پس از برگزاری رفراندوم و به رأی گذاشتن اصلاحات ششگانه از سوی شاه و شکلگیری «انقلاب سفید»، مخالفتها و اعتراضها بیش از پیش شد. شخصیتها و گروههای مختلف با صدور اطلاعیه و پیام و همچنین ایراد سخنرانیها، مخالفت خود را با اقدامات رژیم پهلوی اعلام کردند. شاه که پیش از این برای جلب رضایت علما و روحانیت به قم سفر کرده بود، با بیتوجهی کامل روحانیت مواجه شد. او در جمع معدودی از مسئولان حکومتی و مردم حاضر در حرم مطهر حضرت معصومه(س) سخنرانی کرد و روحانیت را «ارتجاع سیاه» نامید.
بعد از برگزاری رفراندوم در ششم بهمنماه ۱۳۴۱ و اطمینان شاه از کسب پیروزی، این بار با لحن تندتری روحانیت و مخالفان اصلاحات ارضی را مورد حمله قرار داد. محمدرضا پهلوی در ۲۳ اسفند سال ۱۳۴۱ با حضور در «پایگاه وحدتی» دزفول، مراجع و روحانیون را با الفاظ زشت مورد خطاب قرار داد و تهدید کرد هر اعتراضی را از سوی هر شخص و جریانی به شدت سرکوب خواهد کرد.
پس از اظهارات وقیحانه شاه، امام خمینی(ره) با ارسال نامه و پیامهایی به مراجع و علما، عید نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام و جشن عید نوروز ۱۳۴۲ را تحریم کردند. ایشان در پیام خود نوشتند: «هدف اجانب، قرآن و روحانیت است. دستهای ناپاک اجانب با دست این قبیل دولتها قصد دارد قرآن را از میان بردارد، روحانیت را پایمال کند. من این عید را برای جامعه مسلمین، عزا اعلام میکنم تا مسلمین را از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم.»
این پیشنهاد از سوی مراجع، علما و متدینین مورد استقبال قرار گرفت و با آغاز سال نو، در تکایا، حسینیهها و منازل، مجالس عزاداری برپا شد و مردم از سرتاسر کشور برای حضور در مراسم عزاداری راهی قم شدند. اعلام عزای عمومی از سوی روحانیت و استقبال مردم از برگزاری مراسم عزاداری خشم رژیم پهلوی را برانگیخت. شاه نیز برای مقابله با این اقدامات، سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران و نجمالدین بدرهای را راهی قم کرد. حضور نیروهای نظامی و امنیتی در قم و اطراف این شهر، قم را در وضعیت خاصی قرار داد. روز دوم فروردین سال ۱۳۴۲ مصادف با ۲۵ شوال سال ۱۳۸۲ قمری، سالروز شهادت امام صادق(ع) سه مراسم عزاداری مهم در بیت امام خمینی(ره)، مدرسه حجتیه و مدرسه فیضیه برگزار می شد. تلاش ساواک برای به هم ریختن مراسم در بیت امام(ره) و مدرسه حجتیه بینتیجه ماند، اما در مدرسه فیضیه اتفاقات دیگری رقم خورد. مجلس عزاداری در مدرسه فیضیه از سوی آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی برپا شده بود. بخشی از مأموران با لباس مبدل در بین جمعیت نشسته بودند. بخشی نیز بیرون از مدرسه و در میدان آستانه مستقر شده بودند.
در لابلای سخنرانیها و عزاداریها صداهای پراکندهای از میان جمعیت به گوش میرسید. صدای صلوات وقت و بیوقت در میان سخنرانیها به گوش میرسید. سخنرانان و بانیان مجلس نتوانستند اوضاع را تحت کنترل خود دربیاورند و نهایتاً آرامش مجلس توسط دستنشاندههای رژیم به هم خورد. مأموران که منتظر نشانههایی از بینظمی بودند وارد مجلس شدند، به مردم و روحانیون حملهور شدند و آنها را مورد ضربوشتم قرار دادند. این رفتار وحشیانه تا پاسی از شب ادامه داشت. یکی از صحنههای تلخ و دردناک حادثه فیضیه، سرنگونی مردم و روحانیون از ایوان مدرسه بود. آیتالله گلپایگانی بعدها درباره آن روز چنین نوشت: «حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر بهمنظور عزاداری تشکیل شده بود پیش آمد کرد و خود به چشم خود دیدم که مأموران جنایتکار بیجهت به طلاب و علما و مسلمانان بیدفاع که از نقاط مختلفه آمده بودند حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند.»
فردای آن روز، یعنی سوم فروردین ۱۳۴۲، مدرسه فیضیه در محاصره کامل نیروهای نظامی و ساواک قرار گرفت و ورود غیر روحانی به مدرسه ممنوع شد. عصر روز سوم، بعضی از طلاب برای جمعآوری کتابها و وسایل خود و بعضی نیز برای دیدن اوضاع مدرسه به فیضیه آمدند که بار دیگر هجوم مأموران به روحانیون آغاز شد و این بار فیضیه به گفته شاهدان، تبدیل به حمام خون شد. علنی شدن مبارزه رژیم پهلوی با علما و روحانیون و به نوعی اعلام جنگ با روحانیت، گام قاطع حکومت پهلوی در مسیر افول و سرنگونی بهشمار میرود. از سوی دیگر پس از این، هرچه پایگاه مردمی حکومت کمرمقتر میشد، حمایت مردم از علما و روحانیون پررنگتر و جدیتر میشد تا جایی که رژیم پهلوی نه با یک شخص یا یک جریان، بلکه با سیل خروشان مردم روبرو شد.
انتهای پیام
منبع