نظریه چیست؟ چه فایدهای دارد و چگونه ساخته میشود؟ اینها ابهامها و مسالهای است که دکتر «علی اکبر علیخانی» عضو هیات علمی دانشگاه تهران و دانشیار دانشکده مطالعات جهان در کتاب «نظریه پردازی با نظریه و روش ارته» به آنها میپردازد.
این کتاب را که به تازگی مؤسسه انتشارات نگاه معاصر روانه بازار کتاب کرده، به پژوهشگران به ویژه دانشجویان دکترا کمک میکند تا نظریهپردازی کنند؛ چنان که نویسنده در مقدمه کتاب آورده است: در علوم انسانی و اجتماعی، هدفِ هر پژوهشی حل مساله، پاسخ به یک پرسش اصلی یا روشن کردن ابهام است و هدف هر نظریهای اولاً خلق دانش و مهارت فکری در جهت فهم عمق و پیچیدگیهای پدیدههای انسانی و اجتماعی و ثانیاً کمک به پژوهش برای فهم و حل بهتر مساله تحقیق است. هر پژوهشی برای اتقانِ بیشتر و خطای کمتر به دو دسته اصول، قواعد و قالبها نیاز دارد، نخست اصول، قواعد و قالبهای «روشی» که مناسبترین، کارآمدترین و کوتاهترین مسیر را برای رسیدن به هدف نشان میدهد و به آن «روش تحقیق» میگوییم. دوم اصول، قواعد و قالبهای «نظری» که مبانی، ابعاد، مؤلفهها، انسجام و حدود و ثغورِ نظریِ موضوعِ مورد تحقیق را تعیین میکند و به آن «چارچوب نظری» یا «نظریه» گفته میشود.
نویسنده نظریهپردازی را هم نوعی پژوهش میداند که نظریه محصول آن است. با این قید و تأکید که نظریهپردازی نوع خاصی از پژوهش است که مهمتر، عمیقتر، تخصصیتر و پیچیدهتر از سایر انواع پژوهشها است. نظریهپردازی در حد بالایی به خلق دانش، اندیشه و کشف و قاعدهمندسازی پدیدهها و رفتارهای انسانی و اجتماعی میپردازد و فقط از متفکران، متخصصان و پژوهشگران برجسته و با تجربه بر میآید.
استاد دانشگاه تهران و مبدع «روش نظریه پردازی ارته» سپس در مقدمه کتاب این پرسش را مطرح کرده که آیا «نظریهپردازی» و خودِ «نظریه» برای ساخته و پرداخته شدن به یک «روش» هم نیاز دارد تا اصول، قواعد و قالب روشی را پیش پای او بگذارد؟ و پرسش مهمتر دیگر اینکه آیا به «چارچوب نظری» یا «نظریه» بالادستی نیز نیاز دارد تا اصول، قواعد و قالبهای نظریِ متناسب برای نظریهپردازی را به او نشان دهد؟
پاسخ او به هر دو پرسش مثبت است و همین امر را موجب شکلگیری این اثر میداند. به نظر وی همچنان که هر پژوهشی به یک «روش تحقیق» برای طی کردن درستِ مسیر و به یک «نظریه» بهعنوان چارچوب نظری نیاز دارد، «نظریهپردازی» نیز که خود یک نوع پژوهش با هدف خلق دانش و نظریه است به هر دو اینها نیاز دارد. به عبارت دیگر اگر ساخت نظریه در موضوعات انسانی و اجتماعی روش یا روشهای خاص خود را دارد و هر نظریهای بر اساس یک روش ساخته میشود، ساخت یک نظریه برای نظریهپردازی نیز باید از یک روش پیروی کند و این همان روشی است که در این کتاب به تفصیل همراه نظریه آمده و خلاصه آن در فصل دوم ارائه شده است. بنابراین وظیفه این اثر، هم ارائه یک «روش برای نظریهپردازی» و هم ارائه یک چارچوب نظری یا «نظریه برای نظریهپردازی» در پژوهشهای کیفی است.
اَرتَه یعنی چه و چطور میشود با آن نظریهپردازی کرد؟
نویسنده اسم این روش و نظریه را «اَرتَه» (Arta) به معنیِ نظم و قانون گذاشته است که به گفته وی از نظر گستره مفهومی تقریباً مترادف نظریه در دانش و حکمت ایران باستان بوده است. ایرانیان باستان «ارته» را «نظام و مجموعه قوانین و قواعد منسجمی» میدانستند که سراسر نظام هستی را به هم پیوند میداده و بر همه امور و اشیاء از نظام خلقت و طبیعت گرفته تا پدیدههای انسانی و نظامهای اجتماعی و اخلاقی و رفتاری حاکم بوده است. این معنی، با نظریه به معنای امروزی که عمدتاً در صدد کشف روابط علّی و قواعد حاکم بر کنشها و واکنشهای انسانی و اجتماعی است قرابتِ ظاهری دارد. تمام تلاش نظریهها و نظریهپردازان فهم و کشف همین قواعد در نظام جهان و زندگی فردی و اجتماعی انسان بوده است.
دکتر علیخانی در ضرورتِ روش و نظریه توضیح داده که با توجه به پیچیدگی و تکثر نظامهای انسانی و اجتماعی از یک سو، و پیشرفت دانش بشری از سوی دیگر، هر گونه فهم و درکی، به «روش» خاص و تخصصیِ خودش نیاز دارد. فهم اینکه پدیدههای انسانی و اجتماعی «چرا» و «چگونه» اتفاق میافتند؟ چه ارتباط و روابطی با هم دارند؟ و «چرا» و «چگونه» و «چه» تأثیرهایی بر یکدیگر میگذارند؟ از طریق نظریه و روش امکانپذیر است. روش در هر امری موجب میشود کار با سرعت و سهولت بیشتر، خطای کمتر، و دستاورد متقنتر به پیش برود. از سوی دیگر پدیدهها و رفتارهای انسانی و اجتماعی دارای وجوه پنهان و درهم تنیده هستند، انسان موجودی اجتماعی است و ناگزیر با این پدیدهها و رفتارها و در درون آنها و با آنها زندگی میکند. شناخت و فهمِ پیچیدگیِ این پدیدهها و رفتارها؛ به بینشها، شیوهها، راهها، ابزارها و روشهای متناسب با خودش نیاز دارد که این بینشها و شیوهها نیز به نوبه خود باید پیچیده و تخصصی باشند که یکی از آنها نظریه و نظریهپردازی است.
نویسنده، نظریه را راهی عالمانه و نسبتاً قابل اعتماد برای شناخت و فهم بهتر، دقیقتر، سریعتر و کمخطاترِ پدیدهها، کنشها، و واکنشهای انسانی و اجتماعی در هر زمان میداند. چون در علوم انسانی و اجتماعی که فاقد شاخصهای اندازهگیری و شناخت مثل علوم دقیقه است، نظریه راه و چارچوبی حیاتی برای شناخت پدیده ها به شمار میرود. سایر راههای شناختِ پدیدهها و رفتارهای انسانی و اجتماعی مثل انواع پژوهش و اندیشهورزی نیز مشابه نظریه و نظریهپردازی است یا با آن ارتباط دارد.
وی تصریح میکند: مسالهها، موضوعها، مشکلها، بحرانها، پدیدهها و رفتارهای انسانی و اجتماعی نه از راه غیبدانی و پیشگویی قابل فهم و مدیریت هستند، نه با توهمِ دانایی و توانایی، نه از راه ادعا و خودبزرگ بینی، نه از راه شعار و احساسات و هیجانات، نه از طریق غیریتسازی و طرد و تخطئهٔ دیگران، نه از راه زور و خشونت، و نه از راه فضاسازی رسانهای و شبکههای اجتماعی. فهم و مدیریت این پدیدهها، حل مشکلها و مسالهها در تمام عرصهها، و طی کردن راه رشد و پیشرفت و سعادت، فقط راههای علمیو عقلی خاص خودش را دارد که از متخصصانِ با تجربهٔ علوم انسانی و اجتماعی بر آمدنی است.
روشی جدید برای پژوهشهای کیفی
چنانکه نویسنده در مقدمه توضیح داده هدف این اثر ارائه یک «چارچوب نظری» و «روش» جدید برای نظریهپردازی در پژوهشهای کیفی است. هر اثر علمی، عالمانه و تخصصی در علوم انسانی و اجتماعی دو ویژگی بارز دارد؛ نخست اینکه در قالب یک یا چند روش تحقیق مشخص انجام میشود. دوم اینکه دارای چارچوب یا مبانی نظری است و چارچوب نظری یک یا چند نظریهای است که قبلاً متناسب با موضوع تحقیق پرداخته شده و معیار و مبنای نظریِ پژوهش قرار میگیرد. پرسشی که این اثر در پی پاسخ به آن برآمده این است که خود نظریه برای به وجود آمدن به چه «روش» و «چارچوب نظری»ای نیاز دارد؟ مفروض این بود که اگر «روش» و «نظریه» برای هر پژوهشی مفید بلکه لازم است ساخت و خلق خودِ نظریه یا نظریهپردازی نیز که یک کار پژوهشیِ عمیقتر است به طریق اولیٰ به هر دوی اینها نیاز دارد.
در خصوص نظریه و روش نظریهپردازیِ ارته که در کتاب ارائه شده چند نکته به شرح زیر قابلذکر است:
۱- در این چارچوب نظری و روش کوشش بر این بوده که حتی الامکان تمام جوانب، ابعاد، انواع، تعاریف، عناصر، اجزا، و … در نظریهپردازی دیده شود. در حالی که ممکن است برخی از نظریهها فقط بر یکی یا برخی از وجوه فوق متمرکز باشند، یا تمام اینها در نظریهای مورد نیاز نباشند یا موضوعیت نداشته باشند، بنابراین نظریهپرداز مخیّر است به اقتضای طبع و شرایط و ضرورت، فقط برخی از مراحل و گامها و اقدامات عملیِ این روش را برگیرد و نظریه خود را سامان دهد.
۲- برای ایجاد انسجام در ذهن مخاطب و نظم در نگارش نظریه، مراحل و گامهایی در این روش بیان شد که بهتر است به ترتیب به پیش برود، با این حال گاهی به ضرورتِ علمی یا سلیقهٔ نظریهپرداز، تقدم و تأخر آنها به لحاظ شکلی یا محتوایی میتواند رعایت نشود. مهم این است که نظریه تمام یا اغلب مرحلهها و گامهایی را که در این روش بیان شده به هر صورتی دارا باشد یا طی کرده باشد. همچنین این مرحلهها و گامها میتوانند به صورت در هم تنیده و آشکار یا پنهان بیایند و به تناسب موضوع و اقتضای بحث، با چینشهای متفاوت، در مجموع نظریهای را در قالب یک منظومه سامان بدهند، اما ضروری است که نتیجه و خروجی یعنی همان نظریه، دارای انسجام شکلی، محتوایی و منطقی باشد.
۳- این اثر کوشش کرده اطلاعات تقریباً جامع و دستهبندی شدهای از ابعاد مختلف نظریه و نظریهپردازی به صورت فشرده به دست دهد. مثلاً در مرحله دوم بحث تعیین نوع نظریه از جهت ماهیت و رسالت علمی، دستهبندی جامعی از انواع نظریه احصا شده و در مرحله سوم بحث تعیین نوع نظریه از جهت ساختاری و روشی نیز دستهبندی جامعی از انواع نظریه از منظر روشی و ساختاری مطرح شده است. این مباحث چشمانداز نسبتاً کاملی از انواع و ابعاد نظریه را به خواننده نشان میدهد ولی در هنگام نظریهپردازی و در مرحلۀ نگارش حجم ناچیزی از متن را به خود اختصاص میدهد.
۴- هر جامعه و فرهنگی، پیچیدگیها، زوایای ناشناخته و ابعاد پنهانیِ بسیاری دارد که به آسانی و در کوتاهمدت قابل فهم و کشف نیستند. این پیچیدگیها و زوایای پنهان و مبهم در فرهنگ ایرانی بیشتر، عمیقتر و عجیبتر است. هیچ نظریهای نمیتواند بدون توجه به این پیچیدگیها و زوایای پنهان و مشاهدهناپذیر یا سخت مشاهدهپذیر، بهخوبی از پسِ تحلیل، تعلیل، و فهم پدیدههای انسانی- اجتماعی برآید. براین اساس در هر مرحله از روش نظریهپردازیِ ارته و در پایانِ آن، یک گام را به فهم پیچیدگیهای فرهنگی اختصاص دادهایم و توجه به این گام در نظریهپردازیهای انسانی و اجتماعی را مهم دانستهایم.
مراحل هشتگانه چارچوب نظری و روش نظریهپردازی ارته
فصل اول کتاب همزمان به ارائه یک چارچوب نظری یا «نظریه» و یک «روش» به نام ارته برای «نظریهپردازی» میپردازد. این چارچوب نظری و روشِ ارته درهشت مرحله ارائه شده است. برای اینکه نظریه و روش نظریهپردازی برای پژوهشگران کاربردیتر و عملیتر شود در فصل دوم این نظریه و روش به سه صورتِ خلاصهشده و تفکیکشده است. در بحث اول خلاصه این نظریه و روش را به صورت در هم تنیده آمده، سپس چکیده هر کدام از چارچوب نظریِ برای نظریهپردازی و روش نظریهپردازی را به صورت جداگانه و مرحلهبندی شده با گامهای مشخص در قالب جدول بیان بیان شده است. اما فصل سوم متفاوت از دو فصل قبلی است و مباحثی که در دو فصل قبل نمیگنجید در این فصل آمده است که نظریهپژوهی و انواع آن و مفاهیم مشابه، فرانظریه، فرانظریهپردازی و شبهنظریه، و الزامات و اقتضائات نظریهپردازی از آن جملهاند. در آخرین مبحث به مثابهٔ نتیجه، موضوع نظریه و نظریهپردازی با برخی دغدغهها و مسائل جامعهٔ علمیایران پیوند داده شده است.
مراحل هشتگانه چارچوب نظری و روش نظریه پردازی ارته در ادامه میآیند. البته این هشت مرحله به صورت در هم تنیده به پیش میروند ولی برای فهم مطلب و انسجام ذهنی، در نظریه و روش ارته تفکیک شده اند. با اینکه برخی مؤلفهها و ضرورتهای نظریهپردازی مثل نوآوری یا مفهومسازی در اغلب مراحل وجود دارند ولی هر مرحله دارای یک وجه غالب است.
نخستین مرحله این چارچوب نظری و روش، مسالهپردازی و تعیین قلمروهای موضوعی و میدانی است که در صدد بیان چیستی و تعریف نظریه، بیان ویژگیها و کارویژههای نظریه، تعیین اهداف و کارکردهایِ کلی نظریه، توجه به بومیگرایی نظریه و جامعهٔ هدف است.
در مرحله دوم نظریه پرداز باید روشن کند نظریهاش از جهت رسالت و ماهیت علمی جزو کدام یک از انواع دوازده گانه زیر است: توصیفی، تحلیلی، تبیینی، تفسیری، فرایندی، هنجاری، تجویزی، پیشبینی، بنیادی، توسعهای، کاربردی، و نظریههای ترکیبی که مورد اخیر ترکیبی از یازده نوع قبلی است.
در مرحله سوم نظریه و روش نظریهپردازیِ ارته نظریه را از جهت روشی و ساختاری به موارد زیر تقسیم کرده است:
از جهت روش استنباط به سه نوعِ: استقرایی، قیاسی و معرفتشناسانه
از جهت تعمیمپذیری به چهار نوعِ: جهانی، منطقهای، ملی و محلی
از جهت سطوح تحلیل به چهار سطحِ: کلان، میانه، خُرد و ترکیبی
از جهت قلمروی تخصصی به چهار نوعِ: موضوعی، رشتهای، میانرشتهای و فرا رشتهای
از جهت ارتباط با واقعیت به سه نوعِ: پسینی، پیشینی و انتزاعی
از جهت عاملیت به هشت نوعِ: شخصیت محور، انگیزه محور، رفتار محور، فرهنگ محور، علت محور، غایت محور، پیامدمحور و ترکیبی
از جهت ارتباط با ارزشها به پنج نوعِ: ارزش محور، ارزش گریز، ارزش ستیز، بیارتباط با ارزشها و نظریههای دو وجهی
از جهت انسجام به دو نوعِ: منسجم و نامنسجم
از جهت پیچیدگیِ ساختاری به سه نوعِ: ساده، مرکّب و جامع
و از جهت استنادات علمیبه سه نوعِ: مستند، مرجع و الهام بخش.
در این گام نظریهپرداز باید مشخص کند که نظریهاش جزو کدام یک از انواع فوق است و اگر ترکیبی است کدام یک از انواع فوق را ترکیب کرده است.
مرحله چهارم به ساخت نظام مفهومی و معرفتی نظریه اختصاص دارد و نظریهپرداز باید اجزا، عناصر، و مؤلفههای تشکیلدهنده نظریه را که مجموعهای از واژگان، مفاهیم و تعاریف است بیان کند و نحوه ارتباط و تعامل آنها را با یکدیگر تعیین دارد. گامهای این مرحله عبارتند از: ساخت و تعریف اجزای نظریه، تعیین ارتباط و نحوهٔ تعامل اجزای نظریه، اشاره به مبانی شکلگیری نظریه، توجه به پیچیدگیهای فرهنگی شخصیتیِ کنشگران، و کارکردسازی درونیِ نظریه.
مرحله پنجم کارکردسازی، تعیین وظیفه و تعریف کارکرد برای هر کدام از مفاهیم، سازهها، تعاریف، و روندهای جاری بین آنها است. این مرحله دارای چند گام است که عبارتند از: طراحی و پیوند مفاهیم و اجزا به مثابه سیستم، تعریف روابط سیّال و نظاممند هر کدام از مفاهیم با یکدیگر، تبیین علل مؤثر در کنشهای درونیِ اجزای پدیده و تدوین قواعد مربوطه، تبیین علل مؤثر در کنشهای محیطیِ اجزای پدیده و تدوین قواعد مربوطه، تعریف کارکردهای رفتاریِ ناشی از پیچیدگیهای فرهنگی شخصیتیِ کنشگران.
مرحله ششم عملیاتیسازی نظریه است که نظریه را به عرصههای عملی و واقعی میکشاند و آن را در مواجهه با چالشها، شرایط اجتماعی، نظریههای رقیب، آفات و بحرانها و … قرار میدهد. این مرحله دارای چند گام عملی به شرح زیر است: تعیین ابعاد فکری و معرفتشناختی پدیده نظریهپردازی شده، تعیین جغرافیای اجتماعیِ پدیده در جامعهٔ مربوطه، بیانِ آثار و پیامدهایِ علّیِ پدیده در جامعهٔ مربوطه، پیشبینی علّیِ شرایط بحرانی و تهدیدهای احتمالی برای پدیده، مصداقیابی پدیده در بستر پیچیدگیهای فرهنگی شخصیتیِ مردمانِ جامعه.
مرحله هفتم ارزیابی درونی نظریه است که نظریهپرداز باید کنترل کند که نظریه اش بر اساس شاخصهای مختلفِ ارزیابی و سنجش که در فصل نخست بیان شد به خوبی پرداخته شده باشد. داوران نیز میتوانند بر اساس این شاخصها به داوریِ نظریه بپردازند. گامهای این مرحله عبارتند از: سنجش معرفتشناختی نظریه، سنجش روششناختیِ نظریه، و سنجش نظریه در ارتباط با واقعیتها.
مرحله هشتم آزمون نظریه است و آزمون نظریههای کیفی اقتضائات و شیوههای خاص خود را دارد.
برای آزمون نظریه، گامها و اقدامهایی بیان شدهاند که استفاده از تمام آنها ضروری نیست به تناسب نظریه و موضوع، برخی از شیوههای زیر برای کل نظریه، یا هر کدام از راههای زیر برای آزمونِ یک بخش از نظریه میتواند استفاده شود: از طریق پدیدههای مشابه تاریخی و کنونی، نظریهها و نظر متخصصانِ همسو، نظریهها و نظر متخصصانِ ناهمسو، مشاهدات نظریهپرداز، کاربست نظریه، داوریِ نظریه و مقبولیت جامعه علمی
جمعبندی
در پایان گفتنی است سه مرحله اول اطلاعات پایه و چارچوب و جهتگیری کلی را در اختیار نظریهپرداز قرار میدهد. مرحله چهارم ساخت نظام مفهومی و مرحله پنجم طراحی و تعیین روابط داخلیِ این نظام مفهومی است. صدور گزارههای حُکمی و تعیین روابط علّی بین اجزای پدیده مورد مطالعه عمدتاً در مرحله پنجم و مرحله ششم صورت میگیرد و علاوه بر آن مرحله ششم نظریه را با واقعیتهای اجتماعی نیز درگیر میکند.
مرحله هفتم شاخصهایی برای ارزیابی نظریه ارائه میدهد تا نظریهپرداز بر اساس آنها نظریه خود را بازبینی و مستحکم کند و دیگران نیز بر اساس این شاخصها به ارزیابی نظریه بپردازند. مرحله هشتم آزمون نظریه با توجه به فضا و اقتضای مباحث کیفیِ نظریه است.
منبع