مسائل مربوط به کنکور از جمله چند و چون تاثیرگذاری معدل در قبولی دانشگاهها مدتها است ذهن و توجه میلیونها دانشآموز و خانوادههایشان را درگیر خود کرده است. در یکی از آخرین تصمیمگیریها در این زمینه، وزیر آموزش و پرورش چند روز پیش خبر داد شورای عالی آموزش و پرورش با کلیات ترمیم مجدد معدل با یک سری شروط موافقت کرده که جزئیات آن پس از ابلاغ رئیس جمهوری اعلام میشود.
با وجود چارهجوییهایی اینچنین، بسیاری میگویند نظام آموزشی ما نیاز به دگرگونیهای ساختاری دارد. از منظر منتقدان، نظام آموزشی همچنان به نمرات و آزمونهای تئوری میپردازد و به جنبههای ضروری تربیت انسانی و آمادهسازی برای زندگی اجتماعی و شغلی توجه چندانی ندارد. این تمرکز، نه تنها فشار مضاعفی بر دانشآموزان وارد میکند، بلکه باعث بیکاری فارغالتحصیلان و ناکارآمدی در بازار کار میشود.
منتقدان میگویند سیستم متمرکز بر نمرات و آزمونها، نه تنها نتایج مثبت ناچیزی در پی دارد، بلکه نارضایتیهای عمیقی در میان دانشآموزان و فارغالتحصیلان ایجاد کرده است؛ در حالی که بسیاری از کشورهای پیشرفته توجه ویژهای به تربیت مهارتها و توانمندیهای انسانی دارند.
در پیوند با مسائل یادشده، پژوهشگر ایرنا گفتوگویی با «کوثر شیخ نجدی» کارشناس مسائل آموزشی داشته که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
وضعیت فعلی آموزش ما با دو شاخص اصلی «میزان قبولی در کنکور» و «معدل آزمونهای نهایی» سنجیده میشود؛ شاخصهایی که بهطور سطحی وضعیت آموزشی را نشان میدهند اما قادر به درک مشکلات اساسی و ریشهای سیستم آموزشی نیستند
نظام آموزشی ما و مسائلی مانند بیکاری و بیسوادی
به گفته شیخ نجدی، وضعیت فعلی آموزش ما با دو شاخص اصلی «میزان قبولی در کنکور» و «معدل آزمونهای نهایی» سنجیده میشود. این شاخصها بهطور سطحی وضعیت آموزشی را نشان میدهند اما قادر به درک مشکلات اساسی و ریشهای سیستم آموزشی نیستند.
بهطور خاص، باید از خود بپرسیم که آیا هدف آموزش و پرورش فقط کسب نمرات بالا توسط دانشآموزان است یا اینکه آموزش باید بهطور بنیادی بر تربیت افراد برای زندگی اجتماعی و شغلی موفق متمرکز باشد. در حال حاضر، سیستم آموزشی کشور تنها بر نتایج آزمونها تمرکز کرده و از جنبههای اصلی تربیت انسانی غافل است.
اگر هدف آموزش، تربیت افراد برای ورود سالم به جامعه باشد، نتیجه آن در وضعیت کنونی جامعه نمایان است. با گذراندن ۱۲ سال در مدارس و چهار سال در دانشگاهها، دانشآموزان و دانشجویان اغلب با مشکلات جدی در پیدا کردن شغل مواجهند. جالبتر آنکه فارغالتحصیلان دانشگاهی حدود ۴۳ درصد از جمعیت بیکاران را تشکیل میدهند (طبق بررسیهای مرکز آمار ایران از آخرین نرخ بیکاری در بهار ۱۴۰۳).
این نشان میدهد که تحصیلات دانشگاهی در واقع نتوانسته است تأثیر ملموسی در کاهش نرخ بیکاری یا افزایش توانمندیهای شغلی افراد بگذارد. بنابر این میتوان گفت که آموزش در بسیار مواقع بهطور سطحی و بدون توجه به نیازهای واقعی بازار کار و جامعه پیگیری میشود.
از سوی دیگر، اگر هدف آموزش «باسواد» کردن افراد باشد، سیستم آموزشی در زمینههای متعددی از اهداف خود بازمانده است. بنابر اعلام یونسکو، سواد به معنای توانایی خواندن و نوشتن نیست، بلکه به مجموعهای از مهارتها و تواناییهای مختلف اشاره دارد. این تعریف جدید سواد شامل مواردی چون سواد عاطفی (توانایی مدیریت احساسات و ارتباط مؤثر با دیگران)، سواد مالی (مدیریت منابع مالی و آشنایی با اصول اقتصادی)، سواد سلامت (اطلاعات تغذیهای و مراقبت از بدن)، سواد رایانهای (توانایی استفاده از فناوریهای جدید)، سواد ارتباطی (مهارتهای اجتماعی و آداب معاشرت) و بسیاری از مهارتهای دیگر است.
آموزش سرمایهگذاری است یا وظیفه اجباری؟
این کارشناس مسائل آموزشی میافزاید: در حالی که این تعاریف مدرن از سواد، مفهومی جامعتر از آموزش را در بر میگیرند، سیستم آموزشی ما عمدتاً روی محتوای تئوری و نمرات آزمونها تمرکز دارد و به بسیاری از مهارتهای ضروری زندگی بیتوجه است. در نتیجه، این وضعیت به دانشآموزان و دانشجویان این امکان را نمیدهد که بهطور کامل برای زندگی در جامعه آماده شوند. سیستم آموزشی ما باید بهطور جدی به بازنگری در اهداف و روشهای تدریس بپردازد و بهجای تمرکز صرف بر نمرات، به تربیت مهارتهای زندگی واقعی و توانمندیهای اجتماعی توجه کند.
در کشورهای پیشرفته مانند ژاپن و سنگاپور، آموزش به عنوان یک سرمایه اساسی تلقی میشود و باور بر این است که تربیت نیروی انسانی سالم و شایسته، زمینهساز پیشرفت در اقتصاد، سیاست و محیط زیست خواهد بود. در مقابل، در ایران آموزش و پرورش شاید بهعنوان یک امر موظفی در نظر گرفته میشود. این تفاوت نگرشها به وضوح در تخصیص منابع مشهود است؛ برای مثال، سرانه هزینههای آموزشی در سنگاپور سالیانه ۱۱ هزار دلار است، در حالی که باید دید و قیاس کرد که این میزان در بودجه سالانه ما چقدر تعیین میشود و چند درصد آن تحقق مییابد.
نظام آموزشی بهطور جدی به کشف و پرورش استعدادهای مختلف توجه نکرده است. در حال حاضر، با بحرانهایی مانند کمبود مدیران کارآمد، معلمان ماهر و کارآفرینان روبهرو هستیم
نابرابریها و شکافهای موجود در سیستم آموزشی
شیخ نجدی در پاسخ به پرسشی در زمینه عملکرد نظام آموزش و پرورش در حوزه عدالت آموزشی اظهار میدارد: با وجود قانون الزام برای فراهم کردن آموزش با کیفیت برای همه، همچنان بسیاری از دانشآموزان به دلیل شرایط نابرابر از تحصیل محروم میشوند. با گشایش مدارس در مهرماه امسال اعلام شد حدود ۱۶۴ هزار کودک بازمانده از تحصیل در کشور شناسایی شدهاند.
گروهی از روستاییان به دلیل دوری راه و مدارس فاقد امکانات، از تحصیل باز میمانند و مدارس در شرایط نامناسب، با کمبود معلم و امکانات روبهرو هستند. رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس اخیرا از وجود هزار مدرسه سنگی در کشور خبر داده است.
در حالی که در کشورهای پیشرفته، آموزش عمومی و رایگان در اختیار همه قرار میگیرد، در ایران علاوه بر کمبود امکانات، سیستم آموزشی شامل انواع مدارس با امکانات و کیفیتهای متفاوت است؛ بهویژه مدارس تیزهوشان که کودکان را بر اساس یک آزمون ورودی از دیگران جدا میکنند، به نوعی پیام تبعیضآمیز به جامعه ارسال میکند و بسیاری از دانشآموزان را از دسترسی به فرصتهای برابر محروم میسازد.
در سیستم آموزشی ما، دانشآموزان مدارس تیزهوشان تحت فشار شدید برای حفظ عنوان «تیزهوش» و دستیابی به موفقیتهای کنکوری قرار دارند. این فشار باعث افسردگی، اضطراب و حتی خودکشی در برخی از آنها میشود. آنها خود را بهعنوان گروهی برتر میبینند اما این احساس برتری باعث انزوا و ناتوانی در ارتباط همدلانه با دیگران میشود.
جامعه و خانوادهها نیز از آنها توقع دارند که در رشتههایی مثل پزشکی ادامه تحصیل دهند، حتی اگر استعداد واقعی آنها در زمینههای دیگر مانند اقتصاد یا هنر باشد. در بسیاری از کشورهای پیشرفته مانند ژاپن، فنلاند و آلمان، مدارس تیزهوشان وجود ندارند و به جای آن، دانشآموزان بر اساس انواع هوشهای مختلف شناسایی و حمایت میشوند. به باور روانشناسان، هر فرد با چندین نوع هوش خاص میتواند جامعه را شکل دهد، نه فقط کسانی که در آزمونهای مشخص موفق بودهاند.
نادیده گرفتن استعدادهای دانشآموزان و معیارهای ناکافی برای استخدام معلمان
شیخ نجدی ادامه میدهد: نظام آموزشی بهطور جدی به کشف و پرورش استعدادهای مختلف توجه نکرده است. در حال حاضر، با بحرانهایی مانند کمبود مدیران کارآمد، معلمان ماهر و کارآفرینان روبهرو هستیم. تحول واقعی در نظام آموزشی باید به رشد افراد بر اساس استعداد و تیپ شخصیتی آنها بپردازد، نه اینکه افراد را در مسیرهای نادرست قرار دهد. معلمان در این سیستم نقش تعیینکنندهای دارند، اما با مشکلاتی مانند گزینش نادرست، مهاجرت معلمان از مناطق محروم، کمبود آموزشهای حرفهای و نداشتن اختیارات کافی مواجهند. این مشکلات باعث میشود که معلمان نتوانند بهطور مؤثر عمل کنند و به سیستم آموزشی آسیب وارد شود.
در این میان باید به این نکته اشاره کرد که معیارهای گزینش معلمان بیشتر عقیدتی و سلیقهای هستند تا علمی و تخصصی. مهارتهای تخصصی معلمان کمترین وزن را در این فرایند دارند، در حالی که معلمانی که قرار است انسان تربیت کنند باید از جنبههای روانشناسی و رفتار انسانی آگاهی داشته باشند. برای مثال، آیا معلمی که به مناطق کمبرخوردار فرستاده میشود، مهارتهایی مانند «کنترل خشم» یا «روانشناسی نوجوان» را آموخته است؟ در برخی از موارد، معلمان با اختلالات روانی مانند پارانویا، وسواس فکری-عملی و شخصیت آنتیسوشیال وارد مدارس میشوند و با رفتار نادرست خود آسیبهایی به دانشآموزان وارد میکنند. این در حالی است که با انجام آزمایشات روانشناختی مانند MMPI و مشاوره، میتوان از ورود چنین افرادی به سیستم آموزشی جلوگیری کرد.
بهجای استفاده از کتابها و روشهای تربیتی بهروز و عملی، معلمان همچنان با منابع قدیمی و تئوریهای روانشناسی کلاسیک آموزش میبینند که نیازهای واقعی کلاسهای درس را برآورده نمیکنند. این معلمان با شیوههای کلاسداری قدیمی، قادر به برقراری ارتباط مؤثر با دانشآموزان نیستند و در نتیجه کلاسهایشان عقیم میماند. همچنین، معلمان در مناطق محروم به دلیل شرایط نامساعد، عدم امکانات و نبود تشویقهای کافی، مجبور به ترک این مناطق میشوند. سیاستهای اجباری برای نگه داشتن معلمان در این مناطق هم تنها منجر به مهاجرت آنها و باعث میشود که این مناطق از معلمان حرفهای و متخصص بیبهره بمانند.
این کارشناس مسائل آموزشی به این پرسش که این آسیبها آیا تنها معطوف به مدارس دولتی است؟ چنین پاسخ میدهد: در مدارس غیرانتفاعی هم تأمین نیروی انسانی با مشکلات جدی روبهرو است. بسیاری از معلمان این مدارس بازنشسته یا از طریق ساعات اضافهکاری در این مدارس مشغول به کار هستند و به دلیل ارتباط با مدیران، حتی بدون داشتن صلاحیتهای لازم تدریس میکنند.
برخی معتقدند که تغییرات در نظام آموزشی باید از «پایین به بالا» شروع شود، اما در سیستم فعلی معلمان بهعنوان افرادی که تنها به اجرای محتوای از پیش تعیینشده مشغولند، نمیتوانند خلاقیت و ابتکار خود را به کار گیرند. آنها مجبورند طبق برنامههای ثابت و میخکوبشده در کتابهای درسی تدریس کنند
این وضعیت باعث میشود که خانوادهها که به دلیل شلوغی کلاسها در مدارس دولتی، مجبور به پرداخت هزینههای گزاف شدهاند، خدمات آموزشی کمتری دریافت کنند. همچنین، دورههای ضمن خدمت معلمان اغلب محتوای نامناسب و بیربط به نیازهای واقعی کلاسها دارند. بهعنوان مثال، آموزش کمکهای اولیه برای معلمان که میتواند جان دانشآموزان را نجات دهد، در مقایسه با جزوههای عقیدتی که معلمان در دورههای ضمن خدمت دریافت میکنند، نادیده گرفته میشود.
بحران خلاقیت در آموزش: نیاز به استقلال معلم و تغییر سیستم
به گفته شیخ نجدی، برخی معتقدند که تغییرات در نظام آموزشی باید از «پایین به بالا» شروع شود، اما در سیستم فعلی، معلمان بهعنوان افرادی که تنها به اجرای محتوای از پیش تعیینشده مشغولند، نمیتوانند خلاقیت و ابتکار خود را به کار گیرند. آنها مجبورند طبق برنامههای ثابت و میخکوبشده در کتابهای درسی تدریس کنند و هیچگونه اختیاری در تغییر روش یا محتوا ندارند. در این شرایط، اگر معلمی بخواهد بهجای حفظکردن مطالب، فعالیتهای علمی و آزمایشی ترتیب دهد، ممکن است از طرف مسئولان آموزش و پرورش و حتی والدین تحت فشار قرار گیرد. برای ایجاد تحولی واقعی، باید به معلمان استقلال داده شود تا متناسب با ویژگیهای کلاس و نیازهای دانشآموزان تدریس کنند. کشورهایی مانند استونی با دادن این آزادی به معلمان، در زمینه آموزش موفقتر از بسیاری از کشورها عمل کردهاند.
«پس به نظرتان محتواهای آموزشی متناسب با نیاز انسان امروزی تدوین نشدهاند و لازم است تغییرکنند؟» وی در پاسخ به این پرسش بیان میدارد: مقایسهای میان کشورهای موفق در آموزش مانند استونی و کانادا، نشان میدهد که دانشآموزان در این کشورها تنها در سه یا چهار درس اصلی امتحان میدهند، در حالی که در ایران یک دانشآموز در پایه دوازدهم با بیش از ۱۴ عنوان درسی روبهرو است. این رویکرد نهتنها موجب ایجاد فشار روانی و بیحوصلگی در دانشآموزان میشود، بلکه منابع طبیعی کشور را نیز به هدر میدهد. برای تولید کتب درسی هر ساله میلیونها درخت قطع میشود، بدون آنکه این کتب بهطور مؤثر بهکار گرفته شوند. علاوه بر این، محتوای درسی بهشکل الکترونیکی و بهروز، جایگزین روشهای قدیمی و کاغذی در بسیاری از کشورها شده است.
نکته دیگر در رابطه با دروس اختیاری است که با مفهومی غلط وارد سیستم آموزشی ما شدهاند. این دروس، برخلاف تصور، در بسیاری از کشورها بهعنوان دروس کلیدی انتخابی برای تخصصهای آینده دانشآموزان در نظر گرفته میشود، اما در کشور ما بیشتر جنبه بیاهمیت و غیرضروری پیدا کرده است. در عین حال، دانشآموزان با انواع منابع آنلاین و ابزارهای دیجیتال خودشان به دنبال یادگیری مهارتهای جدید و کسب درآمد هستند، اما سیستم آموزشی نتواسته است آنها را بهدرستی هدایت کند.
در رابطه با سیستم قبولی در دانشگاهها و تأثیر معدل، لازم است که وضعیت کنکور اصلاح شود. در کشورهای پیشرفته، دیگر خبری از آزمونهای سراسری مانند کنکور نیست. سیستمهای آموزشی این کشورها بهجای تمرکز بر یک آزمون مشخص، بر ارزیابیهای جامعتر و آگاهانهتر تأکید دارند. اینجا اما تأثیر نمرات و معدل بهطور غیرمنصفانهای بهدنبال فشار بیش از حد به دانشآموزان است که بهویژه در مناطق کمبرخوردار با مشکلات مضاعفی روبهرو میشوند.
برای تغییر این وضعیت، باید نگرش کلی به آموزش تغییر کند. حذف کنکور، اصلاح محتوای درسی، تربیت معلمان با توجه به نیازهای امروز و متصلکردن آموزش به بازار کار و آموزش عالی، گامهای ضروری برای اصلاح سیستم آموزشی هستند. تنها با تغییر این ساختارها است که میتوانیم نسلهایی کارآمدتر و شادتر تربیت کنیم.
منبع