گروه استانهای دفاعپرس– «علیاصغر زینلی» فعال رسانهای؛ وقتی به دیدار عزیز میرویم صحبتهای این عزیزان در ابتدا تعارفات معمول و مرسومی است که معمولا بر فضای دیدارهای رسمی حاکم است.
ولی وقتی وارد گفتوگوهای اصلی خود میشوند حس و حال روایت گرفته و احساسات خود را گاهی با اشک و گاهی با خنده بروز میدهند و در چنین حس و حالی است که میتوان گفتارهای ناب آنها را شنید.
جالب اینجاست که این عزیزان گاهی ناخواسته وارد گفتوگوهایی میشوند که خودشان و شنونده انتظار گفتن و شنیدنش را ندارند.
برای دیدار آزاده عزیزمان «مهدی قاسمی شاندیز» به منزلش رفته و از او خواستیم از خودش و خاطرات اسارتش بگوید، اما او به سراغ شهید غریب اسارت «علیاصغر نشاستهچی» رفت و از آن شهید عزیز یاد کرد.
وقتی او در اردوگاه فقط ۱۷ سال سن داشت، شهید نشاستهچی ۷۵ ساله در حالیکه سن او اقتضا میکرد استراحت کند ولی خود را وقف خدمت به اسرا کرده بود و شبانهروزی در محیط آشپزخانه عرق ریخته و با حداقل وسایل و تجهیزات پختوپز روزانه غذای صدها نفر را تهیه میکرد بدون اینکه از کسی توقعی داشته باشد.
آن پیر عاشق این قدر تلاش کرد تا مریض شد و در نهایت به دیدار حق شتافت تا غربتش سندی بر مظلومیت او باشد.
مهدی قاسمی شاندیز در سال ۶۱ به سختی و با سماجت زیاد به استخدام رسمی سپاه در آمد در حالیکه هیچ یونیفرمی در اندازه و قامت او یافت نمیشد.
یک سال پس از استخدام با پیگیری و اصرار خودش همراه با نامه محرمانهای راهی جبهه شد و با علم به اینکه نامه محرمانه به او ارتباط دارد، در بین راه نامه را باز و مضمون نامه را توصیه برای بکارگیری او در امور اداری جبهه میبیند.
این پیشکسوت دفاع مقدس نامه را تحویل گیرنده نداده و خود را به گروه تخریب رساند و پس از مدتی فعالیت و تلاش مستمر و با استعداد و تواناییهایی که از او میبینند به سمت معاونت گروهان تخریب منصوب میشود.
در جریان عملیات خیبر به اسارت در آمده و به اردوگاه موصل ۲ منتقل میشود، زمانی که اسرای کم سن و سال را برای اردوگاه اطفال جدا میکنند به قول خودش با شانسی که میآورد انتخاب نشده و برای مدت ۷ سال در اردوگاه و در کنار بزرگانی، چون سردار انجیدنی و پهلوانمقدم باقی میماند.
رفتارها و عملکرد اسرا در این اردوگاه دشمن را عاصی کرده و اعتراف میکنند که در حقیقت بعثیها در اسارت ایرانیها قرار دارند…
انتهای پیام/
منبع