به گزارش خبرنگار معارف ایرنا ابوالفضل اشعری را باید جزو السابقون دانست؛ همان استادی که سال ها به تربیت شاگردان قرآنی پرداخت و اگرچه خودش می گوید مطالبی را از روی تفاسیر در جلسات برای نوجوانان و جوانان بیان می کرده ولی نفس گرم همین استاد قرآنی به شهادت میهمانانی که به حضورش رسیدند، سال ها گرمابخش جلسات قرآنی بوده و پسرش یعنی امیرمحمد را با یک استخاره راهی جبهه کرده و حالا، هم مدال پدر شهید را بر سینه دارد و هم در سینه شاگردانش جا گرفته است.
دیدار اعضای کمیته شهدای قرآنی سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ در آخرین ماه امسال در خانه شهید امیرمحمد اشعری برگزار شد. اگرچه امیرعلی در ۱۸ سالگی و در ۲۳ فروردین سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید ولی رحیم قربانی این خادم قرآنی که از سال ۱۳۹۲ بانی برگزاری این جلسات و دیدار با خانوادههای شهدای قرآنی است، گفت که به تازگی این شهید قرآنی را پیدا کرده و در واقع امیرعلی رخصت دیدار به نمایندگان جامعه قرآنی داده است.
قربانی گفت: ما معتقدیم تا زمانی که خود شهید اذن حضور ندهد، این دیدار حاصل نمیشود و اکنون بسیار خوشحالیم که شهید اشعری زمینه آشنایی و شناخت ابعاد گوناگون شخصیتی خود را از زبان والدینش نصیب ما کرده است.
سخنان پدر شهید به قدری شیرین و دلچسب بود که میهمانان متوجه گذر زمان نمی شدند و ابوالفضل اشعری که سال ها با تدریس تلاوت و مفاهیم قرآنی، از همان سال های دور، زبانی گویا و دلنشین پیدا کرده به بیان ویژگیهای پسر شهیدش پرداخت و گفت که امیرعلی بالاخره چگونه رضایت پدر را برای حضور در جبهه گرفته است.
خلاصه این که امیرمحمد متولد ۲۵ اسفند سال ۱۳۴۷ در حالیکه هنوز یک ماه از ۱۸ سالگی خود را پشت سر نگذاشته بود، در عملیات کربلای ۸ در منطقه شلمچه به شهادت رسید. البته امیرمحمد، هفت ماهه به دنیا آمد و پزشک هم گفته بود که باید او را تقویت کنند و به خواست خدا این کودک نحیف پر و بال گرفت و پا به پای پدر در جلسات دینی شرکت می کرد.
پدر شهید گفت: سال ۵۴ بود که امیرمحمد را با خودم به جلسات قرآنی شهید مظلوم آیت الله بهشتی در محله قلهک میبردم که امیرمحمد حدود پنج یا ۶ سال داشت و از همان زمان مجذوب بهشتی شده بود. در هفت سالگی یعنی سال اول ابتدایی، پایش به مسجد قبا باز شد و پای درس اساتیدی همچون مرحوم حجتالاسلام محمدحسن راستگو می نشست و در فاصله کوتاهی مسلط به روخوانی قرآن شد و حتی تاریخ پیامبران را یاد گرفت.

امیرمحمد در مقطع راهنمایی به مدرسه بحرالعلوم و در مقطع دبیرستان به مدرسه مفید رفت و هر سال به عنوان شاگرد اول شناخته می شد.
به گفته پدر این شهید، امیرمحمد در مقطع دبیرستان، به عنوان مسئول کتابخانه و انجمن اسلامی مدرسه و مسجد بود و در آن زمان، دانشآموزان دبیرستانی باید طرح کاد (کار و دانش) را می گذراندند و امیرمحمد طرح کاد خود را در بیمارستان نجمیه تهران گذراند و کادر درمان این بیمارستان را برای رسیدگی به مجروح جنگی یاری می کرد.

امیرمحمد در طول دوران تحصیل به فراگیری علوم حوزه مثل جامع المقدمات مشغول شد و قرائت قرآن را با تشکیل حلقهای دوستانه و پا به پای دوستانی مثل سیدصادق موسوی زنجانی و محمد سپهری یاد گرفت.
احسان اشعری برادر کوچکتر شهید امیرمحمد که در زمان شهادت برادر فقط هشت سال داشته، حالا برای خودش یک قاری قرآن شده و در ابتدای مراسم هم آیات ۳۱ تا ۳۷ سوره قاف را خواند؛ همان آیاتی که پدرش برای رفتن یا نرفتن امیرمحمد با قرآن استخاره کرد و این آیات را در ابتدای صفحه دید. البته در آن زمان قرآن های عثمان طاها در ایران کمتر پیدا می شد و لذا آیه ۳۰ در ابتدای صفحه بود.
اگرچه معصومه کاشف مادر شهید نیز در مراسم حضور داشت ولی بیماری مجالی برای سخن گفتن به او نداد و جای مریم اشعری، خواهر شهید هم خالی بود که چند خاطره تعریف کند.
هر یک از میهمانان این مراسم از حجتالاسلام سیدمحمدکاظم موسوی متقی و اکبر رضاییان و حسن ربیعیان تا ولی یاراحمدی و ابوالفضل قدیانی در وصف شهید و پدر شهید سخن گفتند که خلاصه آن را می توان در یک جمله خلاصه کرد و آن این که هر چه امروز داریم به برکت خون شهیدانی است که جان خود را برای خدا و حاکمیت کلام الهی در جامعه اسلامی نثار کردند.
منبع