در روز نخست جشنواره چهل و سوم فیلم فجر، چهار فیلم در سالن رسانهها به نمایش درآمدند: «صیاد» ساخته جواد افشار، «بازی خونی» به کارگردانی حسین میرزامحمدی، «داد» از ابوالفضل جلیلی و «رگهای آبی» به کارگردانی جهانگیر کوثری. در ادامه، نگاهی به فضای کلی و ساختار برخی از این آثار خواهیم داشت:
صیاد؛ پرترهای سطحی از یک فرمانده ماندگار
«صیاد» با وجود ریتم تند، صحنههای اکشن و ماجراجویانه و حجم بالای اطلاعات، که گاهی درونمایههای ملودرام نیز به خود میگیرد، در ارائه تصویری عمیق و ماندگار از شهید صیاد شیرازی ناکام مانده است تا یکی دیگر از پروژههای سینمای ایران در پاسداشت فرماندهان جنگ ناموفق لقب گیرد.
فیلم صیاد در ادامه پروژههای سینمایی است که در سالهای اخیر در پاسداشت فرماندهان جنگ تحمیلی ساخته شده است؛ فیلمهایی درباره شهدایی همچون چمران، باکری، زینالدین و حالا شهید علی صیاد شیرازی که قرار است علاوه بر یادبود این چهرهها، رویکردی تاریخی به دهه شصت و اتفاقات بعد از انقلاب اسلامی داشته باشند. بنابراین این فیلمها نه تنها پرتره فرماندهان بلکه میبایست تصویری از زمانه پرآشوب جنگ و سیاست نیز باشند.
ازاینرو تماشاگر در وهله نخست میداند که قرار نیست قصه تازه و شنیدهنشدهای را ببیند و بشنود و از همین رو کار سازندگان برای تبیین یک ماجرای شنیده و دیده شده سختتر میشود. از سوی دیگر، حضور چهرههایی چون جواد افشار، ترابنژاد و محمدرضا شفیعی در قامت کارگردان، نویسنده و تهیهکننده که سابقه سریالسازی و اثار جنگی در کارنامهشان وجود دارد دلیل دیگری بر تکراری بودن رویکرد و نگاههای سازندگان است اما این تمام ماجرای صیاد نیست.
صیاد ضربه خود را از تکراری بودن سوژه خود نمیخورد بلکه آسیب اصلی فیلم از پرداخت سطحی، کلیشهای و آماتورگونه سازندگان است؛ وقتی که روایت سینمایی به مرور ویکیپدیایی محدود میشود، شخصیتپردازی به گریم و شباهتهای ظاهری کاراکترها ختم میشود و در نهایت قهرمانسازی از یکی از اسطورههای جنگ و یکی از فرماندهان تکرار نشدنی ارتش به یک شمایل دیالوگمحور و شعاری میرسد که سوژه مهمی به نام شخصیت شهید صیاد شیرازی و موقعیت بغرنجی چون دهه شصت، برکناری بنیصدر و توطئههای منافقین هدر میرود و با یکی دیگر از آثار پرخرج اما کم تاثیری مواجهیم که نمیتواند آنگونه که باید، تصویری ماندگار از یکی از مهمترین فرماندهان جنگی نه فقط ایران بلکه جهان ارائه دهد و به هیچ وجه نمیتوان آن را فیلمی موفق در گیشه و ماندگار در اذهان عمومی تصور کرد. حضور توامان زوج واقعی علی سرابی و مارال بنیآدم در فیلم به عنوان علی صیاد و همسرش و بده بستانهای عاطفی این دو نیز نتوانسته ارتباط باورپذیر و متمایزی از یک رابطه عاطفی در سینمای جنگ ارایه دهد ضمن اینکه حضور کوتاه مدت و گاه و بیگاه این رابطه از میانه فیلم به بعد، توجیه و کارکرد منطقی در روایت پیدا نکرده است.
بازی خونی؛ روایتی که در تکرار گم شد
فیلم بازیخونی از حسین میرزامحمدی و دومین فیلم به نمایش درآمده در روز نخست جشنواره بود که به ماجرای گروهکهای منافق اوایل انقلاب پرداخته است. این تکرار و سیاستزدگی اولین مواجه مخاطب با فیلمی است که چند سال پیش نمونه بهتر و موفقتر آن یعنی «ماجرای نیمروز» از محمدحسین مهدویان را دیده و بعد از چند نمونه دیگر از جمله «سیانور» ساخته بهروز شعیبی باید مخاطب فیلمی کهنه و تکراری از نظر ایده و سوژه اولیه باشد، همین عدم خلاقیت در ایدهپردازی نخستین مشکل مخاطب با فیلم است که باید یک فیلم تکراری با دورنمایه سیاسی و امنیتی را تماشا کند.
اما سیاسی و امنیتی بودن بازی خونی فقط به آن و کلیتش ضربه نمیزند و مشکل آنجایی است که فیلمساز از این شاخه به آن شاخه میپرد و روایتی بیچفت و بست را مدام کِش میدهد. اینکه ماجرای نفوذ و تحرک گروهک منافقین به یکباره به یک داستان عاشقانه پرت میشود و بعد از مدتی رها و دوباره و بدون هیچ رجوع و زمینهای داستان از ادامه تحرکات این گروهکها سر در میآورد. نمونه آشکاری از این بینظمی و آشفتگی در فیلمنامه است که به طور آشکاری باعث ملال و دلزدگی تماشاگر نیز میشود.
ارسطو خوشرزم که سال گذشته به خاطر فیلم بهروز افخمی با نام «صبح اعدام» نامزد و برنده سیمرغ شد امسال در انتخاب و حضورش موفق عمل نکرده و به نوعی وصله ناجور محسوب میشود و همه تلاش او برای اینکه باور کنیم که در نقش یک چریک مردمی است به بار نمینشیند و نتیجهای جز هدر رفت بخش طولانی از فیلم با حضور و نقشآفرینی وی ندارد. حضور پیام احمدینیا در فیلم به عنوان یکی از بدترین نقشآفرینیهای او در سینما نیز در ادامه همین انتخاب و بازیهای ضعیف فیلم است که علاوه بر فیلمنامه و شخصیتپردازی نامناسب از کارگردانی ناشیانه نیز ناشی شده است.
داد؛ فیلمی ساختارشکنانه با فضای صمیمی و ساده
«داد» یکی دیگر از فیلمهای ابوالفضل جلیلی است که بعید است رنگ پرده بییند و همانند دیگر آثار این فیلمساز که هنوز نمایش عمومی پیدا نکردند، این فیلم ارزان، ساده و خاص بعید است فرصت نمایش در سینماها(بجز هنر و تجربه) پیدا کند.
روایت جلیلی آنقدر ساختارشکنانه و تجربی است که هیچ قاعده و اسلوبی را رعایت نمیکند، ازاینرو شاید برخی سینمادوستان قاعدهمند از تماشای فیلم احساس خستگی و آن را مخالف شعور و شخصیت خود تصور کنند، از سوی دیگر، فضا و لحن فیلم داد آنقدر صمیمی، ساده و واقعی است که بیشک طرفدارانی پیدا خواهد کرد، بخصوص اینکه فیلم قصد دارد قصه بگوید و فارغ از رسومات تجللگرای سینمای ایران حرکت کند از این رو این میزان سادگی و خلوص جلیلی و داد میتواند باعث همراهی برانگیزی بخشی از این مخاطبان باشد.
جلیلی همچون کیارستمی به سینمای مینیمال و رئال علاقهمند است و همواره از نابازیگر به جای بازیگر در فیلمهایش استفاده کرده است. در فیلم داد نیز نابازیگران و بازیگران کمتر دیده شده سینما، حضور دارند که سبب میشود از این لحاظ نیز فیلم جزو آثار تجربی و آوانگارد سینمای ایران محسوب شود.
نقدی که به فیلم داد وارد است شاید این باشد که فیلم زیادی دلی و سرسری گرفته شده، در حالی که در برخی اوقات بسیار عمیق و غیرشعاری است و سعی دارد انسانی و مردمی باشد اما در عینحال در لحظاتی تکراری میشود و از تب و تاب میافتد؛ گویی روایت فیلم در یک مدار دایرهوار حرکت میکند و مسیر رویا و واقعیت و رئال و سوریالیسم فیلم زیادی کشدار و غیردراماتیک میشود تا جاییکه میتوان فیلم را با یک تدوین مجدد دوباره به فیلم بهتر و تحملپذیرتری بدل کرد که این اندازه کشدار نشود.
رگهای آبی؛ پرترهای ناقص از فروغ فرخزاد
جهانگیر کوثری در نخستین تجربه خود در قامت فیلمساز سعی کرده به یکی از شخصیتهای مهم اما ممیزیدار از نظر سیستم فرهنگی کشور بپردازد، نتیجه آن شده که علاوهبر محدودیتهای وزارت ارشاد در نمایش بخشهایی از زندگی فروغ فرخزاد، گویی شخص فیلمساز نیز در تصویر کردن زندگی فروغ با خودسانسوری مواجه شده و نتیجه پرترهای ناقص و الکن است که خیلی بیشتر و کاملتر میتوان همین اطلاعات را درباره این چهره از صفحه ویکی پدیا بدست آورد.
در کنار ضعف محتوایی، ساختار هنری و روایی فیلم نیز ناکام است. اینکه کوثری سعی کرده خلاقیتهای ساختاری در روایت داستانی خود اعمال کند قابل فهم است اما این تجربهگرایی و هنرینمایی به نظر به کلیت فیلم ضربه زده و نتیجه آن شده که با فیلمی نمایشی روبرو شویم که قصد داشته در ساختار و فرم پیشرو باشد اما به دلیل نابلدی، نتوانسته ایده را اجرایی کند.
بازی باران کوثری با وجود تلاش زیاد این بازیگر در ایفای نقشی متفاوت از یک زن آرام، شاعر مسلک و سختی کشیده، در امتداد ساختار نمایشی و تصنعی فیلم قرار میگیرد و به نظر تلاشهای کوثری در این نقش نتوانسته بازی یکدست و باورپذیری که شمایل فروغ فرخزاد را ترسیم و تصویر میکند به نمایش درآورد.
منبع