حجتالاسلام سیدصادق موسوی در گفتوگو با ایکنا:
مولود کعبه اما مولود دیگریست، از لحظه مادری کعبه برای میلاد مسعودش تا امروز که نه _ تا همیشه تاریخ، پدریِ بشریت را به رسم مهربانی و رحمت پذیرفته است. حتی لَختی اندیشه به حیات رحمتآفرینش که همیشه سبز است، موجی از رضایت برای نوع بشر بودن، همراه اشکی گرم و آرام به چهره انسان میبخشاید. علی(ع) بزرگترین هدیه خالق هستیبخش به انسان دیروز، امروز و همیشه است. «خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران که تو را آفرید، از تو در شگفت هم نمیتوانم بود، که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست: مور، چه میداند که بر دیواره اهرام میگذرد یا بر خشتی خام. تو، آن بلندترین هرمی که فرعونِ تخیّل میتواند ساخت.»
هر قلمی دست به کار نوشتن از او و برای او شد؛ لرزه عاشقی به اندامش افتاد و خود نیز از کار … کلمات عاجزند برای بیان آنچه علی(ع) به انسانیت افزود، آنچه به انسان بخشید و همچنان چون چشمه جوشان کوثر میبخشاید، خدایش میداند و بس! جمله دوستدارانِ درگهش بیچارگانِ اوییم که خود چاره ماست.
انسانی الهی و برتر از انسانها، دست در دست معلم انسانیت، در گرمای سوزان غدیر، در منظر تودههای انبوه از انسانها، با حضور زبده مسلمانان، موضوعی ساده نبود. به تعبیر علامه محمدرضا حکیمی، اینجا بود که نیروی انقلاب معنوی میرفت که مسیر تاریخ را دگرگون سازد و مکتب یکتاپرستی و انساندوستی، سراسر گیتی را زیر نفوذ تعلیمات خود گیرد…
آری! امیر بیمانند علی(ع)! بشر از روزی که تو را ندارد، یتیم است و ما هرگز یتیم نخواهیم شد! انسانیت همه در سایه رحمت تو امنیت و امان گرفته است و این ماه، رجب از روی ماهِ تو مبارک است، ای ماهِ تمام جهان! دست به دامان کلمات میشوم و چیزی در خور شأن تو نمییابم. بازمیگردم به دامان خودت که سراسر عدالت، رحمت، خیر و برکت است و حالا ما، انسان 14 قرن پس از تو ایستادهایم بر در آستان نورانی میلاد تو، ما همه جشنگزار میلاد تو و شکرگزار خالق توییم و به راستی چه جشنی که از نام تو شکوه، شور و شعور به خود ندیده است. نشاط از تو جان میگیرد و شادی جانِ دوباره میطلبد، ما همه فرزندان توییم علی(ع). سخنانت راهگشای انسان است، راهگشای انسان در همه امور؛ از تعلیم، تربیت، سیاست، فرهنگ، ادب و معرفت، حکمت، فلسفه و تا رود خروشان و بیپایان عدالت که جهان و جهانیان را متحیر از ظرافتاندیشی در جانِ عزیز عدالت ساختهای!
آری! انسان مفتخر است که تو به قامت انسان به دنیا وارد شدی که تو خود قرآن ناطقی! و وقت ما چه خوش است که از گفتن درباره تو و به برکت نام بلند اعلایت سیراب میشود! میلادت انگیزه دو چندانی است برای خواندن و باز خواندن و شنیدن و باز شنیدن از آنچه به حرمت کلام تو جان، نور و نوا گرفته است، از نهجالبلاغه شریف سیدرضی(ره) آغاز میکنیم و دنباله آن را با سخن کسانی که این راه شریف را به برکت علی(ع) پی گرفتهاند، طی میکنیم.
«تمامِ نهج البلاغه» عنوان کتابی است که به کوشش علمی حجتالاسلام والمسلمین سیدصادق موسوی به در هشت جلد به زبان عربی به رشته تحریر درآمده است. این کتاب فاخر دربردارنده سخنان امام علی(ع) است و به گفته محقق اثر مطالب این کتاب، از نهجالبلاغه بیشتر است. به گفته محقق، این کتاب پس از ۲۰ سال تحقیق، پژوهش و گردآوری و تنظیم نوشته شده است. در کتاب تمام نهجالبلاغه، همه ادعیه و مناجاتهای امیرالمؤمنین(ع) همراه با سند ذکر شده است. همچنین، متن اصلی نهجالبلاغه در این کتاب، با خط پر رنگ و متنهایی که اضافه شده با خط کمرنگ بهنگارش درآمده است. این کتاب ابتدا در هشت جلد و سپس در سال 1392 در یک جلد به چاپ رسیده است. کتابی که مورد تمجید مقام معظم رهبری و برخی از علمای عظام قرار گرفته است و به عنوان اثر گرانبها در اختیار اهل پژوهش دینی قرار گرفته است. ایکنا به انگیزه ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) به گفتوگو با نویسنده این اثر نشسته است. موسوی که از محققان برجسته متون دینی است و پیش از این اثر مبادی الاسلام، نهج الانتصار و… را به رشته تحریر درآورده است، او در این گفتوگو به بیان علاقهمندی و گرایش به تحصیل علم دینی از حوزه نجف در کودکی و نوجوانی و پس از آن پرداخته است. همچنین در این مجال به بیان خاطراتی از ارتباط خود با امام خمینی(ره) پیش و پس از انقلاب اسلامی پرداخت.
بخش نخست این کتاب را با هم میخوانیم و میبینیم:
ایکنا _ استاد ارجمند با توجه به سابقه فعالیتهای علمی و دینی شما پیش از انقلاب، لطفاً در آغاز سخن کمی از آن دوران و سیر این فعالیتها بفرمایید.
بنده حقیر در یک خانواده علمی و مرجعیتی متولد شدم، جد بنده مرحوم آیتالله العظمی سیدعبدالله موسوی شیرازی از مراجع نجف و مشهد مقدس بودند، پدر بزرگوارم مرحوم آیتالله سیدمحمدباقر موسوی شیرازی از مراجع مشهد بودند، فضای علمی و دینی در ساختار زندگی بنده تأثیرگذار بود، از نوجوانی در نجف اشرف در محافل علمی با حضور فضلا، علما و مراجع و… در بحثهای علمی و فکری و دینی شرکت میکردم و این موضوع را به عنوان یک قاعده اصلی در رشد دینی میتوان در نظر گرفت. دوم اینکه وقتی امام خمینی(ره) به نجف مشرف شدند (آن وقت 12 ساله بودم) و در مسیر نهضت امام قرار گرفتم و بهطور طبیعی فضای نجف اشرف و بیت مرحوم پدربزرگ و پدرم، تلفیق شد با جریانی که مربوط به نهضت امام(ره) بود. این مجموعه بسیار محدود که شاید به 10 نفر نمیرسیدیم، برای حضور در فضای حوزوی نجف باید یک مکان برای گردهم آمدن داشته باشند و این مکان را مرحوم دکتر محمد صادقی که از انقلابیون قدیم و نزدیکان به امام راحل بود، تشکیل داد. صورت بحثها نیز اول تمرین خطابه بود، بعد آرام آرام شکل دیگری گرفت و مجموعه محدودی که در گرداگرد امام خمینی(ره) حضور داشتیم در آن فضا قرار میگرفتیم. امام با محدودیتهایی که برایشان ایجاد کرده بودند، فرصت خوبی نداشتند که بتوانند ارتباطات گسترده ایجاد کنند چون در حال تبعید بودند و محدودیتهای خاصی را دولت عراق با هماهنگی با رژیم شاه برای ایشان ایجاد کرده بود. مثلاً درس تفسیر قرآن با طلوع آفتاب به همت دکتر صادقی در مسجد هندی برگزار میشد و ما شرکت میکردیم. در نتیجه عملاً تلفیقی بین فضایی که زمینهساز بود و فضایی که در مسیرش قرار گرفتم، رخ داد.
دورانی که از آن صحبت میکنیم شرایط مثل امروز نبود؛ روش مدارس عراقی براساس همان فضای تربیتی اهل سنت بود، چون دولت آن روز دولت سنی بود و برنامههای مدارس نیز بر آن اساس تنظیم میشد. همچنین، ایران در نجف مدرسهای داشت که زیرنظر رژیم طاغوت فعالیت میکرد؛ والد بنده اصرار داشتند درس را در مکتب دنبال کنم.
خدا رحمت کند شیخ نیشابوری که تقریباً قشر عظیمی از طلبههای نجف، دوران نوجوانی و مکتبی خود را نزد ایشان گذراندند. همزمان به تعلیم قرآن، خط و دروس متعارف در کتب مشغول شدم. پس از آن وارد دروس حوزوی چون؛ جامع المقدمات، سیوطی، حاشیه ملا عبدالله، مغنی و… در این فضا قرار گرفتیم. ولی یک مسئله مهمی که برای نسل جدید و نسل آینده دانستن آن مهم است؛ این است که جامعه دینی یک جامعه بسیار بسته و محدودی بود، به خصوص فضای نجف اشرف؛ نجف شهر کوچک و محدودی بود و این گستردگی نجف امروز اصل قابل مقایسه با دورهای که از آن سخن میگوییم، نیست. دوم بسته بود، یعنی نگاه حوزوی نجف اینطور نبود که یک طلبه درس که میخواند برود به روستاهای اطراف و مردم را راهنمایی کند. چرا چون قسم عظیمی از این طلبهها غیرعرب بودند، (ایرانی، افغانی، پاکستانی، هندی و..) و در نتیجه زبان عربی را بلد نبودند و ضرورتی هم نمیدیدند برای تعلم و تکلم به زبان عربی، چون هرکسی جمع محدود خود را داشت. یعنی ایرانیِ فارسی زبان در نجف فراوان بود و ایرانیها احتیاج پیدا نمیکردند که عربی یاد بگیرند. افغانیها هم که زبان مشترک فارسی داشتند، پاکستانیها و هندیها هم زبان مشترک اردو داشتند و بنابراین، موضوع زبان باعث بسته بودن فضای حوزه نجف شده بود. برعکس ایران که حوزه قم طلبه آن فارسیزبان است، فضای شهرستانها و حتی روستاها هم فارسی زبان هستند، در نتیجه یک طلبه احساس میکند اگر تعطیلات حوزوی را برود و در شهر و روستای دیگری قرار بگیرد، میتواند مفید باشد. چون دیگه اختلاف زبان نیست.
وضعیت نجف در آن دوران را خیلی خلاصه عرض کردم ولی به هر حال خدا لطف کرد و این بنده حقیر در مسیر کسب علوم حوزوی قرار گرفتم، ولی اینجا باید این را عرض کنم که نسل جوان انقلابی در آن زمان خیلی مرغوب نبود، چون کسانی که آنجا متولد و رشد پیدا میکردند، با یک فضای رعب شدید دولت عراق مواجه بودند و اگر هم خودشان میخواستند رنگ و حرکت مبارزاتی و انقلابی داشته باشند، خانوادههای ایشان به علت تبعاتی که داشت، مانع میشدند. بنده نیز از این موضوع مستثنی نبودم، بارها این مشکلات و نگرانیها در خانواده ما نیز به وجود آمده بود. در نتیجه مراقبت از اینکه باعث دردسر خانواده و دیگران نباشیم مسیر رشد، پیشرفت علمی و همچنین فعالیتهای مبارزاتی را در آن دوران سختتر میکرد. به این معنا، افرادی که دغدغه مبارزاتی نداشتند، فرصت بیشتری برای تحصیل و کسب علم داشتند و آن افرادی که دغدغه مبارزه داشتند، طبیعی بود که در این مسیر کمی با فاصله حرکت میکردند. همچنین همزمانی با این مسیر رشد، کودتاهای پشت سر هم در عراق میشد. عبدالکریم قاسم، عبدالسلام عارف، عبدالرحمان عارف، احمدحسن البکر و … فشارهای شدیدی که بر حوزه وارد میشد مجبور میکرد، قسمتی از مبارزان عراق را ترک کنند و به کشورهای مختلف بروند. آن دوران آمدن به ایران نشدنی بود. بنابراین مقصد کشورهایی چون پاکستان، افغانستان، سوریه، لبنان و… بود که همه این کشورها را رفتم. یعنی از عراق به ایران آمدم ولی در ایران نمیتوانستم بمانم، تلاش کردم به پاکستان بروم در مرز زاهدان مرا بازداشت کردند، بعد آزاد شدم، دوباره کوشش کردم و به پاکستان رفتم، بعد از پاکستان به پاکستان شرقی آن وقت که هنوز بنگلادش نشده بود رفتم، بعد به هندوستان، سوریه و لبنان و… رفتم. این مقدمه به نوعی وصف دوران سختی بود که در مسیر آموزش دروس حوزوی و مبارزات انقلابی و پیروی از نهضت امام خمینی(ره) به ما گذشت.
ایکنا _ در این مسیری که طی شد و فعالیت در نهضت امام راحل، لطفا خاطرهای از ایشان برایمان نقل کنید.
وقتی امام راحل وارد نجف اشرف شدند، جمعیت بسیاری به استقبال ایشان آمدند، آن زمان طلبه معمم 12 سالهای بودم که در میان فشار جمعیت هم عمامه از سرم افتاد و هم عبایم برداشته شد، ولی سن کم به من کمک کرد که وقتی صحن و حرم امیرالمؤمنین علی(ع) را قُرق کرده بودند و این اتفاق برای اولین بار بود که به مناسبت ورود یک شخصیت غیررسمی و دولتی در صحن و حرم حضرت علی(ع) رخ میداد، ایشان در حرم ایستاده بودند و حرم خالی از زائر در حالی که نماز زیارت میخواندند من دست ایشان را بوسیدم. امام خیلی کمصحبت بودند و به خصوص در آن مقطع که احساس میکردند از نظر دولت ایران و دولت عراق زیرنظر هستند، ولی هموراه داشتند، خاطرم است حتی یک بار مرحوم حاج آقا مصطفی گفتند من با امام(ره) به خاطر شما دعوا کردم (حالا قصهاش شاید لازم نباشد مطرح شود).
یک بار من به ایشان گفتم یک پیام از یکی از مسئولان مهم در لبنان برای امام(ره) آوردهام و امام به مرحوم رضوانی گفته بودند که فلانی(من) گزارش خود را بنویسد و ارائه دهد، آن وقت ما اصلاً به خودمان اجازه تحلیل نمیدادیم، چون نمیدانستیم شرایط امام چه چیزی را ایجاب میکند، لذا من گزارش نوشتم و ارائه دادم. بعد وقتی حاج آقا مصطفی گفت من به خاطر شما با امام دعوا کردم ادامه دادند برو با آقای رضوانی صحبت کن و بگو وقت گفتوگویی با امام برایت تعیین کند و این دیدار با روی گشاده و محبت امام خمینی(ره) با بنده انجام شد. این لطف در نجف، پاریس و هم در ایران تا سه چهار روز قبل از اینکه به بیمارستان بروند، ادامه داشت، معمولاً اینطور بود که هر وقت میخواستم به لبنان سفر کنم، آخرین دیدار را با امام داشتم و همچنین وقتی از این سفر بازمیگشتم نیز اولین نفری که با او دیدار میکردم امام بودند.
آخرین دیدارم با امام به پیش از کسالت امام راحل بازمیگردد، من و خانواده قصد سفر به لبنان داشتیم و آغاز بیماری امام بود، طبق معمول به آقای توسلی گفتم، میخواهم با امام خداحافظی کنم، گفتند که امام مریض هستند و نمیدانم شرایطشان اجازه دیدار میدهد یا نه. همین نزدیکها باشید، اگر شرایط مناسب بود، اشاره میکنم که به دیدار امام بیایید. پس از مدتی به دیدار ایشان رفتیم و امام با رویی خوش با بنده و خانواده من روبهرو شدند و… ما به لبنان رفتیم و امام هم به بیمارستان منتقل شدند و پس از مدتی نیز دار فانی را وداع گفتند.
ارتباط بنده با امام به گونهای بود که گاهی شخصیتهای اساسی کشور درباره موضوع لبنان نظری به امام میدادند و اگر میگفتند که سیدصادق نظر دیگری دارد، امام نظرات دیگر را کنار میگذاشتند و نظر بنده را ترجیح میدادند. نمونههای بسیاری از این موارد وجود دارد که الان شاید لزومی نداشته باشد، بیان کنم. در پاریس نیز تقریباً تمام پیامها، مصاحبهها و سخنرانیهای امام به زبان فارسی را من به عربی ترجمه میکردم؛ لذا اصلاً قابل تفکیک نیست بین منِ سیدصادق و امام راحل.
ایکنا _ خیلی ممنون از خاطرات جالب و شنیدنی شما که ما را به سفر تاریخ مهمان کرد؛ ان شالله در زمان دیگری به این خاطرات میپردازیم. با توجه به اینکه در آستانه میلاد نورانی امیرالمؤمنین علی(ع) هستیم و انگیزه گفتوگوی ایکنا با جنابعالی نیز کتاب فاخر «تمامِ نهجالبلاغه» است که به کوشش علمی سالیان شما به رشته تحریر درآمده است، در این مجال بفرمایید انگیزه نگارش این کتاب و نامگذاری آن چه بود؟
برای ورود به این بحث باید مقدمهای ضروری را عرض کنم، عنوان اصلی تشیع «علی بن ابیطالب علی(ع)» است، اصل اسلام هم همینطور است ولی بهطور مشخص تشیع عنوان، آدرس و نمادش علی(ع) است. در نتیجه حتی در حدیث سلسلهالذهب امام رضا(ع) میرسد به امیرالمؤمنین(ع) بعد به پیامبر اکرم(ص) و پس از آن به جبرئیل و خداوند متعال میرسد. با این وصف کانال حتمی ارتباط کل اهل بیت(ع) به پیامبر اکرم(ص) و از آنجا به جبرئیل و خالق بی همتا، امیرالمؤمنین علی(ع) بودهاند، همچنین برای من که در فضای معنوی نجف اشرف و بارگاه امیر دو عالم رشد یافتهام مسئله ارتباط با امیرالمؤمنین(ع) و پیوند با حضرت ناخودآگاه انجام میشود، شاید اگر تربیت یافته کربلا بودم، بیشتر موضوع امام حسین(ع) به عنوان زمینه تحقیق برایم اهمیت مییافت. اما زندگی در نجف اشرف و زیارت روزانه دو، سه و چهار بار از حرم نورانی امام علی(ع) این پیوند را به شکلی دیگر ایجاد میکند، به خصوص که نهجالبلاغه به عنوان آیینه معرفی امیرالمؤمنین علی(ع) است، یعنی اگر کسی بخواهد با حضرت امیر(ع) آشنا شود و منطق، فکر، زبان و… ایشان را درک کند باید نهجالبلاغه را بخواند. اما اینکه نهجالبلاغه شریف رضی که شهره آفاق شد و همچنان شهره است، به علت آن شرایط خاصی که ایشان در مقدمه نهجالبلاغه بیان میکند با روش خاصی بنا بود، انجام بگیرد که منتهی شد به تألیف نهجالبلاغه؛ شریف رضی در مقدمه کتاب شریف نهجالبلاغه اعلام میکند؛ قصد داشتم مجموعهای بهنام خصایص الائمه(ع) یعنی شرح حال ائمه اطهار(ع) تدوین کنم و در هر کتابی بعد از شرح حال آن امام، فصلی را از دُرر الکلام ایشان ارائه کنم که آغاز آن با امیرالمؤمنین علی(ع) است و آن کتاب «خصایص امیرالمؤمنین(ع)» نام گرفت و اکنون در بازار کتاب موجود است. با شرح و تعلیقاتش حدود 200 صفحه است) در آخرین فصل آن کتاب، ایشان مقداری از کلمات گهربار امیرالمؤمنین علی(ع) را ذکر میکند.
بعد در مقدمه ایشان اعلام میکند؛ بعضی از دوستان از من خواستند که این باب را منفک کنم و به جای اینکه یک فصلی از کتاب باشد، جدا کنم و من هم خواسته دوستان را اجابت کردم و شروع به گردآوردی گزیدهها و آن را شالوده اصلی کتاب نهجالبلاغه قرار دادم، یک مقداری به آن اضافه شد و نام آن را نهجالبلاغه نهادم.
با این وضعیت طبیعی است که؛ هدف اولی و اصلی سیدرضی نگارش کتابی به نام نهجالبلاغه موجود نبود، چیز دیگری بود، بعد هم براساس درخواست دیگران این موضوع در ذهن ایشان مطرح میشود و در حقیقت این کتاب شریف پاسخ به خواسته آنان است؛ یعنی اینگونه نبوده که او پروژهای داشته و مشغول شده است به انجام تحقیق و کتابهای خود را جمع و این کتاب را تألیف کرده و از همه مهمتر اینکه خود شریف رضی در مقدمه به این موضوع اشاره میکند که من آخر هر فصلی صفحات سفیدی را قرار دادهام که اگر بعد نکتهای به دستم رسید و متناسب با یکی از ابواب است در آنجا قرار دهم، این نکته به چه معناست؟ یعنی ایشان کار خود را تمام و بسته شده نمیدانست، نکته دیگر آنکه، متعارف تألیف معمول این است که اگر شما یک متنی را با دو روایت پیدا کردید، اینها را پشت سر هم قرار میدهید ولی شریف رضی فرصت چرکنویسی و پاکنویسی را نداشته است و به همین دلیل میبینیم که اگر یک مطلبی را از امیر(ع) نقل میکند در مواردی با فاصله زیاد متن دیگری را به روایت دیگر پیدا میکند و فرصت اینکه متن دومی را کنار اولی قرار دهد، نداشته است و با همان فاصله نگه میدارد و به موضوع اختلاف روایت اشاره میکند.
همچنین نکته دیگر آنکه در خود نسخههای نهجالبلاغهای که منسوب به شریف رضی است، اختلاف نسخ زیاد است، چه اختلاف نسخ در متن و چه اختلاف در چینش و در تسلسل خطبهها و غیره و در نتیجه همه مستند هستند که ما از نهجالبلاغه شریف رضی برداشتیم، این نکته میرساند که حتی نسخههای اولی نهجالبلاغه نیز یک نسخه واحد نبوده و براساس آن اختلاف نسخهها و اختلاف چینشها پیش آمده است.
درباره اینکه این کاستیها چطور جبران شود، خیلیها ملحق نهجالبلاغه تألیف کردند، نهجالبلاغه را نهج السعاده به عنوان مستدرک تألیف کردند و … زیاد کار شده است ولی هیچکدام آن برشی که در نهجالبلاغه ایجاد شده را جبران نکرده است که گزیدههای شریف رضی و بریدههاش تبدیل به یک متن کامل شود، یعنی ما بعد از 1400 سال اگر بخواهیم علیشناس شویم در درجه اول باید بدانیم امیرالمؤمنین علی(ع) چه میگفتند! چون حضرت که در جمع ما حضور ندارند پس ما باید از راه گفتارهای ایشان نسبت به شخصیت و مشی حضرتشان شناخت پیدا کنیم، وقتی گفتارها بریده و تقطیع شده باشد، مثل آیینههایی است که چند قسمت هستند، آیینه وقتی یک قسمت باشد، شما را یکجا نشان میدهد، جلوی آن میایستید و خود را میبینید، اما اگر این آیینه شکسته شده باشد آنجا دیگر هر قطعهای برای خود یک آیینه است و اینطور نیست که بتواند مثل یک آیینه یکدست شما را نشان دهد و در نتیجه هر کدام یک قسمتی از شما را نشان میدهد و جدای از دیگری است، بر این اساس همین مشکل در فهم نهجالبلاغه پیش میآید. وقتی در نهجالبلاغه شریف رضی خطبهای داریم که از وسط زده شده، آخر آن هم ناتمام مانده، با این وصف چطور این متن بریده شده میتواند برای من بعد از 1400 سال یک تصویر کامل و زیبایی از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) منتقل کند؟ این اول الکلام و دیگر آنکه، مرور زمان و انفصال ما از زمان حضرت امیر(ع) با گذشت این همه سال، ایجاب میکند که ما چگونه مطمئن شویم این کلام از امیرالمؤمنین علی(ع) صادر شده است؟ اینجا سخن از علمی به نام علم رجال مطرح میشود که ما باید ببینیم این کلام را چه کسی روایت کرده؟ از چه کسی روایت کرده؟ و درباره سلسله روایتها اطلاع پیدا کنیم و بعد احوالات هر کدام را بررسی کنیم و ببینیم کدام کلام مورد اعتماد است و کدام کلام خیلی قابل اعتماد نیست و… این موضوع علم خاصی را میطلبد که علم رجال نام دارد، شریف رضی در نهجالبلاغه به جز یک موارد خیلی خیلی خیلی معدود سلسله سندها را نگذاشته و منابع را هم ذکر نکرده و در نتیجه ما هستیم و این متن!
فقهای شیعه به نهجالبلاغه به علت مرسل بودن استناد و از آن استفاده نمیکنند و مخالفان نیز این را یک بهانه میدانند برای اینکه در انتساب آنچه در نهجالبلاغه آمده است، تردید ایجاد کنند، یعنی یکی با حسن نیت و یکی با سوءنیت، اما در نتیجه نهجالبلاغه شریف رضی به عنوان کتابی منبع برای علما، استناد اهل علم و مراجع نیست. همچنین نکته دیگری که باید دقیق در نظر گرفت، آن است که، هر متکلمی یک فکری، مطلبی، طرحی در ذهنش ایجاد میشود که میخواهد این را از راه خطبه، سخن یا نوشتار به مخاطب یا مخاطبان منتقل کند، هر سخنرانی اینگونه است؛ از قبل در ذهن خود مطلبی را پرورانده است و میخواهد آن مطلب را از راه سخنرانی یا متن به مخاطبان منتقل کند، پس شرایط زمانی، مکانی و نوع مخاطبان مؤثر در نوع و روش گفتار هر انسانی است.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) نیز اینگونه بودند و برای ایراد سخن برنامهریزی داشتند و توجه میکردند که خطبه در چه شرایطی ایراد میشود و مخاطبان آن، چه کسانی هستند و چه هدفی را از شروع این سخن دنبال میکنند، همچنین میخواهند به چه مقصودی، برسند. وقتی ما ندانیم حضرت این سخنان را در چه زمان، شرایط و با چه مخاطب یا مخاطبانی مطرح فرمودهاند در نتیجه نمیتوانیم بفهمیم که حضرت چه مقصودی داشتند! پس شرایط مکانی، زمانی و مخاطبان موضوع بسیار اساسی برای صحیح فهمیدن مقصود حضرت امیرالمؤمنین(ع) از سخن یا گفتار است.
لذا مسئله تاریخ آن نیز مهم است، که اگر حضرت علی(ع) صحبتی داشتند، سخنرانی کردند، مثلاً در رابطه با جنگ جمل بوده، اگر شما ندانید که این سخنرانی در رابطه با جنگ جمل بوده در نتیجه آن، اعلام نظرهای حضرت برای شما حجت نمیشود، چون شرایط جنگ جمل با جنگ صفین و جنگ نهروان فرق میکرد و در واقع هر کدام فلسفه خاص خود را داشت، یعنی در جنگ جمل هیچکس نیامد بگوید علی(ع) منحرف است، آمدند گفتند علی(ع)، با طلحه و زبیر یکسان هستند و اینها با هم اختلاف پیدا کردند و من هم که امالمؤمنین هستم، میخواهم این افراد را با هم آشتی بدهم، ظاهر امر این بود.
در جنگ نهروان، علی(ع) آمد حکمیت را پذیرفت و به غیر ما انزل الله تن داد در نتیجه گفتند کافر شده و باید توبه و دوباره مسلمان شود، برای برخورد با هر کدام از این بهانهها، امیرالمؤمنین علی(ع) باید متناسب با آن سخن بگویند. اگر من سخن امیر(ع) را خواندم که مثلاً اصل آن در رابطه با جنگ جمل بوده و من با ذهنیت جنگ صفین بخوانم، اصلاً برداشت صحیح نخواهد بود. لذا تسلسل تاریخی، مسئله خیلی اساسی برای صحیح فهمیدن مقصود امیرالمؤمنان(ع) است.
در «تمامِ نهجالبلاغه» ما همه مشکلات را یکجا حل کردیم، دیگر «مِن خطبه لهو(ع)» نیست، مِن در عربی یعنی گزیدهای، در این کار دیگر آن گزیده نیست به جای آن «خطبه له(ع)» یعنی خطبه کامل آمد، دیگر آنکه برخی اوقات پیدا کردن یک حرف یا یک کلمه که در نسخه شریف رضی نیامده حالا یا آن نسخهای که ایشان در اختیار داشته، کم داشته است، چون منابعی که ایشان در اختیار داشتند منابع درجه یک نبوده، ایشان سال 400 این کار را تألیف کردند و شهادت امیرالمؤمنین(ع) سال 36 هجری بود. زمان بنی امیه، ابن عباس و … بوده و هیچکدام اجازه نمیدادند شخصیت امیرالمؤمنین(ع) یا کلام حضرت ثبت شود، لذا بعضی وقتها حتی یک واو یا یک کلمه که تغییردهنده محتوای سخنان امیرالمؤمنین(ع) است را با سختی از منابع دیگر پیدا کردیم و در جای خود قرار دادیم. چون پیدا کردن قال علی(ع) سخت است ولی قال علی(ع) جایش کجاست، سختتر است. خیلیها از اهل تحقیق این مفاهیم را برش میدادند برای استفاده ادبیاتی، فکری، اعتقادی و… در نتیجه اینکه من این عبارت که از امیرالمؤمنین علی(ع) در فلان منبع آمده را بخواهم در جای خود قرار دهم، باید خیلی زحمت متقبل شوم تا از راههای دیگری بفهمم که ما قبل این متن بریده شده، چه متنی وجود داشته است.
اصطلاحی در فقه وجود دارد که استناد میکند به برداشت محقق از متن به اندازه حاجت خویش! یعنی به اندازه احتیاج خود از این متن برداشتم، در نتیجه اینکه قبل و بعد آن، چه بود را نمیداند. پیدا کردن ما قبل و ما بعد کار خیلی خیلی سختی است. چون این منابع برخی از اوقات، نسل در نسل در اختیار قرار گرفتند، مثلا شریف رضی از متنی استفاده کرده و آدرس هم داده وقتی من مراجعه میکنم به همان کتاب، میبینم این منبعی که امروز در دسترس ماست با آن نسخهای که شریف رضی از آن استفاده کرده، فرق دارد. این مسائل از مشکلاتی است که وقتی کسی وارد میدان تحقیق شد با آن روبهرو میشود، این مسائل در پیدا کردن جای کلمه، جمله یا پاراگراف و… وجود دارد و بسیار وقت و تلاش محقق را برای انجام دقیق میطلبد.
مسئله دوم مسئله «منابع و اسانید» است، ما برای اینکه بتوانیم با حُسن نیت به خود و همچنین برای مخالفان که سوءنیت دارند، سخنی بگوییم، باید لیست منابع و سلسله سندهایی که در آن منابع وارد شده را داشته باشیم که کسی نتواند ادعای خدشه در کار ایجاد کند. در اینجا مسئله مهمی وجود دارد؛ حدود 70 تا 80 درصد منابع اهل سنت است و آنها هم روند علم رجالی خود را دارند، ما باید چه میکردیم؟ باید میرفتیم منابع آنها را بررسی میکردیم و منابع خود را هم در نظر میگرفتیم، در نهایت بر نقطههای مشترکی که در منابع شیعی و سنی بر آن اتفاق نظر وجود داشت، تمرکز کنیم.
نکته دیگر آنکه اگر من بگویم حضرت امیرالمؤمنین(ع) در کافی گفتهاند، میگویند کافی برای شما مورد اعتماد است و مورد اعتماد ما نیست، اگر به فرد شیعهای بگوییم که این مطلب در صحیح بخاری آمده، او هم میگوید صحیح بخاری برای ما قابل قبول نیست. پس باید کاری میکردیم که مجموعه منابع مختلف مذاهب اسلامی را بررسی کنیم و هرکدام از این منابع و متون را با استناد به منابع مذاهب مختلف ذکر کنیم که اگر سنی خواست بحث کند بگوییم این منابع مورد اعتماد شماست و اگر شیعه خواست تشکیک کند به او نیز بگوییم این منابع مورد استناد شماست، تحقق این وضعیت در تحقیق، کار خیلی سختی بود. برای انجام این تحقیق کتابخانههای مختلف جهان را بازدید کردم، از لکهنوی هندوستان گرفته تا ایران، سوریه، لبنان، مصر، تونس، مراکش و همچنین آثار برخی کتابخانههای اروپایی را نیز برای این کار بررسی کردم و در آخر کتابخانه کنگره آمریکا، مک گیل کانادا و… را دیدم. نسخه آخر کتاب «تمام نهجالبلاغه» عصاره مطالعه 80 هزار کتاب شده است و جالب اینکه در دیداری که من با نماینده حقوق بشر سازمان ملل در ژنو داشتم وقتی به او گفتم که من 80 هزار کتاب را مطالعه کردم، اول یک نگاهی به من کرد و بعد گفت این حجم مطالعات با سن و سال شما همخوان نیست. (این دیدار برای چند سال قبل است) یعنی به نوعی تشکیک کرد، من در پاسخ به او گفتم، حالا چون شما تعجب میکنید، میخواهم تعجب شما را اضافه کنم و آن اینکه در زبان عربی حروف مشترک زیاد داریم، ب، ط، س، ج، خ و…. که این حروف با جای نقطهاش مشخص میشود که این ب یا ی است و… من نه فقط متن را میخواندم بلکه باید آنقدر با دقت میخواندم که در جای نقطه اشتباه نکنم، چون میدانید در انگلیسی نقطه و اعراب نیست، ایشان بسیار تعجب کردند، دوباره به او گفتم حالا که تعجب شما بیشتر شد میخواهم نکته دیگری را بیان کنم، ما در عربی مفهومی داریم به نام اعراب، اعراب معانی را عوض میکند و در ادامه مثال زدم «جَمل» و «جُمل» اولی یک حیوانی در کویر است و دومی جمع جمله و سخن است، پس من باید طوری میخواندم که این دو عبارت را با هم اشتباه نبینم. این مثال ایشان را به تحیر و تحسین بسیار درآورد و نگاهش نیز نسبت به محققی مسلمان تغییر کرد.
ادامه دارد….
گفتوگو از ابراهیم مروتی
تنظیم و روایت از معصومه صبور
انتهای پیام
منبع