در چنین تابش خورشید رسالت، علی زیر شعاع پرفروغ پیامبر خدا صلیالله علیه و آله قرارگرفت و همانند شاهبازی چشم دوخته به چشم خورشید، و بالی گسترده از کران تا کران تحت لوایش بال میزند و در آسمان علم، دانش، شجاعت، اخلاص و پاکی به پرواز در میآید که هیچ عقاب تیز پرواز را یارای هماوردی با او در آسمان علم و خرد و پاکیها در پرواز نیست.
“یَنحَدرُ عنّیالسّیل ولا یَرقی اِلیّ الطَیر”[نهج البلاغه از خطبه شقشقیه] من سرچشمه علم و دانشم و کسی در آسمان علم، هماورد من در پرواز نیست” فطرت تازه و شاداب او چون عدسی نورگیر است که هر پرتوی از خورشید نبوت در وجودش میتابد و پیامبر را به صورت معنا، در صفحه درون ترسیم میکند؛ به گونهای که این چهره سراسر جانش را پر کرده و پیامبر را برای همیشه در ضمیر و جان و همه روانش زنده نگه داشت.
لذا شخصی که رمز و نماد درست و راستینی از معنای پیامبر خدا را در خود به نمایش گذاشته و توانسته از رسول خدا باشد و رسول خدا از او! چنانچه پیامبر خدا فرمودند “اَناَ مِن علی و علیُ منّی” بلکه نفس و جان پیامبر شود؛ آنگونه که در ماجرای مباهله، خداوند او را چنین معرفی کردند.
وجودش از دین خدا سرشته شده و درونش دریافتی ذاتی از دین داشت و به نماد و تجسم دین در آمده بود. به نام خدا و برای دین خدا قیام میکند، به نام خدا به حرکت در میآید، و به نام خدا و در راه خدا به شهادت میرسد. مقصد خود را هم به نام او، فرازینِ چکادها، و هدف خویش را هم به نام او، برترینِ نمادها برمیگزیند! مقصد تا بدانجا فراز است که همه چیز زندگی را فرود میبیند!
“عَظُمَ الخالقُ فی اَنفُسِهم فَصَغُرَ ما دُونَه فی اَعیُنَهُم” [نهجالبلاغه از خطبه ۹۳] “آفریدگار چنان در جانشان بزرگ است که هرچه غیر اوست در دیدگانش کوچک است” راه خود را در میان آن همه خارها و سنگها که سر راهش قرار داده بودند؛ پیش میگیرد و با همه مرارتها و آلام جانکاه، خشنودی و آرامش و اطمینان بر او جاری است و با طمأنینه در راه مقصد والایش گام بر میدارد.
در فرازی قرار دارد که ظرف و سینه و گوشی برای گشودن و قرار دادن و بیان رازهایش نمییابد. با آرمانهای برین خود رازگوییها دارد و با نمود برتر فرازین نغمه خوانیها دارد و ترنمهای زجان برخاسته او از محراب مسجد در گوش جهان نواخته میشود و بر منارههای جهان مانا میگردد.
خواستنی فراسوی الله و راهی جز سوی الله و بازگشتی جز به سوی الله و حقیقتی غیر الله نمییابد و نمیداند و نمیبیند! اگر مرگ در میان او و مقصدش قرار میگرفت، آن را باخوشی در آغوش میفشرد و برایش چو شیرینترین شهد گواراست! وجودش با راز قدسی و هدف متعالی و پرتوی عُلوی، در شبستان تیره و سیاه بشری، راه هدایت و رهایی را روشن میکند.
مشکوة نور خداوند در عالم است که فرمودند اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوة فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَة الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَة مُبارَکَة خداوند نور آسمانها و زمین است، و مَثَل نورش همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پرفروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی (شفاف و درخشنده) همچون ستارهای فروزان، چراغی که افروخته می شود.
” او از دامن و شعاع نبوت و به عنایت حق، بزرگی یافت که بر فرازین همه بزرگیها و عظمت فراز شد! اگر علی بن ابیطالب علیهالسلام را بر فراز همه بزرگان جای دهیم، نه تنها بزرگی را در وجود او بر همگان مقدم داشتهایم، بلکه بزرگی را بر چکاد عظمت جای دادهایم که همه بزرگان در برابر او کوچک آیند و شخصیتی را نشان دادهایم که از همه شخصیت ها برتر است، و ابرمردی بالاتر از همه مردان! آن کسی که پا بر فراز مجد و شکوهی آسمانی گذارد بسی برتر است.
اگر پی سپر در قلههای گوناگون عظمت بگردیم در هر ناحیهای بیشتر فراز شویم، او را برتر از دیگران میبینیم، به گونهای که خود به تنهایی امتی است در میان بزرگان! بزرگواری در پوشش همه عظمت، مجد، بزرگی، شجاعت و دلیری! یک قهرمان که همه قهرمانان در مقابل او خاشعاند.
یک شهید که فخر همه شهداست؛ یک زاهد که زهد از او معنا گرفت؛ یک عالِم که علم و دانش به نام او آمیخته است، دانشی دارد بیکران. هنوز صدای “سلونی قبل ان تفقدونی” در گوش جهان پیچیده است و حسرت حضور آن لحظهها برجان عالمان مانده است! هر چه نگاه مان را ژرف و عمیق نماییم، مییابیم که عظمت در همه پوششها و همه نمودها، به گونهای با بزرگی و عظیم یکی شده و او نماینده و نمونه زنده کامل آن خصلت به شمار میآید.
جوانمردی که چون از هر سوی کوهِ وجودش فراز شویم به ستیغ بزرگی میرسیم تا آنجا که او را مرکز تلاقی بزرگواریها با یکدیگر و مجمع یکتاییها مییابیم! علی یک بزرگ است اما حقیقت بزرگی و آیت عظمت بر فراز همه بزرگیها! لذا در هر چشم و جانی اگر بنشیند، میدرخشد و در هر نسلی در آید بر فراز والایش بنشیند!
میتوان گفت: حق خواست نماد خود را به جهان و مردم جهان بنمایاند. پس علی را عرضه داشت! و انسانیت والا خواست که در کرانِ زندگان، خود را درخشان نشان دهد. لذا علی را نشان داد! و آسمان خواست که او را به طبقات خاک تیره تسلیم نکند، علی را با ایمانی سرشار در چشم حق، شهید برگزید! و جهاد و رزم خواست، هیمنه و اُبّهت خویش را به تصویر کشد، علی و رزم و جهادش را به نمایش گذاشت! خداوند خواست که اهل عالم به تماشای چهرهی زیبای آفرینش و حُسن خلقت بنشینند، حیات و زیست علی را در برابر چشمانشان قرار داد.
حضرت حق خواست عدالت را در قامت انسان عرضه کند، علی را در اریکه قدرت و زعامت امت نشاند و نشان داد! و زمین خواست که دنیا و قدرت را آمیخته با مناعت و پارسایی بنمایاند، کسوت زعامت و حکومت به تن علی کرد و او را که به قدرت و حکومت بسان وصلهای به کفش پارهاش و آب بینی بزی هم بها نداد و ندید، نمایاند!
او نماد زیبای حق و تجسم کامل کمال حق بود از این رو آن عصاره هستی و خِرد کل و دردانه خلقت فرمودند: “عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ” سلام بر تو ای امین خداوند در هستی اَلسَّلامُ عَلَیک یااَمینَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ.
منبع