
محمد پارساییان؛ پژوهشگر دین و مدیر مرکز مطالعات میانرشتهای قرآن کریم جهاددانشگاهی، در بخشی از گفتار خود که در ادامه میخوانید، به مرزهای تفکیک بدبینی و خوشبینی در امور دنیوی پرداخته است؛
بیشتر بخوانید؛
«بسماللهالرحمنالرحیم
موضوع این قسمت، امید به زندگی است و اینکه امید به زندگی در روانشناسی به چه معناست؟
مارتین سلیگمن؛ پدر روانشناسی مثبتنگر میگوید که علم روانشناسی در طول قرن بیستم عمدتاً به اختلالات روانی توجه داشته اما انسان دارای دو بُعد مثبت و منفی است و اکنون وقت توجه به جنبههای مثبت انسان فرا رسیده است.
سلیگمن، عمدهترین مفاهیم روانشناسی مثبتنگر را از تلفیق دو نظریه به دست میآورد، درماندگی آموختهشده و نظریه اِسناد است.
درماندگی آموختهشده شکل بدبینانه واکنش به اتفاقات بد زندگی است و به زبان ساده اگر بخواهیم بدانیم که آیا ما خوشبین هستیم یا بدبین، راه این است که اگر در برابر اتفاقات بد زندگی خودمان را مقصر بدانیم، یعنی همان سبک اِسناد درونی است و مثلاً بگوییم همیشه همینطور است و کل زندگی ما همینطور بوده و ما هر جا و در هر وضعیت مشابه بودیم، همین اتفاق افتاده است، مثلاً در هر زمینهای وارد سرمایهگذاری شدیم، دچار رکود شده و مشکلاتی ایجاد شده است و این یعنی اینکه ما آدم بدبینی هستیم. این تصور که اتفاقات خوبی در زندگی میافتد، ما آنها را عوامل بیرونی و اتفاقات زودگذر ربط میدهیم، این امر به این معنا که آدم فروتنی هستیم، نیست، بلکه اتفاقاً ما آدم بدبینی هستیم.
در مقابل اگر اتفاقات بد را گذرا دانسته و آنها را نادر بدانیم و اتفاقات خوب را دائمی بدانیم، ما آدم خوشبینی هستیم. جالب اینجاست که سلیگمن برای کشف روزنههای امید به مذهب روی میآورد؛ اما چرا؟ به این خاطر که وقتی دقت میکنیم و آدمهای مذهبی پیرامونمان در جامعه بررسی میکنیم، متوجه میشویم که در شرایط مختلف آدمهای مذهبی امیدوار هستند. باید دید که دلیلش چه میتواند باشد؟ دلیل آن را باید با پیوند و رابطه عمیقی که امید با حقیقت زندگی یا به تعبیر دیگر با فلسفه زندگی دارد، بررسی کنیم.
فلسفههای ساخت ذهن بشر محدود و زاییده ذهن محدود بشر هستند و با اطمینان، علم از آینده ندارند و وقتی امید یا ناامیدی را القا میکنند در نتیجه مبنایی ندارد، مثلاً یکی از مبانی دنیای مدرن طبیعتگرایی است که میگوید طبیعت و عالم هستی منقطع از خداست. خدا را به مثابه ساعتسازی میداند که ساعتی را درست کرده و بعد آن را رها میکند بر این اساس خدا عالم را نیز رها کرده است.
این گردونه روزگار است که روزگار را رقم میزند و دست خدا بسته است و هر چند که در مقابل خدا به شدت این نظر را رد کرد و میگوید که «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَان …»(مائده/ 64) اساساً مادیگراها نمیتوانند نویدبخش امید به آینده باشند، مگر اینکه نوعی خوشخیالی ذهنی را ترویج کند که مبنایی ندارد. در نهایت و به فرض میگویند تو کارت را انجام بده، کائنات تو را هدایت میکنند، یعنی ناخواسته تو را به یک دست غیبی ارجاع داده که حجتی به آن ندارند.
اما باید دید که کائنات هستی چه چیزی است که انسان را هدایت میکند. باید با مثبتاندیشی و امید به آینده تلاش کند و غایت تلاش را داشته باشد، ولی این سنت الهی است که خدا همه را یاری میکند. در آیه 18 سوره «اسراء» میفرماید: «مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا» یعنی هر که دنیای زودگذر را بخواهد، هر چه ما برای او مقدر کنیم به او میدهیم؛ نمیگوید هر چه که بخواهد به او میدهیم، بلکه آنچه خدا بخواهد به او داده خواهد شد و البته در آیه بعدی هم میفرماید که تلاش مؤمنان آخرتطلب مشکور است و بعد از آن میگوید که هر دو گروه را کمک میکنیم، چه دنیاطلب و چه آخرتطلب و این لطفی نیست که خداوند بخواهد آن را از کسی دریغ کند.
بر این اساس آینده انسان در آیات قرآن دو رکن دارد، یک رکن خواست خداست و تنها خداست که خالق جهان است و رب هستی است و خبر از آینده دارد، بنابر این امید به آینده با مشیت الهی و با تقدیر الهی پیوند میخورد و سنت الهی در امداد به انسانهاست به ویژه مؤمنان که بیان شد، مشیت الهی بر این امر مقرر شده است. البته کسی که دنیا را میخواهد به میزانی که خدا اراده کرده است در دنیا برخوردار شده و رهروان مسیر الهی هم به سعادت دنیا و هم به آخرت میتوانند امیدوار باشند.
رکن دوم چیست؟ رکن دوم تلاش انسان است «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ»(نجم/ 39) یعنی انسان بهرهای ندارد مگر آن سعی و تلاشی که داشته است. انسانی که میخواهد سعادت ابدی داشته باشد، باید مؤمن باشد و در مجموع ایمان و عمل شایسته میتواند امید به آینده بدهد و در مورد جوامع هم نیز به همین شکل است؛ «انَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(رعد/ 11) خداوند سرنوشت هیچ قوم و جامعهای را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنها آنچه در خودشان است، تغییر دهند و البته این طوری نیست که تنها خواست و اراده انسان مطرح باشد و در ادامه همین آیه هم تأکید میکند هرگاه خدا به خاطر عملی برای قومی بدی بخواهد، هیچ چیزی نمیتواند مانع آن شود و لذا گفتیم امید به آینده به مشیت الهی و عمل انسان پیوند میخورد.»
انتهای پیام
منبع