گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: یادمان شهدای طلائیه تقریبا در قسمت میانی استان خوزستان واقع است. این یادمان در کنار سه راهی موسوم به سه راهی شهادت قرار دارد و یکی از مشهورترین یادمانهای عملیاتی دفاع مقدس به شمار میرود. «عبدالمحمود محمودی» رزمنده و جانباز جنگ تحمیلی و دفاع از حرم در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، درباره یادمان شهدای طلائیه ماجرای بلدوزر معروفی را شرح داده که در ادامه میخوانید.
خیبر و بدر
در یادمان شهدای طلائیه به شکل معمول دو عملیات بزرگ خیبر و بدر روایت میشود. هرچند که طلائیه بخشی از محوری بود که عراق در ابتدای جنگ از آنجا برای تجاوز زمینی به کشور استفاده کرد، اما به جهت اهمیت دو عملیات عملیات خیبر و بدر، بیشتر به روایتگری این دو عملیات پرداخته میشود. هم خیبر و هم بدر با هدف گرفتن جاده العماره- بصره در منطقن القرنه عراق بود تا به این وسیله شهر بصره عراق از مرکز آن جدا شود و مثل یک ماهی در تور بیفتد!
جغرافیای این منطقه برای زائران به این شرح است: رو به روی طلائیه در آن سوی مرزها جزایر مجنون عراق قرار دارد. مجنون در هور واقع شده که جز آب و نیزار چیز دیگری ندارد. هور در فصول بارانی پر از آب و قابل قایقرانی است و در فصول گرم برخی از نقاطش به شکل باتلاق و غیرقابل عبور درمی آید.
زائران معمولا در ساحل هور قرار میگیرند و برای آنها روایتگری میشود. پشت سر و در شمال شرق شهر اهواز، در سمت چپ شهر خرمشهر و در شمال نیز هویزه، سوسنگرد و بستان قرار دارد. یادمان طلائیه در هشت کیلومتری پاسگاه طلائیه در جایی ساخته شده که پیکر مطهر شهدای بسیاری یافت شدند. این یادمان با سه راهی شهادت که در عملیات خیبر در آنجا شهدای بسیاری دادیم، فاصله اندکی دارد.
در طول دفاع مقدس معمولا دشمن گرای محل تلاقی راهها را میگرفت و آنجا را بمباران میکرد تا رزمندگانی که از دو مسیر مختلف در سه راهی بهم تلاقی میکردند مورد اصابت قرار گیرند؛ لذا ما در سه راهیها که زیر دید و تیر دشمن قرار داشت شهدای زیادی میدادیم. به همین خاطر بچهها به آنجا سه راه شهادت میگفتند. منطقه عملیاتی کربلای ۵ نیز سه راهی شهادت دارد.
هزارتوی آبراههها
منطقه هور نیزارهای بسیار مرتفعی دارد که گاهی ارتفاع آنها تا چهار متر یا بیشتر میرسد. شاید صدها آبراهه در هور وجود دارد که جز بومیهای منطقه، کسی از هزارتوی آنها سردرنمی آورد. از این منطقه نمیشود یک ارتش منظم و ادوات سنگین را عبور داد. ارتش عراق نیز در شروع دفاع مقدس از هور وارد عمل نشد. بلکه از شمال و جنوب آن به خاک کشورمان تجاوز کرد. علتش هم این بود که این ارتش تقویت شده توسط ابرقدرتهای غرب و شرق، توان عبور از هور را نداشت؛ لذا هور تا چند سال بعد از شروع دفاع مقدس، یک منطقه بکر و دست نخوردهای بود. دشمن اینجا موانع زیادی ایجاد نکرده بود، چون فکرش را نمیکرد که ایران بخواهد در منطقه هور عملیاتی انجام بدهد.
اما بعد از اینکه ایران در عملیات برون مرزی خود دچار مشکل شد، فرماندهان تصمیم گرفتند از هور وارد عمل شوند. بعد از عملیات الی بیت المقدس و فتح خرمشهر، ایران در عملیات رمضان، والفجرمقدماتی و والفجریک به خاک عراق ورود کرد، اما هر سه این عملیاتها با عدم الفتح رو به رو شدند. پس فرماندهان تصمیم گرفتند از منطقهای وارد عمل شوند که دشمن فکرش را نمیکرد ما بخواهیم از آنجا عملیات کنیم.
قرارگاه سری نصرت
فرمانده سپاه و انگشت شماری از فرماندهان در قرارگاه مرکزی، تنها افرادی بودند که از وجود قرارگاه فوق سری نصرت خبر داشتند. این قرارگاه ماهها قبل از شروع عملیات خیبر به فرماندهی شهید علی هاشمی ایجاد شد تا کار شناسایی در هور را انجام بدهد. شهید هاشمی بومی منطقه (اهواز) بود و تمامی نیروهای قرارگاه سری نصرت هم بومی خوزستان بودند. آنها با لباسهای محلی و مثل مردم عادی فعالیت میکردند و حتی فرماندهان لشکر نیز از وجود چنین قرارگاهی بی خبر بودند.
ماهها شناسایی توسط قرارگاه سری نصرت منجر به طرح ریزی عملیات خیبر در اسفند ماه ۱۳۶۲ شد. رزمندگان باید در این عملیات از هور عبور میکردند و با تصرف جزایر مجنون، آنجا را جای پایی برای رسیدن به منطقه القرنه و تصرف جاده العماره-بصره قرار میدادند. اما عملیات خیبر به جهت عمق بسیار زیاد منطقه عملیاتی و عدم الحاق نیروها و همچنین استفاده دشمن از بمباران شدید شیمیایی که برای اولین بار در چنین مقیاسی صورت میگرفت، به همه اهدافش نرسید. رزمندگان در این عملیات توانستند جزیره مجنون را بگیرند.
سال بعد در اسفندماه ۱۳۶۳ مجددا ایران در منطقه هور عملیات بدر را انجام داد. اما این عملیات نیز به جهت لو رفتن توسط ستون پنجم و همین طور هوشیاری دشمن در منطقه هور، با عدم الفتح رو به رو شد. در هر دو عملیات ما شهدای شاخصی تقدیم کردیم که شاخصترین آنها برادران باکری بودند؛ حمید باکری در خیبر و مهدی باکری در بدر آسمانی شدند. پیکر هر دو نیز مفقود ماند.
بولدوزر معروف طلائیه
در منطقه طلائیه یک بلدوزر واژگون شدهای وجود دارد که معمولا زائران در مواجهه با آن، سوالاتی برای شان پیش میآید. حاج امرالله تقیان از رزمندگان اصفهانی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) راننده این بولدوزر بود. ایشان به همراه جمعی از رزمندگان لشکر ۱۴ در همین منطقه طلائیه به خط دشمن میزنند. ماجرای بولدوزر را نیز از زبان ایشان برای تان روایت میکنم: در عملیات خیبر، بچههای لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) چند بار به خط دشمن در طلائیه زدند، اما موقعیت منطقه طوری بود که نمیشد به این راحتیها خط طلائیه را شکست. این بچهها شهدای بسیاری دادند و بعد قرار شد لشکر ۱۴ در این منطقه وارد عمل شود. من آن موقع نیروی گردان امام حسن (ع) از لشکر امام حسین (ع) بودم. شب عملیات به صورت ستونی حرکت کردیم. اما حرکت ما به سختی صورت میگرفت. چرا که یک طرف دژ دشمن بود و طرف دیگرش آب. بعضی جاها آب تا زانو میآمد. هواپیماهای دشمن هم مرتب منور میزدند و ما مجبور میشدیم داخل آب بنشینیم تا دیده نشویم.
وقتی ما به خط عراقیها رسیدیم، دژ آنها مثل یک دیواری بود که برای بالا رفتن از آن نیاز به طناب بود. بچههای جلوتر از ما یک رشته سیم خاردار را بالای خاکریز به جایی بسته و ادامه سیم را به پایین انداخته بودند. از این سیم خاردار میگرفتیم و بالا میرفتیم.
روی خاکریز که رفتم، دیدم یک بلدوزر عراقی روشن و آماده حرکت است. گویا راننده اش هم فرار کرده بود. برای اینکه عراقیها متوجه نشوند که نیروهای ما به خط آنها رسیدهاند، سوار این بولدوزر شدم و با آن شروع به کار کردم. قصدم این بود که فقط وانمود کنم اوضاع آرام است و نیروهای عراقی هنوز اینجا هستند. در این فرصت که من با بولدوزر کار میکردم، باقی بچهها در پناه سر و صدا و شرایطی که ایجاد شده بود، عبور کردند و خودشان را به خط دشمن رساندند. در همین لحظات بولدوزر خراب شد. قبل از آنکه از کار بیفتد، آن را پایین خاکریز آوردم و در آب جمع شده رها کردم.
بعد هم وارد جریان عملیات شدم و دیگر از بلدوزر خبر نداشتم تا اینکه چند سال پیش که برای اردوهای راهیاننور به منطقه طلائیه رفته بودم، باقیمانده قطعات بولدوزر را آنجا دیدم. برایم جالب بود که بعد از گذشت بیش از سه دهه، بقایای بولدوزر هنوز آنجا مانده بود.
انتهای پیام/ 112
منبع