رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این گفتوگو، بر نقش وحدتبخش زبان فارسی تأکید کرد، با این تصریح که هیچ مانعی برای یادگیری زبانهای مادری و محلی اقوام ایرانی وجود ندارد. نقش و جایگاه فرهنگستان را تبیین کرد که کار آن فقط واژهگزینی نیست. از نگرانیها، آرزوها و حسرتهایش گفت و شعری خواند که برای ایران سروده است.
مشروح گفتوگوی دکتر حداد عادل با برنامه «ایرانم» را میخوانید:
زبان فارسی شناسنامه ملی مردم ایران است
* ما بارها از شما شنیدهایم که زبان فارسی شناسنامهٔ ملی ما مردم ایران است. یک زبان جز اینکه وسیله ارتباط جمعی بین مردم یک سرزمین است، آیا میتواند شاخصه و معرف هویت و اصالت مردم یک سرزمین هم باشد؟
– بله. معمولاً زبانها در هویتبخشی جوامع تأثیر مهمی دارند و این تأثیر در بعضی ملتها مثل ملت ایران، نیرومندتر است. زبان فارسی در ایران، تقریباً همزاد با سکونت مردم در این منطقه از کرهٔ زمین است. یعنی از چند هزار سال پیش ما زبان فارسی باستان را داشتیم، بعد فارسی میانه و بعد هم فارسی جدید. این فارسی که امروز صحبت میکنیم و حدود هزار و دویست سال است که در ایران فراگیر شده، فارسی جدید است. فارسی میانه یا زبان پهلوی، پدر این فارسی بوده و خودش فرزند فارسی باستان است؛ یعنی در طول چند هزار سال، سه نسل زبان فارسی پوستاندازی و استمرار پیدا کرده است.
در کمتر جایی از دنیا چنین سابقهای را میشود برای زبان سراغ گرفت. همینطور که شما اشاره کردید، افراد را با شناسنامهشان میشناسند. حالا اگر کسی از ما بپرسد که ملت ایران را با چه باید شناخت، جواب ما این است که یکی از عناصر هویتبخش و مهم مردم ایران، زبان فارسی است. هیچ وقت این ملت از این زبان جدا نبوده است.
زبان هم یک امر قراردادی نیست که بگوییم مثل یک قانون یا مصوبه از دولت یا مجلس بگذرد و فردا زبان مردم عوض شود. مردم در زبان زندگی میکنند. هایدگر، فیلسوف معروف میگوید زبان خانهٔ وجود است. او از منظر فلسفی دیگری به زبان نگاه میکند، ولی از نظر اجتماعی هم مردم در زبان زندگی میکنند. همانطور که ما زیستبوم طبیعی داریم، مثلا جنگل و دریا و کویر و شهر و روستا، یک زیستبوم فرهنگی هم داریم. زبان زیستبوم فرهنگی است و کلمات بار فرهنگی و تاریخی دارند. نحوهٔ تلقی ما از عالم و جهانبینی و ارزشهای ما در کلمات نهفته است. زبان لایهلایه است و گویی از عمق تاریخ و وجدان و تجربههای تاریخی ملتی ریشه گرفته و رشد کرده است.
ملت ایران در طول تاریخ به دو خصوصیت ممتاز بوده، یکی اینکه همیشه دیندار بوده و هیچ وقت غیرموحد نبوده است. این همه حفاریهای باستانشناختی در ایران صورت گرفته، شما هیچ وقت نشنیدهاید که بتکدهای در ایران کشف شده باشد؛ یعنی مردم همیشه خداپرست بودهاند.
این دینداری که بعد هم در اسلام ادامه پیدا کرد و امروز شاخصهٔ مهم ملت ایران شده به جهت حکومت دینی، یک عنصر هویتبخش ایرانیهاست و یکی هم زبان و ادبیات فارسی که در دنیا ما را قبل از اینکه به نفت و یا به موقعیتهای راهبردی جغرافیمان بشناسند، ما را به ادبیاتمان میشناختند. در اروپا میبینید بیش از پانصد سال پیش آثار سعدی به زبان لاتین و زبانهای اروپایی ترجمه میشود. در آن زمان که ارتباطات اینقدر کم بوده، چه چیزی در این ادبیات پیدا کردهاند که اروپاییها آنها را ترجمه کردهاند. آثار بزرگ ادبی ما، مثل آثار سعدی، حافظ، مولوی، فردوسی، نظامی و… این ها به عموم زبانهای زندهٔ دنیا بیش از یک بار ترجمه شده و این نشان میدهد که زبان فارسی همانطور که اشاره کردید جزئی از هویت ملت ماست.
زبان فارسی یک حقیقت وحدتبخش است
* آیا دلیلش این نیست که در طول تاریخ با وجود پراکندگی سیاسی در یک واحد جغرافیایی بزرگ، این زبان بود که ما را تبدیل به یک ملت کرد. یعنی اگر بخواهیم شاخصهٔ زبان فارسی و تفاوتش را با زبانهای دیگر بدانیم، این بود که این زبان از ایرانیها یک ملت واحد ساخت بدون اینکه حتی حکومت واحدی داشته باشند.
– این کاملاً درست است. یعنی در طول تاریخ، مردم در قلمرو پهناور ایرانزمین، همه به یک زبان مادری صحبت نمیکردند. امروز هم همینطور است. امروز مردمی که در ایران زندگی میکنند، عدهای به زبان تُرکی صحبت میکنند، عدهای به زبان عربی صحبت میکنند، عدهای به زبان بلوچی و گروهی به زبان کُردی صحبت میکنند. حداقل صدها گویش در روستاها و شهرهای کوچک وجود دارد، اما این مردم از قدیم، هر وقت میخواستند با همدیگر حرف بزنند، زبان مشترکشان فارسی بوده است؛ یعنی زبان واسط که هر دو طرف آن را میفهمیدند فارسی بوده و اگر میخواستند با زبان مادریشان با هم صحبت کنند، زبان همدیگر را نمیدانستند، اما همه زبان فارسی را میدانستند و فارسی یک حقیقت وحدتبخش بود که بر کثرت زبانها فائق میآمد و باعث میشد که کثرت زبانها مانع ارتباط آنها نشود. مثلاً فردوسی شاهنامه را در حدود هزار و بیست سال پیش در غزنی تمام کرده است.
مردم شیراز لهجه و گویش محلیشان با گویش محلی مردم غزنی خیلی تفاوت داشته است، اما شعر فردوسی را میفهمیدند. قطران در تبریز و ناصر خسرو در بلخ بود. ناصر خسرو وقتی به تبریز میرسد، قطران میآید و معنی بعضی کلماتی که در فارسی بلخی مطرح بوده و قطران نمیدانسته را میپرسد. ولی شعر قطران که در تبریز سروده شده بوده، برای ناصر خسرو مفهوم بوده است.
حالا شما ببینید تبریز کجاست و بلخ کجا! شعر ناصر خسرو هم هزار سال پیش برای قطران مفهوم بوده است. این زبان همانطور که به درستی گفتید مثل یک پل ارتباطی مردم ایران را به یکدیگر مرتبط میکرده است. حتی حکومتها و سلسلهها وقتی با هم میجنگیدند و به خون هم تشنه بودند، سران پادشاهیها و امیران محلی اگر نامه برای هم میفرستادند، در نامه ممکن بود فحش به همدیگر بدهند، ولی به زبان فارسی مینوشتند. یعنی قبول میکردند که باید حرفهایشان و صلح و جنگشان را به زبان فارسی به هم منتقل کنند. هیچ کس در این زبان مشترک فارسی بودن، شک نمیکرد و امروز هم نمیکند.
* وقتی عمرانخان نخستوزیر پاکستان به تهران آمد، در دیدار با آقای دکتر روحانی گفت اگر انگلیسیها به شبهقاره نمیآمدند، من الان داشتم با شما فارسی صحبت میکردم. یک گسترهٔ وسیعی است به نام ایران فرهنگی، که از دشت قبچاق تا رود سند گسترده شده و در این پهنه ما را به هم پیوند میدهد. چقدر ما توانستهایم در سیاستگذاریهای فرهنگی و تعاملات دیپلماتیکمان، عنصر زبان واحد را حفظ کنیم؟ اگر امروز شما بخواهید نقدی داشته باشید به سیاستگذاری فرهنگی، این نقد شما چقدر معطوف و منعطف به نادیده گرفتن عنصر زبان فارسی در نزدیکی بین ملتهایی است که روزگاری ایران فرهنگی را تشکیل میدادند؟
– این موضوع شاید یک علت نداشته باشد. اولاً اقتدار جهانی هر ملتی متناسب با قلمرو حضور زبانیاش است. یعنی هرچه برد زبانیاش بیشتر بوده باشد، معلوم است که این ملت بیشتر در جهان حضور دارد و روزگاری که از دشت قبچاق تا سند، به فارسی تکلم میکردند یا هفتصد یا هشتصد سال، زبان فارسی زبان مشترک مردم هند و زبان فرهنگی مردم هند بوده، یا در دربار سلاطین عثمانی امپراتوران به زبان فارسی شعر میگفتند و یا مردم افغانستان و پاکستان امروز به فارسی تکلم میکردند، آن روزگار، روزگارِ اقتدار ایران بوده است. امروز دولتهایی که اقتدار ایران را برنمیتابند، درصدد هستند که هرجا زبان فارسی حضور دارد، این حضور را کمرنگ کنند. همان کاری که انگلیسیها در هندوستان شامل هند و پاکستان امروز کردند و عمرانخان به درستی به آن اشاره کرد. فکر میکنم بهای این صحبتش را هم پرداخت.
امروز هم کسانی که با ملت ایران دشمنی دارد و همانهایی که گفتهاند باید ریشهٔ ملت ایران را کَند، دشمنی خودشان را با زبان فارسی هم ابراز میکنند و مایل نیستند که زبان فارسی گسترش و وسعت پیدا کند. بازگشت به دورانی که زبان فارسی در آن سرزمین وسیع آن کرّ و فرّ را داشته، شاید در شرایط فعلی ممکن نباشد، ولی هم ارزشهای فرهنگی ملت ایران توان جذب مخاطب را در جهان دارد و هم موسیقی و ساختار زبان فارسی و ادبیات کهن ما و اگر ما امروز تلاش کنیم برای اینکه آموزش زبان فارسی را در جهان به صورت مدیریتشده انجام بدهیم، میتوانیم بر ناکامیهایی که در دویست سال اخیر دامنگیر زبان فارسی شده است اندکی غلبه کنیم.
البته اتفاقاتی در کشورها رخ میدهد که زبان آنها قدرت نفوذ و گسترش پیدا میکند. انقلاب اسلامی در ایران از جهاتی ظرفیت زبان فارسی را برای گسترش زیاد کرده است. مثلاً امروز در لبنان شما میبینید که همه علاقهمندان به انقلاب اسلامی، دنبال آموختن زبان فارسی هستند و این فقط لبنان نیست. اگر انقلاب در ایران اتفاق نمیافتاد آنها دلیلی نداشتند که دنبال یادگیری زبان فارسی بروند. این تحولات اجتماعی و سیاسی و فکری که ممکن است منشأ گسترش زبان شود را نباید فراموش کرد.
مانعی برای یادگیری زبان مادری همه اقوام وجود ندارد
* شما به دو مقوله اشاره کردید. یکی مقولهٔ زبانهای محلی که فارسی باعث میشود یک پل ارتباطی واحد بین تمام اقوام و گویشها برقرار شود، یکی هم موضوع ستیز با ایران. یکی از مواردی که در سالهای اخیر خیلی پررنگ شده قومیتگرایانی هستند که معتقدند این زبان، زبان قوم فارس است که تسلط پیدا کرده و استناد میکنند به اصل پانزده قانون اساسی با یک برداشت نادرست. میگویند باید زبان مادری آموزش داده شود یا آموزش به زبان مادری باید انجام شود. این دو مقوله را از هم تفکیک نمیکنند. امروز پاسخ شما به این جریانات چیست؟ چرا مقولهٔ زبان فارسی را مورد هجمه قرار میدهند؟ آیا به عنصر هویتی و وحدتبخش میخواهند ضربه بزنند یا موجی است که در کشورهای دیگر هم وجود دارد و میخواهند هژمون واحد زبانی را به تدریج مثل هژمونهای دیگر از بین ببرند؟
– شما برای هژمون معادل فارسی بگویید.
* سیطره.
– حضور نیرومند. من از کسانی که نگران زبانهای قومی و زبانهای مادری غیرفارسی در ایران هستند، یک سؤال مشخص میکنم و میگویم در حال حاضر چه مانعی بر سر راه زبانهای مادری در ایران وجود دارد؟ انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی چه مانعی ایجاد کرده و شما نگران چه هستید؟ زبان مادری را هر کسی از مادر و پدرش و در خانه یاد میگیرد. آیا مردم آذربایجان، مردم خوزستان که عرب هستند یا در کردستان یا بلوچستان، اگر بخواهند در خانه با فرزندان خودشان به زبان خودشان حرف بزنند کسی مانع میشود؟ پس بچهها قبل از اینکه در اختیار دولت و حکومت و مدرسه و کتاب و کلاس باشند در اختیار خود شما هستند.
زبان ترکی را یاد میگیرند، زبان عربی را یاد میگیرند، چه مشکلی وجود دارد؟ بعد سؤال میکنم و میگویم اگر شما میخواهید و فرض را بر این میگذارم که میخواهید، عضو خانواده بزرگ ملت ایران باشید، قبول دارید که یک زبان مشترکی باید داشته باشید که وقتی در آذربایجان صحبت میکنید، حرف شما را مردم بندرعباس و خراسان و آبادان و خرمشهر هم بفهمند و یا وقتی آنها حرف میزنند شما متوجه شوید، این را قبول دارید؟ اگر قبول دارید، غیر از زبان فارسی چه محمل و پل ارتباطی و پیوندی وجود دارد؟
این زبان را باید در مدرسه یاد بگیرند و قدری هم در جامعه. پس ما اگر میگوییم کتابهای درسی و آموزش باید به زبان فارسی باشد، این به معنای آن نیست که ما میخواهیم زبانهای قومی و محلی و زبانهای مادری را نادیده بگیریم و یا ستیزه کنیم و یا سیطرهٔ زبان فارسی را بر آنها اعمال کنیم و یا یک قوم به نام قوم فارس بر قوم ترک یا عرب بخواهند فخری بفروشند و یا تفوق پیدا کنند، هیچ کدام از این حرفها درست نیست، این انتخاب ملت ایران بوده با همهٔ تنوع زبانیاش در طول تاریخ. یعنی این ملت هوشمندانه تشخیص داده که اگر بخواهد از صورت قبیلههای کوچک دربیاید و به صورت یک هویت بزرگ در طول تاریخ در برابر طوفانها استقامت کند، باید یک رشتهٔ پیوند تفاهمی داشته باشد و آن زبان فارسی است.
اگر ما بخواهیم زبان فارسی را مثلاً در یک منطقهای که زبان مادریشان فارسی نیست مثل زبان خارجی درس بدهیم، آن وقت سرنوشت زبان انگلیسی را پیدا میکند. امروز ما در تمام دبیرستانهایمان حداقل شش سال زبان انگلیسی درس میدهیم، چند درصد از دیپلمههای ما میتوانند به زبان انگلیسی تکلّم کنند یا کسی انگلیسی حرف میزند را بفهمند؟ آیا میخواهیم زبان فارسی به این سرنوشت دچار شود؟
اما ما امروز میبینیم که استادان بزرگ زبان فارسی از سرزمینهایی برخاستهاند که زبان مادریشان فارسی نبوده است. اینها به همان اندازه که به زبان مادریشان تسلط دارند به زبان فارسی هم تسلط دارند. یک نمونهٔ بارز این ایرانیها مرحوم شهریار است. شهریار یک تُرک باغیرت است و به زبان تُرکی عشق میورزد و شعرهای ترکی او هم بسیار لطیف است، حیدربابا یکی از شاهکارهای ادبی ایران است، ولی همین شهریار کاملاً توجه داشته که اگر میخواست به فارسی شعر نگوید و به فارسی تسلط نداشته باشد، فقط در محدودهٔ آذربایجان محبوس میماند، ولی امروز شعر شهریار را نه فقط مردم آذربایجان و نه فقط مردم ایران، بلکه مردم سراسر سرزمینهای فارسیگو و فارسیزبان از افغانستان و تاجیکستان و پاکستان و بخشهایی از هند میفهمند.
هیچ مانعی برای یادگیری زبان مادری برای هیچ قومی در ایران وجود ندارد و خوب است کسانی که در فضای مجازی حرفهای تند و تیز میزنند، به یاد داشته باشند که در زمان پهلوی اول و پهلوی دوم، چه سختگیریهایی نسبت به آنها میشده است. در زمان پهلوی اول کسانی که از آذربایجان میخواستند معلم شوند، وقتی میآمدند در تهران در دانشسرای عالی درس معلمی میخواندند، اگر تُرک بودند، آنها را به آذربایجان اعزام نمیکردند؛ یعنی وزارت آموزش و پرورش دستور داشت که هیچ معلم تُرکی را به آذربایجان که آن زمان شامل آذربایجان غربی و شرقی و زنجان بود اعزام نکند.
امروز ما چنین سختگیریهایی میکنیم؟ آیا آن زمان تلویزیون برنامهای به زبان تُرکی داشت؟ در تمام دوران قبل از انقلاب یک برنامهٔ موسیقی تُرکی در رادیو، بعد از اذان ظهر قبل از برنامه کارگر بود. من آن زمان دبیرستان میرفتم و گاهی در خیابان که رد میشدم میشنیدم که حدود ساعت ۱۲:۳۰ تا ۱۳، موسیقی ترکی پخش میکند و یک خوانندهای هم بود به نام مصطفی پایان. قدیمیها مثل من یادشان هست، بیشتر آوازها و ترانههای تُرکی را مصطفی پایان میخواند. اما اینکه حداقل سی درصد برنامههای صداوسیما به زبان محلی باشد، اصلاً کسی جرأت نمیکرد این حرفها را بزند، کسی جرأت نمیکرد به صورت رسمی در مجالس تُرکی حرف بزند. الان هم بهتر است که نگویند چون اشکال تولید میکند ولی کسی امروز گریبان کسی را نمیگیرد اما بهتر است که به فارسی صحبت کنند.
من در سال ۱۳۵۰ در قزلقلعه زندانی بودم، بیش از دویست نفر آنجا با من همبند بودند. بعضیها جرمشان این بود که چند صفحه پلیکپی به خط فارسی با زبان کُردی منتشر کرده بودند. یعنی اگر شما میخواستید زبان مادری را مکتوب کنید این در دوران محمدرضا پهلوی جرم سیاسی بود و طرف را میبردند قزلقلعه. الان شما ببینید در تمام قلمرو زبانهای مادری مطبوعات دارند، کتاب به زبان خودشان منتشر میکنند، ائمهٔ جمعه، خطبا و مردمشان در کوچه و بازار با زبان مادری صحبت میکنند، صداوسیما همینطور. من نمیدانم چه مشکلی وجود دارد؟ به کسانی که این صحبتها را میکنند، من نمیخواهم نسبتی بدهم و یا اتهامی بزنم، اما میخواهم بگویم یادتان باشد که آمریکا و دشمنان ملت ایران خودشان گفتهاند که ما میخواهیم بر حکومت ایران و بر انقلاب اسلامی انواع فشارها را وارد کنیم. کارتر یک مشاور داشت به نام برژینسکی. او حدود چهل سال پیش گفته بود منتظر باشید به زودی منطقهٔ خاورمیانه به آتشفشان قومیتها و ملیتها مبدّل خواهد شد.
معنایش این است که آنها برای تجزیه ایران سراغ تفاوتهای زبانی میروند. مگر پیشهوری این کار را نکرد؟ مگر وقتی روسها خواستند آذربایجان را از ایران جدا کنند به دستاویز اختلاف زبانی متوسل نشدند؟ امروز هم همان سیاستها را دیگران دارند عمل میکنند. همه ایراندوستان باید مراقب باشند که آب به آسیاب دشمن نریزند، من همین جا عرض میکنم که زبانهای مادری، زبانهای قومی، مثل تُرکی، بلوچی، کردی، عربی و گویشها، لُری و گیلکی و… جزو سرمایههای فرهنگی ملت ایران هستند. هیچ نظر منفی و مخالفی نسبت به هیچ کدام از این گویشها و زبانها در جمهوری اسلامی وجود ندارد و فرهنگستان هم گروهی دارد که وظیفهاش تحقیق در زبانها و گویشهای ایرانی است و ما از هر تحقیقی که به حفظ و قوت زبانهای قومی و مادری و گویشهای مناطق مختلف مردم ایران کمک کند، حمایت میکنیم.
کار فرهنگستان فقط واژهگزینی نیست/ فرهنگستان متولی اصل ۱۵ قانون اساسی است
* من یک متنی را میخوانم که امیدوارم حضور ذهن داشته باشید که بفرمایید خطابهٔ چه کسی است: «دربارهٔ فرهنگستان اشتباهایی شده است. بعضی آن را کارخانهٔ لغتسازی تصور کردهاند، بعضی خاصیت وجود آن را در این دانستهاند که زبان فارسی را از الفاظ عربی به کلی پاک کند و شاید اشتباهات دیگر هم کرده باشند. اصل مقصود از فرهنگستان پیدا کردن و به دست دادن راه اصلاح و تکمیل زبان و ادبیات ایرانی است.»
– این متن از «پیام من به فرهنگستان» فروغی است.
* این خطابهٔ فروغی در سال ۱۳۱۵ است که حبیب یغمایی متن آن را آماده کرده است. تا امروز این اشتباه در مورد فرهنگستان زبان و ادب فارسی وجود دارد که کارخانه لغتسازی است که باید دائماً لغت بسازند و تا امروز فکر میکنم به حدود هفتاد هزار واژه رسیده است. آیا واقعاً اینست یا فرهنگستان کاری فراتر از آن برعهده دارد و وقتی ما با این عنوان مواجه میشویم، مأموریتها و رسالتهای دیگری را باید هم بفهمیم و بشناسیم و هم شاید مطالبه کنیم؟
– اینکه فرهنگستان واژهگزینی میکند یک واقعیت است و اینکه باید بکند هم یک حقیقت است ولی اگر ما فرهنگستان را خلاصه کنیم در واژهگزینی، این فروکاستن هم غلط است. وقتی در قانون آمده که واحد پول ایران ریال است، تکلیف این ریال را چه کسی باید روشن کند؟ یک دستگاهی به نام بانک مرکزی، سیاستهای پولی کشور را تنظیم میکند. وظایفش هم حاکمیتی است؛ یعنی مستقل از رفتوآمد دولتهاست.
در اصل پانزده قانون اساسی آمده که زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. حالا اگر کسی سؤال کند که تعریف زبان فارسی چیست و تکلیف خط فارسی را چه کسی روشن میکند، چه پاسخی میدهیم؟ امروز هر کس یک صفحه کلید جلوی خود دارد و میتواند برای خودش کتاب چاپ کند و هر کس میتواند یک حرفی را بچسباند یا جدا کند و…این یک دستگاه و متولی میخواهد. فرهنگستان آن مؤسسهای است که میخواهد این اصل قانون اساسی معنا و تحقق پیدا کند و مرجع داشته باشد. وظیفهٔ فرهنگستان حفظ زبان فارسی و نگاهبانی از زبان فارسی است و لازمهٔ این کار، شناخت زبان فارسی است.
شناخت لایههای زبانی است. تعریف زبان فارسی است. مثلاً همین که در زبان فارسی واژههای عربی هم هست؛ آیا زبان فارسی، زبانی است که از واژههای عربی به کلی خالی باشد؟ یک اقلیت معدودی این حرفها را میزنند و گاهی در فضای مجازی هم سروصدا میکنند. حداقل صد سال است که این بیماری در بعضیها وجود دارد و وقتی یک نفر این حرف را میزند، یک عده که معنی حرف او را نمیفهمند، به انگیزههای سیاسی آن را بازنشر و شلوغ میکنند، ولی واقعیت این است که یک جایی باید باشد که بگوید آیا زبان فارسی یعنی زبانی که در آن هیچ لغت عربی و لغت ترکی و مغولی و خارجی هم نباشد؟ هر کسی نمیتواند این اظهارنظر را بکند و بالاخره یک مرکزی باید باشد که آن فرهنگستان است.
کسانی که عمری خدمت کردند به زبان و ادب فارسی و بیشتر از وزن خودشان کتاب تولید کردند برای زبان فارسی، آنها میگویند زبان فارسی از نظر درصد کلمات فارسی و عربی، همان زبان شیرین سعدی و حافظ است. در زبان سعدی و حافظ، هم لغت عربی وجود دارد و هم لغت فارسی. پس تلاش نکنیم لغاتی را که از عربی وارد شده جارو کنیم و بریزیم بیرون.
امروز باید مراقب باشیم که این زبان آلوده نشود به لغاتی که مردم معنای آن را نمیدانند. همین حالا بعضی از متخصصان در تلویزیون خودمان وقتی با آنها مصاحبه میشود، اصطلاحاتی به کار میبرند که شاید فقط ده، بیست درصد از شنوندگان منظور او را بفهمند. این زبان را از خاصیت میاندازد. پس اگر فرهنگستان واژهگزینی میکند برای این است که زبان به این روز نیافتد. این زبان توان این را دارد که لباس فارسی بر اندام تازهواردها بپوشاند.
زمانی که هواپیما وارد ایران شد، ابتدا گفتند ایروپلان. به فرودگاه هم میگفتند ایرپورت، بعد گفتند به این وسیلهٔ هوایی بگویید هواپیما و به اینجا هم بگویید فرودگاه. کار بدی کردند؟ الان مردم میفهمند که هواپیما و فرودگاه یعنی چه؟ شفاف شد. کاری که فرهنگستان میکند این است، یعنی واژهگزینی ما در امتداد زبانبانی ماست. ما فرهنگستان را نگاهبان زبان فارسی میدانیم و معتقدیم باید مانند دیدهبانی که از ارتفاع دارد رصد میکند، حوادث را ببینیم و زودتر تشخیص دهیم و علاج کنیم.
به عنوان نمونه یک موضوع را عرض میکنم. به دلایل گوناگون، زبان فارسی گفتاری، در دوران ما صورت مکتوب به خودش گرفته است. شصت سال پیش حساب زبان گفتاری ما از حساب زبان مکتوبمان جدا بود. یعنی هر کس میخواست نامهای بنویسد و مطلبی را مکتوب کند به زبان معیار مینوشت و هر کس حرف میزد به زبان شکسته و گفتاری حرف میزد. امروز این مرز کمرنگ و این دیوار کوتاه شده و شما در خیابانها و در تبلیغات میبینید که به زبان گفتاری تبلیغ میشود.
الان سؤال مهم این است که با این تحول باید چه کرد و تا کجا باید زبان گفتاری جانشین زبان معیار شود؟ ما مدتهاست در فرهنگستان متمرکز هستیم که به شکلی این موضوع را آئینمند و ضوابطی برای آن وضع کنیم و برای تدوین ضوابط مشورت میکنیم. یکی از کارهای فرهنگستان برنامهریزی زبان است. ما در فرهنگستان حدود سیزده، چهارده گروه پژوهشی داریم که یکی از آنها واژهگزینی است. منتهی مردم فرهنگستان را بیشتر به عنوان واژهگزینی و کارخانه لغتسازی شناختهاند.
زبان فارسی از ناحیه عربی هیچ تهدیدی احساس نمیکند
* اشاره کردید که یکی از کارهای فرهنگستان جلوگیری از نفوذ لغات بیگانه است که عبارت «تیرگی معنایی» را برای آن به کار میبرید. سؤال این است که این لغات بیگانه فقط شامل لغات انگلیسی یا لغات سابق فرانسوی است یا شما حتی برای اینکه فارسی سره صحبت بشود و کلمات عربی هم کمتر در آن استفاده شود اهتمام دارید. من یک خاطرهای را عرض کنم: سال ۱۳۸۲ من خبرنگار بودم، رفتم گزارش تهیه کنم، از شعبه اخذ رأی آقایی بیرون آمد، گفتم شما رأی دادید؟ گفت بله، من به نوکر علی آهنگر دادگر رأی دادم ولی در پرانتز نوشتم غلامعلی حداد عادل. گفتم چرا؟ گفت چون ایشان رئیس فرهنگستان زبان فارسی است، من به ایشان رأی دادم که عربی را پاک کنیم. ما باید تا کجا پیش برویم؟ تا جایی که حتی اسم شما را هم باید فارسی کنیم؟ یعنی این تصور از این طرف هم هست و بعضیها میگویند هویت ایران را باید با زبان حفظ کنیم ولی با عربیزدایی از زبان فارسی. پاسخ شما به این انتقاد چیست؟
– زبان خالص چیزی مثل نژاد خالص است. بیشتر از اینکه واقعیت داشته باشد یک تصور ذهنی است. شما در دنیا معمولاً نژاد خالص پیدا نمیکنید، اگر هم پیدا کنید ممکن است در قبایل دورافتاده آمازون صد نفری زیر یک درخت در عمق جنگل باشند که با کسی وصلت نکرده باشند و بیگانه آنجا راه پیدا نکرده باشد. همانطور که نژاد خالص در حکم النادر کالمعدوم است و وجود ندارد، زبان خالص هم همینطور است. کدام زبان است که از زبانهای دیگر لغت در آنها راه پیدا نکرده باشد؟ چند هزار لغت فارسی وارد زبان عربی شده است. در خود قرآن چند کلمهٔ فارسی هست، کلمهٔ استبرق که در قرآن آمده غیر از ستبرگ ما به معنای پارچهٔ ضخیم و مخمل است؟ کلمهٔ کاروان به عموم زبانهای دنیا رفته است.
کار و ون به عنوان ماشین، دو جزء این کلمه است. فرهنگهای لغت را باز کنید ببینید بازار در چه زبانهایی راه پیدا کرده است؟ پس زبان خالص معنا ندارد. زبان ما هم در یک دورانی حدود هزار و سیصد سال پیش، با زبان عربی آمیزش پیدا کرده و یک تعداد لغات وارد شدهاند. آثار ما به این زبان است. شما این شعر حافظ را ببینید: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
در بیت دوم میگوید: ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت/ با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند. تمام کلمات مصرع اول عربی است: ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت، تمام کلمات مصرع دوم فارسی است: با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند. حالا من از شما سؤال میکنم، این بیت فارسی است یا عربی؟ کدام عربزبانی این را میفهمد؟ یک مثال دیگر، سرود ملی پاکستان فقط یک حرف اضافهٔ کا در یک جای آن آمده، بقیهٔ سرود همه به زبان فارسی است ولی در زبان یک ملت دیگری سرود رسمی است.
ما سر مسائلی که واقعاً مسأله نیست چرا وقتمان را تلف کنیم؟ امروز زبان فارسی از ناحیهٔ زبان عربی هیچ تهدیدی احساس نمیکند، بلکه از وجود واژگان عربی، زبان فارسی قوت پیدا کرده است. شما کلمهٔ عشق را از زبان فارسی حذف کنید. اگر توانستید چیزی را جایگزین آن کنید که عشق را با همه هالههای معنایی اطرافش که در ذهن یک شنونده تداعی میشود ایجاد کنید. هرگر نمیشود. چرا ما زبان را لاغر کنیم؟ زبان ما قوت گرفته و شده این زبان، نه عربها این زبان را میفهمند و نه ما مشکلی با آن داریم. تقویت زبان به این نیست. الان در زبان انگلیسی چقدر واژههای فرانسوی و واژهٔ آلمانی هست، چقدر در همهٔ اینها واژههای لاتین هست، ولی هیچ وقت عالمان زبان، آنها که به زبان به چشم علمی نگاه میکنند، درصدد بیرون راندن لغات فرانسوی و آلمانی و لاتین از زبان خودشان نیستند.
ماجرای دستور رهبر انقلاب برای عدم تغییر نام پلیس
* چون زبان موجود زنده است و دادوستد وجود دارد. فکر کنم در زبان اردو هم حداقل شصت درصد از واژگان فارسی است.
– بله، الان در فرهنگستان ما یک فهرست بالابلندی داریم از اینکه کجا نباید معادل فارسی انتخاب کنیم. چند سال پیش یک عده از سر دلسوزی برای کلمهٔ پلیس معادل فارسی پیشنهاد کردند به نام پاسوَر. این کلمه به تأیید هم رسید و اعلام هم شد. ما نظر خودمان را دادیم و گفتیم پلیس نباید به فارسی برگردد.
* این کار را جایی غیر از فرهنگستان انجام دادند؟ یعنی جاهای دیگر هم مشغول این کار هستند؟
– بله. جاهای دیگر از روی دلسوزی از روی مسیر دیگری اقدام کرده بودند. ما استدلال کردیم که هم این معادل مناسب نیست و هم این کلمه نباید به فارسی برگردد. مقام معظم رهبری دستور دادند که پلیس جانشین کلمهٔ پاسوَر شود. اینطور نیست بگوییم از زبان انگلیسی هیچ کلمهای نباید وارد شود. بانک، پست، میکروب، اتوبوس، سینما و کراوات و… اینها که برای ما درمیآورند، ما هیچ کاری به اینها نداریم، اینها وارد شدهاند. ما یک جدول داریم، استثنائات ما یک فهرست طولانی دارد. حفظ زبان به این حرفهای هیجانی و احساسی ربطی ندارد. علمی است و قواعدی دارد.
نگرانم استقلال کشور مخدوش شود
* بزرگترین نگرانی شما درباره ایران در حال حاضر چیست؟
– من به جای صحبت از نگرانی میخواهم بگویم بزرگترین خوشحالی و امید من چیست که عکس آن میشود نگرانی. در این چهل و شش سال که از انقلاب اسلامی گذشته و وارد چهل و هفتمین سال آن شدیم، بزرگترین خوشحالی من استقلال ایران است. من تاریخ معاصر زیاد میخوانم. شاید هزاران صفحه تاریخ معاصر ایران را خواندهام. اگر بگویم چه مجموعهها و خاطرات و مطالبی را خواندهام، طولانی میشود.
تلخکامی من در همهٔ این مطالعات تاریخ معاصر ایران دخالت بیگانه در سرنوشت ما بوده و بزرگترین هدیهای که این انقلاب به مردم ایران داده و این مردم خودشان با شهادت و فداکاری و هوشمندی به دست آوردهاند استقلال است. بنابراین، نگرانی من این است که این استقلال مخدوش بشود. فکر میکنم تمام فشارهایی که بر ما وارد میشود مثل تحریم و این فضاسازیهایی که میشود و مخالفتها و توطئهها، بهایی است که ما برای استقلال خودمان میپردازیم. اگر ایران مستقل نبود و مثل گذشته نوکری میکرد کسی به ایران کاری نداشت. ما بهای استقلال را میپردازیم و استقلال ارزش دارد که ما برای آن بها بپردازیم و بر سر آن پافشاری کنیم.
دلم برای تو در سینه میتپد ایران
* ایران دارایی مشترک همه ماست، شما برای ایران چه کردید؟
– گفت چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست/ که خدمتی به سزا برنیامد از دستم. ما همه بدهکار این ملت هستیم، بدهکار ایران هستیم، من هرگز جرأت نمیکنم و ایران را بزرگتر از این میدانم که بخواهم ادعا کنم که من برای ایران خدمتی کردهام، ولی یک شعری گفتم که یک بیت آن پاسخ شماست: به هر کجا که روم با توام، به یاد توام / دلم برای تو در سینه میتپد ایران. یعنی هر کجا که میروم، بیشتر از اینکه دلتنگ زن و فرزند خودم شوم، دلتنگ وطنم میشوم، دلتنگ ایرانم میشوم.
یک هفته بیشتر اگر در خارج از ایران بمانم، مثل پرندهای در قفسم که دلم میخواهد دوباره بیایم در این کوچه و بازار و در این آفتاب و به همین کویر و جنگل نگاه کنم و با این مردم صحبت کنم. نمیتوانم بگویم خدمت شایستهای کرده باشم، تمام عمرم را برای ایران کار کردهام اما ادعایی نمیکنم، ولی میتوانم بگویم به ایران عشق میورزم.
حسرتم اینست که چرا در آموزش و پرورش بیشتر از این کار نکردم
* بزرگترین حسرتتان چیست؟ اگر امروز بخواهید بگویید برنامهٔ بزرگی داشتید و به آن نرسیدید و فکر میکنید یک کار انجام نشده است، آن کار چیست؟
– بزرگترین آرزوی من اینست که شب و روز همّ و همتم متمرکز در آموزش و پرورش باشد. یعنی الان در هشتاد سالگی در مدرسه درس میدهم و سعی میکنم هرچه میتوانم آموزش و پرورش را تقویت کنم. فکر میکنم هیچ ملتی بدون یک آموزش و پرورش پیشرفته پیشرفت نخواهد کرد.
* یعنی شما آقای دکتر حداد عادلِ فرهنگی را بیشتر از آقای دکتر حداد عادل سیاستمدار دوست دارید؟
– فکر میکنم ما در سیاست وقتی موفق میشویم که در فرهنگ موفق شده باشیم. اگر برای آرمانهای سیاسیمان، زمینهٔ فرهنگی ایجاد نکرده باشیم، در سیاست موفق نخواهیم بود. اگر امام موفق به این انقلاب شد، برای این بود که فرهنگ دینی بین مردم زنده بود. باید روی بستر فرهنگی و روی زمین محکم فرهنگی ساختمان سیاسی بنا شود و اگر زمین سست باشد، این ساختمان فرو میریزد. فرهنگ، آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت، این اساس کار است.
یکی از انقلابیون معروف دنیا خطاب به دولتمردان خودش گفته بود در همه چیز صرفهجویی کنید جز در آموزش و پرورش، در همه چیز صرفهجویی کنید برای آموزش و پرورش. من در زندگی شخصی خودم این را عمل کردم. اگر مدرسه ساختم از زندگی خودم صرفهجویی کردم برای مدرسه. از عمر خودم زدم برای مدرسه و حتی زبان فارسی پایهاش در مدرسه باید محکم شود. همه را دعوت میکنم. گفت مصلحتدید من آن است که یاران همه کار/ بگذارند و خم طرّهٔ یاری گیرند. آن آموزش و پرورش است و اگر حسرتی دارم از این جهت است که در آموزش و پرورش چرا بیشتر از این موفق نبودهام و چرا بیشتر از این کار نکردهام و الان هم دنبال این هستم که بیشتر کار کنم.
منبع