

این روزها و همزمان با ایام صدور این فرمان از طرف حضرت امام و با توجه به تأکیدات مداوم رهبر انقلاب بر ضرورت آگاهی نسل جوان از وقایع تاریخ معاصر ایران، بخش «درس و عبرت تاریخ» رسانه KHAMENEI.IR، گزارشی منتشر کرده است که به بررسی حال و هوای ایران در زمان صدور این فرمان تاریخی میپردازد.
غارتگری آشکار
«ایران هم اکنون در شرایط بسیار سختی به سر میبرد. ورود قوای بیگانه به این مملکت به احساس ناامنی و خشم مردم دامن زده است. احتکار خواربار در مقیاس وسیع و حیرت آوری صورت میگیرد به نحوی که هزینه زندگی را دو برابر سال گذشته کرده است، و کمبود شدید و فلاکت اقتصادی بیداد میکند. انگلیسیها بسیار منفورند، زیرا اجازه دادند روسها وارد این مملکت بشوند، و خلافها و تعدیات و دست اندازیهای شاه فقید را هم به گردن ما، که ظاهرا از کودتای او حمایت کردیم، میاندازند. (۳)» این بخشی از نامه یک مبلغ مسیحی انگلیسی در شیراز است که تقریبا یک سال پس از اشغال ایران نوشته شده است. فارغ از اینکه او نه غارت خواربار کشاورزان توسط قوای متفقین و احتکار آن را گردن گرفته است و نه به تعدیات هموطنانش اشاره کرده و حتی نفرت مردم از انگلیس به دلیل کودتای سوم اسفند را هم با اکراه بیان میکند؛ اما روایت از نزدیک اوضاع ایران در روزهای پس از اشغال است.
انگلیس، شوروی و آمریکا که در کشاکش جنگ جهانی دوم، به محض آنکه نگران پیروزی آلمان بر شوروی شدند، اعلام بیطرفی ایران را نادیده گرفته و به خاک کشورمان حمله کرده بودند. رضاشاه پس از یک دوره حکومت زیر چتر خفقان، به اشاره آنها که او را بر سر کار آورده بودند، تخت خود را به فرزندش سپرد و ایران را ترک کرد. او نه تنها فاقد پایگاه مردمی بود، که حتی دوستانش هم از گزند او در امان نمانده بودند. این موضوع را دکتر حسین مکی چنین روایت کرده است: «تمام کسانی که در درجه اول به رضاخان سردار سپه کمک کردند و او را از وزیر جنگی به ریاست وزرایی و سپس به سلطنت رسانیدند، همگی را با بدترین وضع مقتول کرد که نمونه بارز آن، تیمورتاش سردار اسعد نصرت الدوله داور و سرلشکر امیر طهماسب و غیره بود.» (۴)
حال که کارآیی خود را از دست داده بود، انگلستان بدون مشاهده هیچ مقاومتی از داخل ایران، او را تغییر داد. آیتالله خامنهای به این تغییر، چنین اشاره کردند: «آن وقت که بنا شد برود، و رفت، انگلستان اعلام کرد به وسیلۀ رادیو دهلی ـ که آن وقت تحت نظر انگلستان بود ـ که رضاشاه را ما آوردیم؛ و بعد از اینکه خیانت کرد به ما، او را بردیم! […] و بعد از او بر حسب، آنطوری که خود محمدرضا در یکی از کتابهایش نوشت «اینکه متفقین که آمدند به ایران، صلاح دیدند که من باشم!» اعتراف کرد که متفقین او را تحمیل کردهاند.» اما شاه جدید، تنها یک نام بود و همه مقدرات اصلی کشور در دست متفقین قرار داشت. تا آنجا که وقتی سه رئیس دولت متفقین قصد حضور در تهران برای هماهنگی داشتند، او حتی اجازه استقبال در فرودگاه را هم نداشت. در یکی از گزارش های اداره خدمات استراتژیک آمریکا درباره لوئیس جی دریفوس، وزیر مختار سابق آمریکا در ایران آمده است: «شاه تقاضا داشت که افتخار ملاقات با رئیس جمهور [آمریکا] در فرودگاه را در مقام رئیس کشوری که به استقبال رئیس یک قدرت دوست میرود داشته باشد؛ اما پاسخ منفی بود. شاه که متوجه شد رئیس جمهور به دیدار وی نخواهد رفت، پیشنهاد کرد که در سفارت شوروی با او دیدار کند. نزدیک به ده دقیقه او را منتظر گذاشتند. وی یک قالی نفیس بافت اصفهان را که می گویند بین ۱۵۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ دلار قیمت دارد به رئیس جمهور پیشکش کرد. آقای دریفوس بعد از جانب رئیس جمهور عکسی به امضای شخص ایشان در یک قاب نقره به شاه تقدیم کرد.»(۵)
سکوت جایز نبود
اما بهرغم رفتار ذلیلانه شاه، در دوره اشغال طولانی مدت ایران، کسانی که دغدغه داشتند ساکت ننشستند. به عنوان نمونه آیتالله کاشانی که در مقام مرجعیت بود، مهرماه ۱۳۲۰ در نامهای به محمدعلی فروغی، نخستوزیر وقت که وظیفه انتقال پادشاهی را از رضاشاه به فرزندش داشت، بر لزوم تصویب «قوانین الهی» تأکید و از جایگزینی تدریجی مدارس سنتی مذهبی با مدارس مدرن و همچنین رفتار پلیس در آزار زنان محجبه و افراد معمم به صراحت انتقاد کرده بود.
از جمله در فرازی از نامه به برخی اقدامات ضد دینی رضاشاه اشاره و از جمله درباره مدارس علمیه تصریح کرده بود: «بهکلی قلم سرخ انقراض به روی این رشته کشیدهاند و ظاهراً مقصود آن بود […] قریباً یک نفر عالم به علوم دینیه در بین مردم نباشد و بهکلی دین و آیین از بین برود و نیز جملهای از مساجد را که احترامش ضروری دین اسلام است با کمال بیشرمی و جسارت کلاس جدید و ورزش فوتبال قرار داده و فرشهای آن را به ثمن بخس به یهود فروختهاند و از جمله آن که اوقاف راجعه به حضرت سید الشهداء علیه السلام را متعذر المصرف قرار داده، عوایدش را وزارت اوقاف تصرف نموده، صرف کلاس رقص و موسیقی و امثاله مینماید.» (۶)
آیتالله کاشانی یک سال و نیم پیش از کودتای رضاخان، یکی از رهبران قیام ضدانگلیسی در بینالنهرین بود؛ امری که به تأسیس کشور عراق منجر شد. با فروپاشی امپراتوری عثمانی و تصرف منطقه عراق توسط انگلستان، جنایات گستردهای از سوی آنها صورت گرفته بود که زمینهساز قیام مردم، معروف به ثورةالعشرین در تابستان ۱۲۹۸ شد. در دوره رضاشاه هم آیتالله کاشانی مبارزه کرد و بازداشت شد. رهبر معظم انقلاب اسلامی، از تأثیر روحی امام از مبارزات آیتالله کاشانی چنین نقل میکنند: «در زمان رضاشاه که همهی نفَسها در سینهها حبس بود، مرحوم کاشانی مبارزه کرد؛ در آن زمان مبارزه کرد. امام (رضواناللهعلیه) یک بار در یک جلسهی خصوصی که ما داشتیم، گفتند که من هیچ کس را به شجاعت آقای کاشانی ندیدم. توجّه کنید! این حرف را چه کسی میزند؟ امامی که خودش مظهر رشادت و شجاعت است. این را خودم از ایشان مستقیم شنیدم؛ دیگر راوی وسط نیست. گفتند من هیچ کس را به شجاعت آقای کاشانی ندیدم.»(۷)
انگلستان که به سوابق مبارزاتی او علیه استعمار و استبداد آشنایی کامل داشت، هنگامی که متوجه کسب رأی بالا و حضور او در کسوت نمایندگی شد، عزم راسخ بر حذف او از عرصه سیاست ایران بست. به اجبار اشغالگران، مطبوعات اقدام به درج «ابلاغبه سفارت کبرای انگلیس» کردند که در آن آیت الله کاشانی به «فعالیتهای ضد متفقین» متهم شده بود و خبر از تحت تعقیب بودن او داشت. (۸) قریب چهار ماه بعد، روزنامه اطلاعات در صفحه اول ۲۹ خرداد ۱۳۲۳، نوشت: «بازداشت آقای حاج سید ابوالقاسم کاشانی به این کیفیت بود که ایشان بنا به تقاضای متفقین به اتهام سیاسی مورد تعقیب و از چند ماه پیش در اختفا به سر میبردهاند تا اینکه اخیرا محل اقامت ایشان در امامزاده قاسم شمیران کشف و پریروز در یکی از باغات گلابدره دستگیر و بازداشت میشوند.» سوابق آیتالله کاشانی در مبارزه ضدانگلیسی در عراق این نگرانی را پدید آورده بود که او در دوره جدید بتواند یک قیام ملی بر علیه اشغالگران خاک ایران فراهم کند.


رضاشاه در دوره خود با اعمال قانون لباس متحدالشکل و کلاه شاپو، کشتار مردم در مسجد گوهرشاد با آمار دو هزار نفر کشته و مجروح، ممنوعیت برگزاری مراسم روضهخوانی، ممنوع شدن حجاب زنان و امثال آن، تلاش گستردهای برای محو دین کرده بود و اینک قحطی تحمیلی متفقین و شیوع بیماری تیفوس نیز ضربه دیگری بر پیکر ایران بود.
این در حالی بود که با در گذشت آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال ۱۳۱۶، حکومت پهلوی امکان بیشتری برای برخورد با علما یافته بود.
در همین ایام، نیروهای متفقین در رفاه و آسایش به سر میبردند. حسین فردوست، دوست صمیمی محمدرضا پهلوی، در مورد وضعیت رفاهی سربازان آمریکایی در دوران قحطی میگوید: «ولی وضع آمریکاییها بهکلی متفاوت بود. آنها در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجهدارانشان بود. روزانه به هر کدام یک بسته به عنوان جیره غذایی میدادند که هر بسته برای مصرف ۶۵ نفر کافی بود. در هر یک از این بستهها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان ویتامینی که باید روزانه مصرف میکردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب وجود داشت. آمریکاییها به سرعت باشگاه امیرآباد را به مرکز فحشا تبدیل کردند. کامیونهای آمریکایی به مرکز شهر میآمدند و دخترها را جمع میکردند و به باشگاه میبردند.» (۹)
فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا نخستوزیر رژیم پهلوی که در پاییز ۱۳۲۳ سفری به خرمشهر داشت، در مورد وضع مردم ایران در این سالها میگوید: «در سپیدهدم صبح آذر ۱۳۲۳، وقتی قطار به اندیمشک رسید، متوجه حضور صدها مرد، زن و کودک پابرهنه در ایستگاه شدم که با لباسهای مندرس از شدت سرما میلرزیدند و چشم به ما دوخته بودند. در گوشهای از محوطه ایستگاه، نمایندگان مرکز تدارکات ارتش آمریکا، صبحانه سربازان آمریکایی را به صورت ساندویچهایی که در کاغذ پیچیده بود، همراه با میوه و فنجانی قهوه بین آنها تقسیم کردند. این سربازان همانجا، فیالمجلس صبحانه خود را خوردند و قبل از سوار شدن به قطار، باقیمانده آن را به داخل بشکههایی که در کنار محوطه قرار داشت پرتاب کردند. در این موقع، ناگهان سیل ایرانیهای پابرهنهای که در ایستگاه انتظار میکشیدند به سوی بشکهها هجوم آوردند و با جستجو در میان باقیمانده غذای آمریکاییها، هر کدام تکهای نان یا پرتقال یا پوست موزی به دست میآوردند و به سرعت در دهان میگذاشتند و فرو میدادند.»
هویدا که سال بعد در سفری به ساری رفته بود، اوضاع عمومی مردم را بدتر از سال قبل روایت کرده و میگوید: «در بهار سال ۱۳۲۴، همراه چند تن از دوستان به املاکشان که نزدیک ساری، در کنار دریای خزر قرار داشت رفتیم تا تعطیلات سال نو ایرانی را در آنجا بگذرانیم. مردمان روستایی که در آن نواحی زندگی میکردند در کلبههای گلی بهسر میبردند و بیش از دو وعده در روز غذا نمیخوردند که تازه آن هم از مقداری نان خشک و ماست فراتر نمیرفت. مالکان، تمام محصول برنج روستاییان را از آنها میگرفتند و مأموران دولت نیز، آنها را به شدت تحت نظر داشتند تا اگر هرکدامشان از دادن سهم مالکان خودداری کنند، تنبیه شوند. و به طور کلی وضع ایران به گونهای بود که بدبختی و نکبت از هر گوشهاش میبارید و هرگز هم تصور نمیرفت که بتوان روزی شاهد بهبود اوضاع کشور بود.» (۱۰)
تهاجم عقیدتی
در همین ایام، برخی نیز تیشه بر ریشه اعتقادات مردم میزدند تا آنها را خالی از هویت کنند. از جمله احمد کسروی در بهمن ۱۳۲۲ کتابی به عنوان شیعهگری منتشر کرد که سعی به تشویق اذهان نسبت به مذهب حقه شیعه داشت. البته این تهاجمات، گام بعد از تخریبهای رضاخانی بود. به تعبیر آیتالله خامنهای «اگر سیاستهای بعد از ۱۳۲۰ میخواست قبل از این تاریخ اعمال بشود اثر کار رضاخان را در طول پنجاه سال ممکن بود به وجود بیاورد. رضاخان آمد و قلدرانه همهی آن به اصطلاح بناهای فرهنگی و اخلاقی و اعتقادی و اینها را ویران کرد، صاف کرد.»(۱۱)
نخستین گامهای مبارزاتی امام خمینی، متناسب با اقتضائات این روزگار پرالتهاب ایران برداشته شد. مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین حاج سید علیمحمد وزیری از روحانیونی بود که به جمعآوری نقطهنظرات و توصیههای علما و دانشمندان معاصر خودش میپرداخت یکی از این شخصیتها حضرت امام خمینی (ره) بود که یادداشتی در دفتر ایشان به تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۲۳ شمسی نگاشته بود، از این یادداشت اکنون بهعنوان تاریخیترین سند مبارزاتی حضرت امام خمینی (ره) یاد میشود و در جلد اول مجموعه ۲۲ جلدی صحیفه امام به چاپ رسیده است. در این سند امام قیام برای خدا را تنها راه سعادت و اصلاح کشور معرفی کردند.
امام خمینی (ره) خود به این توصیه جامه عمل پوشاندند. در کنار برخی دیگر از علما، سعی به تجدید قدرت قم با دعوت از آیتالله بروجردی کردند. در کنار این اقدامات، امام خمینی (ره) در پاسخ به شبهات حکمیزاده با تألیف کتاب کشفالاسرار برای نخستین بار مفهوم ولایت فقیه را مطرح کردند و به نقد سیاستهای استعمارگرانه و حکومت رضاشاه پرداختند. آن دشمنیها موجب خیر شد و قیام امام در برابر آن برکات زیادی داشت. رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص اثر این اقدامات فرمودند: «اگر کتاب «اسرار هزار ساله» از سوی یک فرد منحرف که ترکیبی از تفکرات سکولاریستی و گرایشهای وهابیگری داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتی تعطیل کند و کتاب «کشف الاسرار» را بنویسد؛ که در این کتاب، اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه، نخستین جوانههایش مشاهده میشود.»(۱۲)
آن نقطه آغاز، امتداد مبارکی داشت. گامهای بعدی امام، یک به یک به آنجا رسید که او بنیانگذار نهضتی شد که در آیندهای نه چندان دور، موجب تحولی عظیم در تاریخ ایران و جهان اسلام گردید.
منبع