بحث سیره اجتماعی و سیاسی پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) همیشه مورد توجه پژوهشگران و تاریخنویسان مسلمان بوده است و از سوی دیگر برخی حاکمان در جوامع اسلامی درصدد هستند تا از شیوه حکمرانی این بزرگان الگویی برای حکمرانی در دنیای امروز استخراج نمایند.
در این بین ممکن است برخی با کژاندیشی، راهی ناصواب بروند و به بهانه تبعیت از سلف به روشهای نابخردانه دامن بزنند، اما جدا از این گروه باید بررسی کرد که برای الهام گرفتن از حکمرانی ائمه و بویژه امیرالمومنین(ع) چه باید کرد و از کجا باید شروع کرد که به نتایج درست، انسانی و خداپسندانه رسید.
خبرنگار ایکنا برای کنکاشی کوتاه اما دقیق با حجتالاسلام محمدرضا یوسفی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه مفید گفتوگو کرده است که در ادامه میخوانیم؛
ایکنا ـ با توجه به تحولات زمانه چقدر الگوگیری از بزرگان دینی امکانپذیر است و این الگو گرفتن در چه مسائلی میتواند باشد؟
یکی از سوالاتی که همواره ذهن خیلیها را به خود مشغول کرده، این است که پیامبر(ص)، ائمه و جامعه صدر اسلام متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش بودهاند و جامعه آن دوره، یک جامعه کشاورزی و در قیاس با جوامع کنونی، کوچک بوده است. بسیاری از جوامع در قرن ۲۱، جوامع صنعتی و فراصنعتی هستند. کشاورزی ماشینیزه شده و نظام حمل و نقل فوق العاده پیشرفت کرده است. مسائل نوظهور پدید آمده و جوامع به طرز شگفتانگیزی نسبت به آن جوامع متحول شدهاند، به گونهای که میتوان گفت دو دنیای متفاوت رخ داده است؛ لذا با وجود این تحولات شگرف، چرا باید از کسانی صحبت شود که ۱۴۰۰ سال از زندگی آنها میگذرد و آنها را الگو قرار داد؟
این پرسش، بسیار جدی است و پاسخ به آن نیز آسان به نظر نمیرسد. اندیشمندان مختلف نیز واکنشهای متفاوتی نسبت به این سؤال داشتهاند. چند رویکرد را میتوان به صورت گذرا در اینجا ذکر کرد؛
رویکرد نخست؛ گروهی به پرسش یاد شده پاسخ مثبت داده، معتقدند گذشتگان را نمیتوان الگوی رفتاری امروزه قرار داد. الگو قرار دادن گذشتگان به منزله بازگشت به عقب و ارتجاع است. آنان الگو قرار دادن جامعه زمان پیامبر(ص) و یا بزرگان دینی را به مثابه بازگشت به عصر حجر، چادرنشینی، شتر سواری و… میدانند. از این رو آنان الگو قرار دادن گذشتگان را به تمسخر میگیرند، با این منطق، الگوهای دینی کنار گذارده میشوند.
رویکرد دوم؛ گروهی در تقابل با رویکرد نخست بوده، معتقدند که الگوی ما پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) و خلفا و یا امامان هستند و ما باید از آنان پیروی کنیم. از منظر آنان باید از مظاهر تمدن جدید دوری کرد. آنان زندگی حقیقی را همان زندگی صدر اسلام دانسته، معتقدند باید مانند آنان زندگی کرد.
البته این رویکرد منحصر به گروهی از مسلمانان نیست، در میان مسیحیت نیز فرقه آمیشها از مظاهر تمدن جدید دوری میکنند. آمیشها در آمریکا زندگی کرده، از امکاناتی همچون تلویزیون، برق، تلفن و ماشینآلات استفاده نمیکنند. کار آنها معمولاً کشاورزی است و حتی در کشاورزی از کودهای شیمیایی نیز استفاده نمیکنند. به اعتقاد آنان، زمانی که فرد به سن ۱۸ سالگی میرسد حق دارد نوع زندگی خود را انتخاب کند. این جوانان میتوانند ادامه زندگی به سبک آمیش و بر همان اعتقادات را انتخاب کنند و در جامعه آمیشها باقی بمانند و یا اینکه نوع دیگری از اعتقادات و زندگی را برگزیده و از میان آمیشها بروند.
اما مناسب است که در اینجا منظور خود از اینکه گفته میشود پیامبر(ص)، امامان(ع)، قرآن و یا نهج البلاغه الگوی خود قرار دهیم، روشن شود. آیا منظور این است که همه کارها، رفتارها، عادات، سلیقهها و برنامههای شخصی آنان هم الگو قرار داده شود؟ به عنوان مثال نوع پوشش آنان، چگونگی راه رفتن، چگونگی شادی کردن، مدل مو و دیگر رفتارهای شخصی آنان نیز الگوست؟
اینطور نیست، بلکه امور کاملاً شخصی مانند نوع پوشش (لباس عربی)، مدل مو و نوع شادی و … که ارتباطی به شأن پیامبری رسول خدا ندارد مورد نظر نمیباشد. گاه دیده میشود که هنرپیشه یا فوتبالیستی مورد علاقه و توجه گروههایی از جامعه قرار میگیرند، علاقهمندان حتی در نوع مدل مو، سبک شادی بعد از گل، سبک لباس پوشیدن و… از وی تقلید میکنند و به همین دلیل آنان مورد توجه برندها جهت تبلیغات نیز واقع میشوند، اما وقتی سخن از الگو قرار دادن پیامبر و امامان میشود، این نوع دنبالهروی مطرح نیست.
ایکنا ـ بعد از نفی اینگونه دنباله رویها، پرسش این است که این بزرگان در چه مواردی الگوی ما هستند؟
پاسخ این است که آنان در مسائل اساسی زندگی الگو هستند. آنان در ارزشهای اخلاقی، چگونگی مواجهه با مشکلات، رابطه معنوی با خداوند، چگونگی تعامل با مردم، اخلاق اجتماعی، اخلاق خانوادگی و… الگو هستند. ارزشهای اخلاقی، ارزشهایی پایدار و هویتساز هستند ارزشهایی مانند صداقت، راستگویی، پایمردی، استقامت و صبر جمیل و … که مختص زمان صدر اسلام نبوده، بلکه پیوسته دغدغه اصلی زندگی بشری بوده است.
به طور مثال در صدر اسلام مسواک زدن امر رایجی نبود. پیامبر مردم را به مسواک زدن تشویق کرد. هدف، بهداشت دهان بوده است. طبیعی است برای مسواک با توجه به امکانات آن روز باید ابزاری انتخاب میشد. روایت شده است که پیامبر از چوب اراک (نام درختی) استفاده میکرد (سنن النبی، ص ۱۴۸) همچنین نقل شده که پیامبر چوب درخت زیتون را پیشنهاد میدادند و دلیلش را خوشبو کردن دهان، جلوگیری از خونریزی لثه و جرم دندان بیان کردند، در واقع پیامبر بهترین وسیله در آن زمان را که برای مسواک زدن مفید بودند را انتخاب کردند. حال دو گونه میتوان با این رفتار و روایت برخورد کرد اول اینکه نوعی تقدس برای این چوب قائل شویم و با این چوب مسواک کنیم، چون پیامبر در ۱۴۰۰ سال پیش چنین کرده است. این رفتار در میان عدهای نیز دیده میشود که این چوبها را به عنوان تبرک نگه میدارند.
این رفتار مانند همان تقلید مدل مو و لباس پوشیدن سلبریتیهاست و درست نیست. شاید اگر پیامبر(ص) در منطقه شبه جزیره نبودند و فرضاً در شرق آسیا بودند، درخت دیگری را پیشنهاد میدادند.
حالت دوم این است که بگوییم آنچه پیامبر(ص) مد نظرش بود، بهداشت دهان بود، وقتی حضرت چوب درخت زیتون را پیشنهاد میدهد و مزایای آن را نیز بیان میکندف معلوم میشود از دیدگاه حضرت، مهم همان بهداشت دهان است و الان باید دید با توجه به پیشرفت علم، بهترین نوع مسواک کدام است تا همان را استفاده کنیم.
مثال دیگری که میتوان بیان کرد، توصیه قرآن کریم به مسلمانان است. خداوند میفرماید «وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوة»(انفال آیه ۶۰) یعنی جامعه اسلامی باید یک جامعه قوی باشد که کسی به فکر تجاوز به این کشور نیفتد. در آن دوران، داشتن شمشیرهای مناسب، تیر و کمان مناسب، تیراندازان و سوارکاران ماهر برای این امر کافی بود؛ و ابزارهای جنگی نیز همینها بودند. در اینجا دو نکته مطرح میشود؛ اول، جامعه قوی که کشوری به آن تعدی نکرده و به فکر تجاوز به آن هم نیفتد. دوم، ابزار آلات جنگی در آن زمان.
در اینجا اصلی که باید از آن الگو گرفت این است که جامعه اسلامی باید جامعهای قوی باشد. اما اینکه ابزار آلات جنگی، همان شمشیر، تیر و کمان و… باشد، قطعاً مورد نظر نیست، زیرا شمشیر و … ابزار آلات جنگی معمول در آن زمان بودهاند و الان کاربردی ندارد.
ایکنا ـ این شیوه در حکمرانی چگونه تبیین میشود؟
ما در رابطه با حکومت هم با مسائل مختلفی مواجه میشویم؛ حکومتها در طول تاریخ بر حسب شرایط متحول شدهاند. به عنوان مثال، شیوه اداری حکومت در آن زمان به این شکل بود که فردی به عنوان خلیفه، قدرت را در دست داشت. کشور به مناطق مختلفی تقسیم میشد. خلیفه فردی را برای اداره آن منطقه تعیین میکرد. تمامی مسائل آن منطقه به عهده وی بود و او پاسخگوی همه مسائل به خلیفه بود. معمولاً یک قاضی تعیین میشد. به دلیل سادگی نوع روابط، این ساختار ساده پاسخگوی نیاز آن دوران بود. اما اکنون با پیشرفت زندگی بشری و پیچیدگی آن، دیگر آن ساختار ساده پاسخگو نیست لذا معمولاً در کشورهای مختلف سه قوه مجریه، قضائیه و مقننه از همدیگر تفکیک میشوند. قوه مجریه به زیرمجموعههای متعددی از وزارتخانهها، سازمانها و ادارات تقسیم میشود؛ بنابراین شیوه اداره متفاوت از گذشته شده است.
دومین محوری که باید مورد توجه قرار گیرد، اصول اداره جامعه و ارزشهای حاکم بر حکومت است؛ به طور مثال در حکومت امیرالمؤمنین(ع)، آزادی بیان ارزش داشته و از جایگاه معتبری برخوردار بود. بدترین انتقادات و حتی توهینها توسط خوارج و گروهی از مخالفان به حضرت علی(ع) میشد. گاهی اوقات، رفتارها و گفتهها چنان تلخ بود که توسط مردمی که ناظر صحنهها بودند، قابل تحمل نبود و میخواستند واکنش نسبت به فرد هتاک نشان دهند، اما حضرت علی(ع) چنین اجازهای نمیدادند. در حالی که همین رفتارها در دوران خلفا تحمل نمیشد و افرادی که به انتقاد میپرداختند مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند. از حقوق خویش مانند سهم از بیت المال محروم میشدند. از منظر حضرت علی(ع) تا وقتی که اینها دست به شمشیر نزنند و درگیری مسلحانه راه نیندازند، آزادند، حقوقشان از بیت المال قطع نخواهد شد؛ بنابراین آزادی بیان یک اصل اساسی در حکومت امیرالمؤمنین بود. حتی وقتی که مخالفین اراده جنگ میکردند، حضرت راه گفتوگو را انتخاب کرده، سعی میکرد آنان را قانع کند؛ و هیچگاه شروع کننده جنگ نبود. وقتی آنان جنگ را شروع میکردند، حضرت میفرمودند خداوندا تو شاهد باش که من آغازگر جنگ نبودم و تمامی تلاش خویش را برای جلوگیری از آن مصروف داشتم. حضرت پس از جنگ نیز، خانواده آنان را از سهم بیت المال محروم نمیکرد.
بله؛ وقتی سخن از الگو بودن حکومت حضرت امیر میشود، منظور تقسیم مناطق و عدم تفکیک سه قوه و امثال آن نیست، زیرا این امور بر حسب اقتضائات زمانی و تحولات جوامع تغییر میکنند. منظور ما همان اصول حاکم بر اداره جامعه مانند آزادی بیان است. آزادی بیان یک اصل ارزشی است که حکومتها را و به ویژه حکومتهای مدعی عنوان اسلامیت با این معیار سنجیده میشوند.
این رفتار به ما میگوید تا مخالفان دست به اقدام خشونت آمیز و مسلحانه نزدهاند، حکومت حق ندارد با آنان برخورد کرده، آنان را زندانی یا تبعید کند. یا از حقوق اجتماعی محروم سازد. صرفنظر از این موارد، حساب خانوادههای مخالفان و کسانی که جنگ مسلحانه کردهاند و احیاناً کشته شدهاند از آنان جداست.
ایکنا ـ نمونههای تاریخی اجتماعی برای این شیوه دارید؟
یکی دیگر از رفتارهای اخلاقی، قناعت است. امیرالمؤمنین(ع) در اوجِ قناعت، ساده زیستی و زاهد بود، الگوی پیروان خویش است. حضرت علی(ع) در این باره میفرماید؛ الا و انَّ لکلِّ مأموم اماما یقتدی به و یستضیءُ بنور علمهِ، الا و انَّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریهِ و من طعمه بقرصیهِ الا و اِنَّکم لا تقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بِورع و اجتهاد و عفَّة و سداد. هر کسی یک رهبری دارد که الگوی اوست و از آن دنبالهروی میکند. من که امام شما هستم از این دنیا به این بزرگی به دو خرما و دو قرص نان اکتفا کردهام. اما شما نمیتوانید همانند من زهد ورزید. اما با پارسایی، تلاش، عفت و درستکاری میتوانید مرا یاری دهید؛ بنابراین اصل ساده زیستی و قناعت و تلاش برای رفتاری مطابق با اصول اخلاقی مورد انتظار است.
دگردوستی از اصول ارزشی مورد عمل امامان بوده است، دستگیری از فقیران یکی از جلوههای آن است. اما صرف کمک کردن کافی نیست بلکه دستگیری فقیر باید توام با حفظ کرامت انسانی وی باشد. به عنوان مثال، حضرت علی(ع) به صورت ناشناس، شبانه غذا به خانه فقرا میبردند تا آبرومندی، خجالت زده نشود، هدفش تبلیغ خود نبوده است. این رفتارِ حضرت، باید الگوی رفتاری ما باشد. پس انسانی که علی(ع) الگوی وی است، برای کمک کردن توجه دارد که جنبه تبلیغات شخصی نشود و همچنین کرامت انسانی کمکگیرنده نیز حفظ گردد.
تاریخ موارد زیادی از کمکرسانی امامان را بیان کرده است. در روایت است که وقتی حضرت علی(ع) به شهادت رسیدند، فقیرانی که حضرت کمکشان میکرد، از قطع کمکها متوجه شدند که آن شخص امام علی(ع) بوده است. آنان، سیر کردن گرسنه را مهم میدانستند و کاری به اینکه طرف شیعه یا سنی یا غیرمسلمان باشد، نداشتند.
یکی از یاران امام صادق(ع) به نام معلی بن خنیس میگوید شبانه نان را در انبانی قرار دادیم و به محلهای که فقرای بی خانمان بودند رفتیم و نان کنارشان گذاشتیم، متوجه شدیم که شیعه نیستند به امام گفتم که اینها شیعه نیستند، امام فرمود ولی گرسنه هستند. امام به گونهای راه میرفت که بیدارشان نکند و آنان متوجه فرد کمک کننده نشوند؛ بنابراین کمک و دستگیری به فقیران باید با حفظ اصول اخلاقی و کرامت انسانی باشد. متاسفانه در جامعه، گاه کمکها جنبه تبلیغاتی برای فرد دارد وی ممکن است هدفش کمک به قصد رسیدن به اهداف دنیوی برای خودش باشد. اگر کمکها به گونهای باشد که با حفظ کرامت انسانی گیرندگان کمک، برای تشویق دیگران به دستگیری دیگران تبلیغ شود و تبلیغ برای فرد نشود ایرادی ندارد، اما باز هم باید اصل کرامت انسانی فقیر حفظ شود. این درسی است که مربوط به زمان خاص و یا مکان خاصی نیست بلکه تا زندگی بشری ادامه دارد، این اصل اخلاقی و رفتاری باقی است.
ایکنا ـ آیا امکان الگوگیری در حکمرانی و امور سیاسی امکان پذیر است؟
هدف سیاستهای حکومت چه باید باشد؟ پیامبر(ص) در بستر بیماری در اواخر عمر خویش بودند، از نزدیکانشان خواستند تا وی را به مسجد ببرند و آخرین سخنان خود را بر فراز منبر با مردم بیان کنند. وی در آن سخنرانی به حاکم پس از خویش توصیههایی را فرمودند؛ «اُذکر الله الوالی من بعدی علی اُمَّتی … لم یفقرهم فیکفرهم» به فردی که پس از من، زمام امور را به دست میگیرد درباره نوع برخورد و تعامل با مردم، توصیه و تذکرهایی دارم… والیان بعد از من، مبادا به اموری دست بزنند که منجر به فقر مردم شود، زیرا در اثر فقر، دینداری آنان تضعیف میشود؛ بنابراین یکی از معیارهای ارزیابی حکومت مطابق نظر رسول خدا، گستره فقر در یک جامعه است.
آیا فقر نسبت به گذشته کمتر یا بیشتر شده است. اگر فقر در جامعه رو به فزونی باشد، آن حکومت مورد تأیید رسول خدا نیست زیرا فقر به لحاظ اعتقادی موجب تضعیف اعتقادات دینی شده و از منظر اخلاقی نیز منجر به آسیبهای اجتماعی مانند دزدی، فحشا و مانند آن میشود؛ بنابراین حکومت دینی باید این توصیه پیامبر(ص) را یک اصل غیرقابل خدشه دانسته و آن را معیار ارزیابی خویش قرار دهد. طبیعی است آنچه که معیار است و از پیامبر(ص) اخذ میکنیم همین اصل است. اما اینکه چگونه میتوان جامعهای منهای فقر داشت، به چگونگی عملکرد حوزه سیاست و چگونگی سیاستهای اقتصادی دولتمردان بر میگردد. سیاستها را پیامبر(ص) نمیگوید، زیرا سیاستهای اعمال شده ایشان مطابق با زمانه وی بوده و سیاستها بر حسب شرایط زمانی و سطح پیشرفت جامعه فرق میکنند. حکومت دینی در قرن حاضر با بهرهگیری از دانش روز، هدف کاهش فقر را باید دنبال کند.
در نامۀ امیرالمؤمنین به مالک اشتر، حضرت توصیههایی به والی خود بیان میکند. از جمله اینکه جامعه نباید دو قطبی شده، شکاف طبقاتی پدید آید به گونهای که حقوق افراد ضعیف زیرپا گذارده شود و آنان نیز نتوانند حق خویش را بستانند یا به سختی و ایستادگی و مقاومت موفق به اخذ حق خویش شوند. حضرت میفرماید من بارها این سخن را از پیامبر شنیدم که میفرمود: «لن تقدس امة لا یوخذُ للضعیف فیها حقه من القدس غیر متعتع» هیچ جامعهای پاک و منزه نیست مگر اینکه ضعیفان بدون ترس و لرز و لکنت زبان حق خویش را از افراد قوی بگیرند.
جامعهای از نظر پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) مطلوب است که اگر حقی از کسی ضایع شد به آسانی بتواند حق خویش را بستاند و از عواقب بعدی نیز هراسی نداشته باشد و این هنگامی است که نظام قضایی کشور، دارای استقلال بوده، به سرعت، آسانی و عدالت و بدون هزینه به پروندهها رسیدگی کند؛ بنابراین معیار درستی و مقدس بودن یک نظام سیاسی به تعبیر پیامبر همین است. حال هر حکومتی که چنین شرایطی داشته باشد، حکومت مورد تأیید رسول خداست و در غیر این صورت مورد تأیید نیست؛ بنابراین وقتی از الگوبرداری از پیامبر(ص) و ائمه(ع) سخن گفته میشود، منظور اصول اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی، اصول و اهداف حکومتداری است. منظور این نیست که مانند آنان سوار بر اسب شده، بر اساس امکانات مادی آن زمان زندگی کنیم.
متاسفانه گروهی که خود را مسلمان دو آتشه میدانند، هنگامی که از پیامبر و امامان سخن میگویند به دنبال بیان امور خارق العاده و غیر عادی هستند. آنان تصور میکنند بیان این امور که البته بسیاری از آنان نیز فاقد سند معتبر است، بر ایمان مردم میافزایند. به عنوان مثال، یکی از عظمتهای حضرت علی(ع) را این میدانند که به هنگامی که حضرت علی(ع) در گهواره بود، سیلی محکمی بر صورت ابوسفیان زد. در حالی که اولاً سندی برای این سخن وجود ندارد. ثانیاً این برای حضرت علی(ع) عظمت محسوب نمیشود. آنچه که مهم است اینکه امام علی(ع) در شرایط پنج سال جنگ با وجود انواع فشارها، آزادی بیان را محدود نکرد. در حالیکه حتی در دنیای مدرن و پیشرفته امروز نیز در صورت وقوع چنین حوادثی، حکومتها به خود حق میدهند که آزادی را محدود کنند. عظمت حضرت علی(ع) به این است که با وجود جنگ طولانی و در کمتر از ۵ سال از حکومتش، در کوفه فقیری وجود نداشت.
جامعه امروز ما جامعهای است که به این ارزشها و اصول در عرصه روابط اجتماعی و حکومتداری نیازمند است تا راه را گم نکند. جامعه امروز نیازمند این است که بداند دگردوستی یک اصل مهم اخلاقی و دینی است و حضرت زهرا(س)، شب تا صبح برای دیگران دعا میکرد تا آنجا که فرزند خردسالش امام حسن(ع) با دیدن این صحنه، از مادرش میپرسد که مادر جان چرا فقط برای دیگران دعا میکنید و از خواستههای خود سخن نمیگویید و او جواب میدهد «الجار ثمَّ الدار» اول همسایه و بعد خود. یعنی پیرو او باید دگردوست باشد مبادا سیر باشد و همسایهاش گرسنه بخوابد.
پیامی که این روایت به ما میدهد دگردوستی است یعنی تو باید در دلت بتوانی دیگران را دوست داشته باشی در این صورت، تو اگر گرسنهای ببینی یا کسی که به کمک نیاز دارد، نسبت به او بی تفاوت نیستی و به او کمک میکنی.
انتهای پیام
منبع