیها بیشتر از مردم دیگر شهرها و استانهای ایران عزیز، سردار سلیمانی را میدیدیم. چرا که سردار هر سال، دست کم یکبار برای مراسم شهادت حضرت زهرا(س) به این شهر میآمدند و در «بیتالزهرا» که متعلق به ایشان و میزبان مراسم عزاداری بانوی دو عالم است حضور پیدا میکردند.
همین حضور فرصتی را به وجود میآورد که از یک طرف بچههای جبهه و جنگ در محافل خصوصی دیداری با ایشان تازه کنند و از طرف دیگر عموم مردم با حضور در «بیتالزهرا» به گفتوگو و درد دل با سردار دلها که به عنوان بانی همواره کنار در میایستادند بپردازند. حاج قاسم برای شنیدن حرفهای مردم همیشه حاضر بود. بر همین اساس است که میگویم ما کرمانیها بیشتر از دیگر مردم ایران عزیز، سردار را میدیدیم.
فصل مهمی از زیست و زندگیام به نگارش و نوشتن معطوف است. پیش از شهادت سردار نیز مطالب مختلف و متعددی درباره حاجقاسم مینوشتم که آن نوشتهها را یا در نشریهای که سردبیری آن را بر عهده داشتم منتشر میکردم و یا در نشریات، روزنامهها و مجلات تخصصی به انتشار آن نوشتهها میپرداختم. به بیانی ساده در حقیقت فصل و بخشی از زیست حرفهای من در حوزه نگارش و نویسندگی، نوشتن در مورد ایشان بود. این روند بعد از اتفاق تلخ و غمبار شهادت سردار نیز ادامه داشت و مطالب مختلفی از من در نشریهها و مجلههای تخصصی درباره ایشان به چاپ رسید.
سردار سلیمانی قبل از شهادت خود نامهای برای من درباره کتاب «آن بیستوسه نفر» نوشته بودند. به همین سبب همیشه دلم میخواست درباره آن نامه، لطف و مهری که در قالب جملههای قشنگ و مهربانانهای که سردار به این کتاب داشتند ادای دِینی به ایشان انجام داده باشم؛ اما به سبب شهادت ایشان نتوانستم آن ادای دین را هنگام حیات سردار انجام دهم.
به همین سبب بعد از ضایعه و فقدان تلخ شهادت سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی؛ تصمیم گرفتم تمام نوشتههای پیشین و جدیدیم را تحت عنوان کتابی چاپ کنم. اما چرا نام این اثر «شاید پیش از اذان صبح» انتخاب شد. آن هم داستان متفاوت و جذابی دارد.
شب تشییع سردار سلیمانی وقتی آن اتفاق ناگوار در کرمان به وقوع پیوست و عده زیادی، قریب به 60 نفر از دوستداران و دلدادگان سردار به سبب ازدحام جان خود را از دست دادند که روز بسیار غمانگیزی رقم خورد؛ وقوع همین اتفاق تلخ سبب شد که مراسم تشییع سردار دستخوش تغییر شود تا از وقوع و تکرار چنین اتفاقی جلوگیری شود؛ درنتیجه بنا بر آن قرار گرفت تا ساعت و زمان تشییع و تدفین حاج قاسم رسانهای نشود.
حوالی نیمه شب همان روز با یکی از دوستان حاج قاسم تماس تلفنی برقرار کردم و از او پرسیدم که اگر خبری از مراسم تشییع و ساعت آن دارد به من اطلاع دهد تا بتوانم خود را به مراسم برسانم. پاسخ قطعی به من ندادند و به شکل سربستهای به من گفتند شاید پیش از اذان صبح! درحقیقت نام این کتاب برآمده از همین اتفاق و پاسخی بود که در جواب پرسشم برای دریافت ساعت تدفین و تشییع حاج قاسم از سوی آن دوست مشترک دریافت کردم.
از ویژگیهای کتاب «شاید پیش از اذان صبح» آن است که نویسنده به شکل مستقیم با مخاطب که خود سردار سلیمانی است به صحبت مینشیند. شاید بهتر باشد بگویم که درددلهای نویسنده به شکل مستقیم با حاج قاسم متن و بطن این کتاب را به خود اختصاص داده است.
گمانم بر این است بنا به همان ضربالمثل معروف که هر چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند؛ خوشبختانه این کتاب با استقبال خوبی ازسوی مخاطبان و منتقدان مواجه شد و در «جشنواره ادبی جلال آلاحمد» به عنوان کتاب برگزیده معرفی شد. امروز هم این کتاب که توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده چاپ شانزدهم خود را پشت سر گذاشته است.
اما کتاب دومم؛ یکی دو سال پیش، از طرف انتشارات مکتب حاج قاسم پیشنهادی به من شد که یکی از چهارگانهای که قرار است درباره ایشان به نگارش درآید را من بنویسم. این تقسیمبندی اینگونه صورت گرفته بود که بخش «کودکی، نوجوانی تا بالندگی»؛ «دوران جنگ تحمیلی»؛ «ماجراهای جنوب شرق» و «مبارزات حاج قاسم در سوریه علیه داعش» محورهای چهارگانه مد نظر درباره سردار باشد.
با توجه به آنکه به سبب همشهری بودن از نظر فرهنگی اشتراکهای فراوانی با حاج قاسم، شهری که در آنجا متولد و بزرگ شده داشته و دارم؛ برای نگارش جلد اول آن چهارگانه که به دوران کودکی، نوجوانی و بالندگی حاجقاسم بازمیگردد انتخاب شدم. نگارش این اثر را از یکسو در راستای ادای دِین به یکی از بلندترین الگوهای انقلاب و یکی از قهرمانهای معنای پایداری و مقاومت کشورمان قبول کردم و از سوی دیگر به سبب همان اشتراکهای فرهنگی میتوانستم به راحتی با خانواده و مردم آن منطقه ارتباط برقرار کنم. مکانها، زبان، فرهنگ، آداب، رسوم و سنتهای روستای قنات ملک از توابع رابر کرمان و چه محلههایی که در شهر کرمان سردار متولد و بزرگ شده و زندگی کرده را به خوبی میشناختم.
به همین سبب کار پژوهشی خود را آغاز و با 30 نفر از اطرافیان، دوستان سردار مصاحبه کردم و درنهایت مصاحبهها پیاده شد و کتابی با عنوان «باران گرفته است» نوشته شد. صادقانه میگویم نه به خاطر آنکه این کتاب را نوشتم بلکه به سبب آنکه خلق این اثر فصل مشترکی میان اشتراکهای فرهنگی من با حاجقاسم و همذاتپنداری که میتوانستم به عنوان همشهری با او داشته باشم، محتوای این اثر را متفاوت کرده و از این لحاظ که اهل آن منطقه هستم با مردم، فرهنگ و گویش آنها آشنا هستم این اثر را دوست دارم.
ایکنا- جناب یوسفزاده برای گام نهادن به بخش تخصصی گفتوگو، آنچنان که عرض کردم بنا و نمط ما نگرشی کلان به جمیع آثار فرهنگی و هنری خلق شده با محوریت سردار دلها است. طی این پنج سال به شکل ویژه و پس از شهادت ایشان آثار مختلف و متعددی درباره بزرگی؛ عظمت؛ جایگاه؛ شکوه؛ قدرت و تأثیرگذاری سردار سلیمانی در ابعاد ملی و بینالمللی تولید شده است. اما امسال حتی در سخنان آقای ابطحی به عنوان مدیر برگزاری برنامههای پنجمین سالروز شهادت سپهبد شهید درباره غفلت عرصه فرهنگ و هنر در پرداختن و معرفی وجوه فرهنگی سردار دلها ارجاع و اشاراتی شد. آقای ابطحی این نقد را داشتند که در کنار روایت آثار درخشان که به ابعاد نظامی و حضور در میدان حاج قاسم باز میگردد، کمتر نویسندگان و تولیدکنندگان آثار فرهنگی و هنری در تمامی شاخهها به روایت وجهه و چهره فرهنگی ایشان همت گماردند. از همین رو نگاه شما را در قالب سهگانه همشهری بودن با سردار؛ راقم دو اثر با محوریت حاج قاسم؛ نیز تجربهتان در مقام رزمندهای نوجوان و آزادهای بزرگوار که از کمسنوسالترین اسرای دوران به پاسخ میطلبم.
در مورد شخصیت فرهنگی سردار سلیمانی باید بگویم که ایشان خود ادعایی نداشتند که شخصیتی فرهنگی هستند. برای اینکه تعبیری نادرست از این جمله من نشود، اینگونه نگاهم را با شما و مخاطبان شما قسمت میکنم که باید به این مهم توجه داشته باشیم که میان فردی که خود یک چهره و شخصیتی فرهنگی است؛ یعنی شخصیتی که دارای کارنامهای مبتنی بر تولیدات و آثار فرهنگی و هنری به شمار میرود با کسی که به چهرهای فرهنگساز بدل میشود تفاوتی مهم و اساسی وجود دارد.
سردار سلیمانی به سبب مشغله و دغدغهای که در حوزه پاسداری و امنیت از مرزهای ایران عزیز و آنگونه که خود همواره بر آن تأکید داشتند، دفاع از مظلومان جهان به عنوان رسالت زندگی پُربارشان انتخاب کرده بودند فرصتی برای تمرکز تمامی فعالیتهایشان در حوزه خلق و تولید آثار فرهنگی و هنری نداشتند. از همین رو میگویم حتی خود ایشان نیز در تعریف، خود را شخصیتی فرهنگی نمیدانستند. اما با تأکید، با قدرت و به استناد مصداقهایی که در امتداد این گفتوگو با شما قسمت خواهم کرد میگویم که سردار دلها؛ سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، شخصیتی بهغایت و عمق معنای کلمه «فرهنگساز» بودند. ایشان به شکل عمیقی به کار فرهنگی اعتقاد داشتند.
شاید خودشان در مجلهها و ژورنالهای معتبر و یا انبوه رسانههای موجود مقاله فرهنگی نداشتند؛ اما شما تصور کنید که فقط با یک حرکت چون پایهریزی و بنیانگذاری برگزاری کنگره شهدای کرمان، هرمزگان و سیستانوبلوچستان در سال 1376 و 1377 قریب 77 جلد کتاب به قلم بهترین نویسندگان کشورمان؛ نویسندههایی که هر کدام چهرهای بزرگ در عرصه ادبیات کشور شناخته میشوند به واسطه برگزاری تنها گام اول این رویداد به چاپ رسید. پژوهش، نگارش و انتشار این کتابها به شکل مستقیم با تأکید و نظر حاج قاسم صورت گرفت.
از سوی دیگر بر این مهم نیز تأکید میکنم که یکی از اصلیترین مواردی که همواره مورد تأکید حاج قاسم بود تمرکز ایشان بر فعلیت و فعالیتهای فرهنگی بود. حتی درمورد نوشتن کتابها توصیههایی داشت.
در یکی از جلسههایی که با محوریت نگارش خاطرات دفاع مقدس برگزار شده بود، ایشان با تسلط فراوان درباره ضرورت چاپ آثار دفاع مقدس صحبت کردند. یکی از توصیههای ایشان این بود که در نگارش کتابهای دفاع مقدس از اغراق پرهیز کنیم. مدام این نکته را بازگو میکردند که خود دفاع مقدس آنقدر دارای جذابیت و نقاط عظیم برای روایت است که نویسندگان را بینیاز از پناه بردن به دامن تخیل و یا چرخاندن قلم به سمت اغراق میکند.
وقتی کتاب «اردوگاه اطفال» از دیگر آثاری که طی این مدت قلمی کردم را به حاج قاسم ارائه دادم؛ خوب به خاطر دارم که ایشان کتاب را بوسیدند و گفتند حتماً یادداشتی بر این کتاب مینویسند که البته به سبب شهادت ایشان این مهم محقق نشد.
یا وقتی حاج قاسم به کرمان میآمدند میپرسیدند و گاه گله میکردند که چرا بعد از نگارش کتاب «آن بیستوسه نفر» دیگر کتاب مطرحی از استان کرمان نمیبینم! باز هم تکرار میکنم اگر چه ایشان چهرهای متمرکز و فعال در عرصه تولیدات با مؤلفههای فرهنگی و هنری نبود؛ اما شخصیتی بسیار فرهنگساز بود.
بانی تاسیس و راهاندازی «موزه دفاع مقدس کرمان» که اقدامی کاملاً فرهنگی است، شخص حاج قاسم بود. امروز همین موزه به یکی از جاذبههای گردشگری کرمان بدل شده است. پیش از تاسیس و راهاندازی موزه دفاع مقدس کرمان تنها تهران و خرمشهر دارای موزه دفاع مقدس بودند. اما بعد از تاسیس موزه کرمان و استقبالی که از سوی مردم از آن شد شاهد بودیم که بسیاری از استانهای دیگر کشور موزه دفاع مقدس استان خود را به احترام آن سالهای حماسه، جنگ و خون؛ پاسداشت خون شهدا و تحقق برداشتن گامهای فرهنگی در راستای جریانسازی و فرهنگسازی با محور مبانی معرفتبخش و بصیرتافزای دوران حماسهسازی هشت سال دفاع مقدس برداشتند.
حتی درباره ساخت فیلم «بیستوسه نفر» به یکی از کارگردانهای کشورمان به شکل مستقیم نامه نوشتند تا این فیلم ساخته شود. از دیگر مؤلفههایی که میتوانم به آن اشاره کنم در قالب همصحبتی به عنوان همشهری و یا شرکت در جلساتی که حاج قاسم حضور داشتند، بارها و بارها از خلال صحبتهای سردار چنین دریافتم که ایشان علاوهبر آنکه چهرهای نظامی بودند به وادی عرفان و ادبیات علاقه وافری داشتند. حاج قاسم در قاطبه سخنرانیهای خود اشعاری از مولوی و دیگر شاعران بزرگ سرزمینمان را قرائت میکردند.
جمیع این نشانهها بهخوبی اهمیت، احساس و ضرورت تمرکز و توجه بر تولیدات هنری و آثار فرهنگی در نگرش، بینش و جهانبینی سردار دلها را بازتاب میدهد. بر همین اساس است که میتوان گفت ایشان در مرحله اول انسانی فرهنگساز و در مرحله دوم در قامت شخصیت و چهره نظامی، فردی باروحیه و وجوه عظیم، عمیق و بلند فرهنگی بودند.
ایکنا- آقای یوسفزاده با همین نگرش و شناختی که از سردار دلها از بعد فرهنگی و چهره «فرهنگساز» ایشان بنا به تعبیر خودتان بیان کردید، امروز اگر بخواهید به جمیع آثاری که درباره حاج قاسم در حوزه فرهنگ و هنر، نه تنها نگارش کتاب تولید شده است نگاهی آسیبشناسانه داشته باشید چه ابعادی را به عنوان آسیب برمیشمارید و معتقدید برای قوام و قدرت بخشیدن در مسیر برطرف کردن آسیبها، فعالان عرصه فرهنگ و هنر در مسیر تولید آثارشان با محور سردار دلها باید چه نگرشی را بیش از پیش مورد توجه قرار دهند؟
متأسفانه مثل همه مقولهها، سردار سلیمانی نیز گاهی اوقات طعمه کتابسازی شده است. این مسئله علیرغم آنکه فیلترها و نظارتهایی در حوزه خلق آثار مکتوب در حوزه مجلدات و کتابها با محوریت سردار سلیمانی در قوانین نظام فرهنگی کشورمان وجود دارد؛ قوانینی که به اتکای آنها از تولید و انتشار آثاری که مولفههای موجود در آن قوانین را احراز نکرده باشند جلوگیری میکند اما باز با این حال شاهدیم که دستهای از آثار بیش از آنکه در قالب روایت اثر مکتوب خود وجوه مختلف زیست؛ بینش؛ نگرش؛ گویش؛ روش و جهانبینی سردار را بازتاب دهند بیشتر در حوزه کتابسازی نگارش و منتشر شده است.
حتی در قالب گفتوگو با یکی از عزیزانی که بیشاز 600، 700 جلد کتاب مربوط به سردار سلیمانی را به سبب وظیفه و مأموریتی که بر عهده داشته، خوانده و مطالعه کرده است نیز میگفت که بسیاری از کتابهایی که با محوریت سردار به رشته تحریر درآمدهاند آثار عمیق و قابل اتکایی نیستند!
ما سعی کردیم در قالب آن چهار جلد کتابی که پیشتر در این گفتوگو به آن اشاره کردم که تا این لحظه جلد نخست آن (باران گرفته است) منتشر شده، مرجعی را برای نویسندگان و فیلمسازان با محوریت سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی به کل مکتوب منتشر کرده و در اختیار آنها قرار دهیم.
چند شب پیش دیدم که تلویزیون با محوریت کتاب «باران گرفته است» مستندی 25 دقیقهای را تولید کرده بود. فارغ از ضعف و قوتی که به اعتقاد من آن اثر، مستندی ضعیف بود؛ اما اگر تحقیقی همهجانبه درباره کتابهای سردار سلیمانی شده باشد، اثر خروجی میتواند خود به یک منبع و مرجع برای علاقهمندان به این حوزه و فعالان عرصه ادبیات دفاع مقدس، مقاومت و پایداری کشورمان بدل شود.
آنچه که من در قالب جمیع کتابهایی که در بازار کتاب کشورمان با محوریت سردار دلها میبینم، سهم بالایی از آنها را در دسته آثار مبتنی بر روند کتابسازی تقسیمبندی میکنم، تا آنکه آن کتابها بخواهند آثاری پرقدرت، مستحکم، متقن و اثری مرجع با محوریت بلندنامی چون سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی باشند.
ایکنا- حال از منظری دیگر بر مولفه آسیبشناسانه مد نظر این گفتوگو نگاه کنیم. به اعتقاد شما با نگرش بر ساحت و ماهیت محتوای آنچه که در این پنج سال با محوریت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در عرصه تولیدات فرهنگی و هنری باید مورد پرداخت قرار میگرفت اما یا پرداخت نشده و یا با وجود پرداخت با ضعفها و آسیبهای محتوایی مواجه است را در چه مرد یا مواردی میبینید. کدام وجه از وجوه متعدد و متکثر سردار حاج قاسم سلیمانی در مسیر معرفی این الگوی بزرگ با زبان فرهنگ و هنر مورد غفلت قرار گرفته است؟ اگر بخواهم صریحتر پرسشم را مطرح کنم به اعتقاد شما در مسیر تعریف سردار دلها با زبان تولیدات فرهنگی و هنری کمکاری در کجا صورت گرفته است؟
صریح پرسیدید و صریح میگویم؛ حتی به همان وجه نظامی حاج قاسم نیز خیلی درست پرداخت نشده که به واسطه آثار تولیدی در عرصه فرهنگ و هنر دریابیم که به عنوان مثال سردار فلان عملیات را چگونه طراحی کرد که به موفقیت رسید؟ یا در جنگ داعش، نقشههای نظامی ایشان چگونه بود؟
شاید در مقام پاسخ به آسیب و نقدی که مطرح کردم اینگونه پاسخ داده شود که ورود به این عرصه کاری بسیار تخصصی است؛ اما این را با قدرت میگویم که تمامی اسناد، مدارک، شیوهها و تاکتیکها نحوه مبارزه و برنامهریزیهای حاج قاسم چه در عملیاتهای دوران حماسهسازی هشت سال دفاع مقدس و چه در مبارزه با داعش، امروز موجود و دسترسی به آنها برای پژوهشگران و نویسندگان نیز مهیا است.
اصلا باز گردیم به همان بحثی که پیش از این با شما داشتم؛ یعنی مسیر معرفی چهره فرهنگی یا بهتر بگویم چهره فرهنگساز حاج قاسم؛ درآنجا نیز این آسیب را شاهدیم. بهشخصه جایی ندیدم که در قالب بهره بردن از زبان فرهنگ و هنر برای معرفی حاج قاسم و وجوه متکثر و چندبخشی ایشان با هر رویکردی که مد نظر آن فرد یا گروه فرهنگی و هنری است ابتدا نگاه تخصصی مبتنی بر کار پژوهشی عمیق صورت گرفته باشد.
باز هم تأکید میکنم که شخصی بلندنام و بزرگمردی چون حاج قاسم؛ شخصیتی با ابعاد وجوهی مختلف و متعدد است که از قضا و بر حسب اتفاق افراد نیز با توجه به چندوجهی و چندبُعدی بودن وجود واحدی چون سردار دلها در عرصه فرهنگ و هنر به آن ورود کردهاند؛ اما فکر میکنم یکی از اصلیترین چشماسفندیارهای حوزه تولیدات فرهنگی و هنری با محوریت حاج قاسم با وجود احترام به آثاری که تا به امروز صورت گرفته تأکید بر لزوم تحقیق همهجانبه درباره بزرگمردی چون حاج قاسم است. رویکرد و اتفاقی که کمتر میتوان توجه به آن را در خیل آثار تولید شده دراین عرصه دید.
به عنوان مثال اگر فردی میخواهد اثری را درباره حاج قاسم در دوران دفاع مقدس بنویسد بیش و پیش از هر چیز ابتدا باید خود فردی باشد که در آن دوران حماسهساز هشت ساله حضور داشته و چه بهتر آنکه میدان دیده باشد و در خود جبهههای حق علیه باطل حضور داشته باشد. به تعبیری بخشی از وجوه کارشناسی او مسلط بر حوزه مباحث جنگ و نظامیگری، آنهم با محوریت حماسه هشت سال دفاع مقدس باشد.
اگر از نسلی است که سنش به آن سالها نمیخورد؛ پیش از هر اقدامی باید تمام وجود خود را در مسیر تحقیق و پژوهش به حدی قرار دهد که بینش و دانش او همانند فردی باشد که در آن میدان نبرد و آن سالها حضور داشته است. بعد دست به تولید اثری با نام و یاد سردار دلها بزند. آنچنان که عرض کردم امروز همه اسناد درباره عملیاتهای حاج قاسم در دوران دفاع مقدس وجود دارد و دسترسی به آنها نیز امکانپذیر است. اما دریافت دقیق و کار تحقیقی و پژوهشی با محوریت آنها بیش از هر چیز نیازمند فردی است که خود مسلط به امور نظامی، میدان دیده و جنگدیده باشد تا بتواند بهترین بهره و استفاده را در معرفی دقیق و عمیق حاج قاسم در ساحت تحقیقی سترگ برای معرفی این شخصیت به مخاطبان امروز داشته باشد.
ایکنا- مؤلفهای که مقام معظم رهبری درباره قهرمانها و نامهای شناسای تاریخ انقلاب از آنها یاد کرده، خاصه وقتی درباره حاج قاسم و تأکیدی که معظمله بر «سرباز» خطاب کردن سردار دلها فرمودهاند، بیش از هر چیز معرفی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را به عنوان الگویی برای نسل امروز به ویژه نسل نوجوان و جوان کشور به عنوان رسالتی سترگ در حوزه فعلیت و فعالیت هنرمندان و اهالی فرهنگ بازتاب میدهد. همچنین حضرت آقا فرمایشی بر تفاوت نگاه و زبان نسل نوجوان امروز با نسلهای پیشین دارد. با این رویکرد و به اعتقاد شما نویسندگان و جامعه فعالان فرهنگ و هنر کشور باید به چه زبانی مسلط باشند تا آثار آنها ابتدا مورد قبول نوجوان و جوان امروز قرار گیرد و در ادامه به سبب تأثیرگذاری آن آثار، نوجوان و جوان امروز بلندنامی چون سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی را بهعنوان الگوی زیست خود برگزیند؟
فکر میکنم باید یک جمله را خیلی درشت بنویسند و آن اینکه سردار مثل مسئولان امروز ما نبود! به خدا نبود!
اگر مخاطب نوجوان و جوان امروز متوجه شود که سردار با مسئولان و مدیران امروز کشورمان بهشدت متفاوت بود، فکر میکنم بزرگترین کمک برای باورپذیری نسل نوجوان و جوان درباره عظمت، جایگاه، شکوه، اقتدار و جریانسازی فردی مانند سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در مسیر امنیت و پاسداری از کیان این سرزمین و تعهد به گفتمان فرهنگی انقلاب شکوهمند اسلامی میتواند باشد. همین برای باورپذیری و انتخاب او به عنوان الگو برای نسل امروز کشورمان میتواند اثرگذار باشد.
ایکنا- در پایان جناب یوسفزاده اگر نکتهای در تعریض، تکمیل و یا بیان نگرشی که میتواند مقوم سخنان شما در مسیر نگاه آسیبشناسانهای که در این گپوگفت بر آن استوار بودیم وجود دارد بیان بفرمایید.
طی چند وقت اخیر؛ خاصه دو، سه هفتهای که آن را سپری کردهایم و شاهد اتفاقهای کشور سوریه بودهایم؛ هجمه بسیار شدیدی هم علیه محور مقاومت و به ویژه درباره سردار سلیمانی از سوی رسانههای بیگانه ایجاد شده و در قالب رسانه این هجمه را مدام تکرار میکنند که اگر بشار اسد فردی جنایتکار بوده یا زندانهای این کشور را نشان میدهند و نظایری از این دست از تصاویر و هجمهها و در سایه این نگرش این پرسش را مطرح میکنند که چرا ایران آنجا چرا حضور داشته و چرا برای استمرار دولت و قدرت بشار اسد تلاش میکرده؟ احساس میکنم که باید این نکته را به واسطه این گفتوگو برای شما ومخاطبان شما بیان کنم.
برای انتقال منظوری که در نظر دارم به روایت خاطرهای عینی میپردازم. خاطرهای که به شکل مستقیم از دهان حاج قاسم شنیدم. شهادت میدهم روزی در جمعی خصوصی با حضور تعدادی از رزمندگان که در بیتالزهرا در محضر حاج قاسم حضور داشتند، کسی از سردار پرسید شما در سوریه چه میکنید؟ برای آنکه خدشهای در عین جمله حاج قاسم وارد نکنم نقل به مضمون از آنچه که دیدم و شنیدم را عنوان میکنم که ایشان خطاب به آن فرد پرسشکننده گفتند و من با گوش خود شنیدهام که «ما در سوریه برای ایران میجنگیم!»
ذکر این نکته به ویژه در این روزها که بعد از سقوط بشار اسد رسانههای معاند با جریان انقلاب، محور مقاومت، گفتمان انقلاب و نقش بزرگمردانی چون حاج قاسم که در حفظ کیان این آبوخاک و مردمانش تا پای شهادت پیش رفتند را بر مدار قلب واقع و واژگون جلوه دادن حقیقت تمام تلاش خود را به کار بستهاند لازم میدانستنم تا از زبان فردی که در بطن و متن میدان حضور داشت بگویم که حضور ایران در سوریه برای دفاع از ایران بود.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
منبع