در ادامه این یادداشت که به قلم علیرضا داودی کارشناس ارشد رسانه منتشر شده است، میخوانیم: مفهوم جنگ و صلح که مشخص است، اما حدفاصل بین جنگ و صلح را نبرد تلقی میکنیم. به عبارت بهتر این مرحله بنا به اقتضائات، هم جنگ است و هم صلح، همچنین نه جنگ است و نه صلح. به این مرحله حالت هوشیارباش یا آمادهباش هم اطلاق میشود.
در حوزه شناختی برای ایجاد، حفظ، تثبیت و استمرار صلح، از ۹۰ تکنیک پایه استفاده میشود. در گام جنگ از ۸۰ تکنیک نهایی و در گام نبرد ۱۰۰ تکنیک میانی به کار برده میشود که اصطلاحا به آن «مدیریت نبرد» هم میگویند. این مرحله از حوزه شناختی یعنی به یقین، ما در مرحله صلح نیستیم اما قطعا به مرحله جنگ نظامی هم وارد نشدهایم و به نوعی مرحله تهدیدات را سپری میکنیم. گام نبرد طیف گستردهای دارد اما در این گام هرچقدر مدیریت شرایط قویتر باشد، از جنگ بیشتر فاصله گرفته میشود و برعکس؛ مدیریت ضعیف، نزدیک شدن به جنگ را درپی دارد. پس طرفین مسیر نبرد، همیشه دنبال این هستند که بتوانند در دستگاه محاسباتی رقیب اختلال ایجاد کنند اما اگر یک طرف در حوزه نبرد پیروز باشد، آیا لزوما در حوزه جنگ هم پیروز خواهد بود؟ خیر!
علت این است که امکان دارد یک طرف در حوزه رسانه که بخش عمده مدیریت حوزه میدان نبرد را پوشش میدهد، موفق باشد اما به لحاظ نظامی در میدان زمینگیر شود. برعکس هم امکان دارد؛ ممکن است یک طرف در مدیریت نبرد، از نظر رسانهای ضعیف باشد اما در مدیریت جنگ نظامی، تمامعیار قوی و موفق ظاهر شود. بنابراین موفقیت در حوزه نبرد لزوما موفقیت در حوزه جنگ نظامی تلقی نمیشود و برعکس. از این رو مکانیزم بهکارگیری تکنیکها در حوزه شناختی، تعیینکننده ورود به مرحله جنگ یا صلح است و نوع مدیریت تکنیکال در میدان نبرد، برای نگه داشت مخاطب و طراحی یقین در ذهن او در این مرحله، طراح اصلی مسیر خواهد بود. بعضی از کارشناسان معتقدند ما در مرحله جنگ شناختی هستیم؛ البته به دلیل اشتراکاتی که در مفاهیم وجود دارد، واژههای جنگ و نبرد بعضا به جای هم استفاده میشوند، زمانی که آمریکاییها پهپاد گلوبال هاوک را برفراز ایران پرواز دادند و پدافند ایران آن را منهدم کرد؛ این اقدام یک کنش نظامی بود که از آن به عنوان میدان نبرد یاد میکنیم زیرا آمریکاییها توان ورود به جنگ با ایران را نداشتند و ندارند.
پس ضربه محاسبهشده هوشمند در حوزه نبرد، مانع جنگ میشود. چون در مصداق مذکور، ایران نشان داد وقتی بتواند پهپاد را بزند، توانایی زدن بقیه اجزای نظامی آمریکا را هم دارد. به این ترتیب، مدیریت میدان در حوزه نبردهای هوشمند در حوزه شناختی یعنی تاثیر گذاشتن بر رفتار واکنشی طرف مقابل؛ در مثال پهپاد، ایران هم هویت آمریکایی، هم ماهیت آمریکایی و هم اراده آمریکایی را زد. زیرا گلوبال هاوک نماد صنعت آمریکایی است. صنعت آمریکایی هم یعنی هویت، ماهیت و اراده آمریکایی، پس وقتی به نیاز، انتظار و ضرورت آمریکا ضربه زدیم، یعنی به طور کلی «american life» را در حوزه بینالملل زدیم. هرچند که در این مورد از ابزار نظامی استفاده شد، اما این اقدام در حوزه نبرد محسوب میشود، زیرا باعث شد تا آمریکاییها نتوانند وارد جنگ نظامی با ایران شوند. بنابراین نحوه کنترل و هوشمندسازی رفتار تقابلی در حوزه نبرد، یعنی ما در حالت صلح نیستیم و در حالت جنگ هم نبودهایم.
پس ما در مرحله جنگ شناختی نیستیم، بلکه در مرحله نبرد شناختی قرار داریم. چون در حوزه جنگ، جنبه نظامیگری بهشدت پررنگ و برجسته میشود، در حالی که ما الان درگیر اتفاقات رسانهمحور در همه شئون آن هستیم و جایی که رسانه میدانداری میکند، حوزه نبرد است. وقتی وارد جنگ میشویم، نیروهای مسلح رتبه یک و رسانهها در رتبه دو قرار میگیرند، اما در نبرد حتی اگر نیروهای مسلح هم ورود کنند رسانه ورود، پشتیبانی، تبیین، تشریح و تحلیل میکند و نهایتا مانع بروز یک جنگ میشود. در این مرحله شلیک، شلیک اخطار است.
در حوزه نبرد، اخطار اتفاق میافتد و در حوزه جنگ، ضربه مستقیم رخ میدهد. زمانی که رژیم صهیونیستی و حماس تبادل آتش میکنند، در نوار غزه یا تلآویو موشک زده میشود، این جنگ تمامعیار است. اما زمانی که منافع ملی آمریکا توسط پدافند ایران زمینگیر میشود و آنها پاسخی نمیدهند، حوزه نبرد محسوب میشود. بدینترتیب تفاوت بین جنگ و نبرد اینگونه مشخص میشود.